ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

تحرکات و فعالیتهای سیاسی و اقتصادی چین در سالهای اخیر نشانگر عزم جدی این کشور در اخذ جایگاه مناسب در هژمونی جهان است. پیشرفتهای اقتصادی و نظامی بزرگی در سالهای اخیر و ایفای نقش سیاسی در جهان توانسته این کشور را بعد از امریکا به عنوان دومین بازیگر بزرگ در عرصه ی سیاسی و اقتصادی جهان معرفی کند. اما آیا چین در تعیین سرنوشت خاورمیانه موفق خواهد بود یا نه مشخص نیست. فعلاً آنچه مسلم است تلاش چین برای تصاحب نقش سیاسی در بازیگری در خاورمیانه است که بعید به نظر می رسد که راه آسانی در پیش داشته باشد.

جناب میرسلیم اخیراً فرمودند: "فیلترینگ اینستاگرام کار خیلی خوبی بود و بنده کاملاً موافق اینکار هستم و به حرف مردم هم کاری ندارم"

 

پی نوشت: در جواب بایستی گفت جناب میرسلیم اولاً شما با نظر همین مردم اونجا نشستی. دوماً اصلا تو کاره ای نیستی که موافق یا مخالف باشی، چه بخوان فیلتر بکنن چه بخوان فیلتر رو بردارن، اصلاً امثال تو کاره ای نیستین که بخواین نظر بدین.

بالاخره تموم میشه، میدونم

نباید نگران باشیم، نباید...

بالاخره میرسه روزی که تموم بشه

میدونم، شاید من نباشم، اما تموم میشه

میدونم، میرسه روزی که تو بخندی

روزی که زمان و مکان یک شوخی باشه

روزی روشن خواهد شد تمام سیاهی ها

من هم خواهم خندید، میدونم...

در سال 2023 زندگی میکنیم. در سالی که مریخ مهمان دو سطح نورد از سوی کره زمین است. مریخ نوردها مشغول راه رفتن و اجرای دستورات زمینی ها هستند. در سالی که یک مینی کوپتر در جو مریخ مشغول پرواز و تحقیق است. در عصری زندگی میکنیم که تکنولوژی های مختلف به اوج خودش رسیده و سرعت پیشرفت علم هر روز بیشتر می شود. روزهایی را زندگی می کنیم که جزء عالی ترین و شکوفاترین روزها تا الان، بر روی کره زمین است. این تمدن نه تنها بر روی کره زمین بلکه در محدوده جهان قابل مشاهده و تحقیق، شاید متمدن ترین باشد. اما دگماتیسم نیز به موازات پیشرفت علم و روشنفکرگرایی، رشد کرده است. دگماتیسم هنوز هم با نمای خاص و صورت های موجه مشغول به همزیستی با آدمیان است. هر چه جهان از نظر علم پیشرفت می کند، دگماتیسم نیز چتر خورد را محکم تر و وسیع تر بر روی سر انسان ها پهن می کند. دگماتیسم انگار با برهان شَر ارتباط محکمی دارد و در غالب برهان شَر به حیات و سلطه خود ادامه می دهد. و انگار همیشه خواهد بود.

در چند سال گذشته متاسفانه خبرگزاری و قلم زنی در پهنه اینترنت زیاد شده است. البته باید بگوییم فشل گزاری! چرا که با مطالعه در بسیاری از این فشل گزاری ها در همان نگاه اول متوجه سطح پایین و غیر حرفه ای آنها خواهیم شد. درج خبرهای غیرموثق، استفاده از خبرهای بسیار روزمره و به درد نخور، سوگیری های بسیار واضح و مضحک در خبررسانی و مطالب سخیف تعدادی از مشخصات این فشل گزاریها است. بهرحال در دورانی زندگی میکنیم که باید خواننده عاقل باشد.

پیشرفت تکنولوژی های مختلف به راحت تر شدن زندگی انسان کمک کرده است. در این میان تکنولوژی کامپیوتر، اینترنت و آی.تی با سرعت بسیار بالایی در حال رشد هستند. برخی از زمینه های این تکنولوژی ها در حیطه ی تصمیم سازی، انتخاب و حل مسائل ورود پیدا کرده اند. این نوع مداخله و پیشرفت در امور انسانی، در ظاهر بسیار خوب بوده و کمک کننده است. اما چند سالی است که برخی از افراد و دانشمندان نگرانی خود را از این نوع مداخله و پیشرفت هوش مصنوعی ابراز کرده اند. ساخت نرم افزارها و رباتهای هوشمند که با الگوریتم های بسیار پیچیده قادر به آنالیز و تفکر بر پایه اینترنت و آزمودنی ها و تجربیات شخصی هستند، در سالهای اخیر هوش از سر همگان برده است. یکی از لایه های بسیار جالب و ترسناک از این تکنولوژی ها، مرحله ای است که این ربات ها توسط آن قادر به تکثیر الگوریتم ها و ارتقاء آنها هستند. کپی کاری هرمی از الگوریتم های محاسبه گر و آنالیزور باعث پیشرفت خود به خودی آنها خواهد شد و قادر خواهند بود هوش خود را ارتقاء دهند. این اتفاق ممکن است منجر به نافرمانی آنها از انسان شود و اینجاست که ممکن است این ربات ها بتوانند انسان رو دور زده و شروع به فرمانروایی کنند!

به جرات می توان گفت آلمان مهد خودروسازی دنیا است. برندهای متعدد، تعهد به کیفیت بالا، داشتن نظم و مهندسی درجه یک، ارزش گذاری به مشتری و خدمات پس از فروش تعدادی از مهمترین شاخصه های برندهای خودروسازی آلمان است. بنز، بی.ام.دبیلو، پورش، آئودی، ولکس واگن و اوپل از مهمترین برندهای دنیا هستند که در خاک ژرمن ها مشغول قدرت نمایی هستند.

وقتی تشریف میبرید جلوی مدرسه، موهاتون رو کچل کنید! بله این یک روش پدافندیه... :)

بهتر نیست مسئولین نامحترم قبل از اظهار نظر یک سرچی بکنن یا حداقل یک مشورتی بکنن؟! نیتروژن همونقدر بی بو هست که وقاحت شما...

این مستاجر طبقه ششم نیست که با فاشیسم مخالف است، بلکه فاشیسم است که با مستاجر طبقه ششم مخالف است!

علیرضا منادی، رئیس کمسیون آموزش مجلس فرمودند: گاز استفاده شده در مسمومیت های مدارس نیتروژن بوده است. ایشان همچنین فرمودند که برداشت ها حاکی از این است که دشمن پشت این حرکت است!

پی نوشت:

خب به نظرم حیفه که بخوام در مورد حرف اوشون خیلی توضیح بنویسم. فقط یکی به اینا بگه که مگر شما نمیگین دشمن هیچ غلطی نمیتونه بکنه، پس چرا الان تونسته؟! اوشون با این حرفش مثلاً خواسته طبق معمول دشمن رو مقصر جلوه بده، چون این دم دستی ترین جواب هست برای مسئولینی از جنس ایشون. اما نمیدونه با این حرفش بیشتر خودشون رو زیر سئوال برده است. بر فرض محال کار دشمن هم باشه، خب یعنی شماها اینقدر ضعیف تشریف دارید که دشمن بیش از سه ماهه که در مدارس کشور جولان میده و دانش آموزان رو مسموم میکنه؟!!! اگه اینجوری که دمتون گرم بابا، خیلی تسلط دارید بر کشور!

هر یک چندی یکی برآید که منم

با نعمت و با سیم و زر آید که منم

چون کارک او نظام گیرد روزی

ناگه اجل از کمین برآید که منم

در حالی که احتمال فوت یکی از دانش آموزان به نام فاطمه رضایی در قم مطرح است، چند سئوال پیش می آید:

1. چطور افراد عادی میتونن به این نوع گازها و نارنجک های گازی دسترسی پیدا کنند؟!

2. چطور افراد عادی میتونن این نوع نارنجک ها را بدون آسیب حمل و نقل کنن؟!

3. چطور افراد عادی میتونن بدون دستگیری چند ماه در چند مدرسه و شهر به این کار ادامه بدن؟!

چند ماه است که مسمومیت سریالی دانش آموزان در شهر قم، اصفهان و چند شهر دیگر ذهن مردم را مشغول کرده بود. اشتباه نکنید، فقط ذهن مردم. که در روزهای اخیر برخی از مسئولین و افراد مهم از عمدی بودن این موضوع حرف زدند. جالب اینجاست که بعد از چند ماه باید تازه اعتراف کنند به این موضوع که عمدی بوده این وقایع! اصلاً چرا پلیس و ارگانهای امنیتی به این موضوع ورود پیدا نکردند؟ از قرار معلوم عده ای احمق با تفکرات بدتر از قرون وسطایی می گویند دخترها نباید درس بخوانند!!! بله، به همین مسخرگی و طالبانی طوری... بله اصلاً چه کاریه مردها هم نباید درس بخوانند. اصلا درس یعنی شیطان. مثل چند ده سال قبل که به رادیو هم می گفتند شیطان!!! ولی در عجبم که چرا باید عقب گرد کنیم! بر پدر این انگلیس لعنت. بر پدر این آمریکا لعنت. بر هر چی پفیوزه لعنت. این بیشرف ها دست به هر کاری خواهند زد تا خاورمیانه را عقب نگه دارند. تعدادی از کشورها را دلخوش به زندگی لوکس اما بدون طلب علم. تعدادی دیگر را بدتر از گروه قبلی، گرسنه و متحجر! چون کشوری اگر منابع عظیم طبیعی داشته باشد و مردمانش زندگی خوب و مرفه داشته باشند و باز هم اگر مردم آن کشور دنبال علم و پیشرفت بروند برای آنها خیلی بد می شود... خیلی...

علیرضا بیگی(نماینده تبریز در مجلس) در خبری گفت: در جلسه ی دیروز آقای مخبر گفتند: بهتر از ما برای اداره امور ارزی کشور پیدا نمی کنید! ما هم بهتر از شما پیدا نمی کنیم! یعنی هر دو بهم می آییم و همینی که هست!!! اگر شما نظر دیگری دارید و می توانید بهتر از این عمل کنید، بیایید بگویید ما همان را عمل می کنیم!

پی نوشت: واقعاً نمیدونم چی بگم. فقط میشه گفت این اوضاع، نتیجه اداره هیئتی کشور هست. وقتی هر کسی جای خودش نیست همین میشه. وقتی یک مسئولی با رانت و لابی میره از دانشگاه یالقوزآباد سفلی مدرک آبیاری گیاهان دریایی می گیره و با همان مدرک میشه آقا یا خانم دکتر و باز هم با همان لابی ها و رانت ها و پاچه خواری ها میبرنش میزارنش سر یک پست مهم کشور همین میشه که می بینیم. این میشه که سرنوشت 80 میلیون آدم در گرو تصمیمات یک عده آدم بی تخصص و بی سواد قرار می گیره. حیف خون هایی که به پای این کشور و این انقلاب ریخته شد. یکی بیاد از این مسئولین بپرسه آیا از خون شهدای این کشور خجالت نمیکشید؟! چرا کاری می کنید که مردم به همه چیز بی اعتماد بشوند؟ چرا کاری می کنید مردم نسبت به حکومت بی اعتماد بشوند؟! آقای محترم اگر نمیتونی و بلد نیستی و دوست هم نداری که از پست و قدرت بری کنار، حداقل از افراد باسواد و متخصص کمک بخواه. شماها واقعاً انصاف دارید اصلاً؟! شماها کاری کردید که مردم حتی نسبت به دین و مذهب هم بی اعتماد شده اند. خدا از شما نگذره که واقعاً دارید ظلم میکنید به مردم و کشور و خون شهدا...

"بهارک صالح نیا" بازیگر سینما اخیراً طی یک ویدئو پرده از انحراف اخلاقی و آزار کلامی-جنسی "ابوالقاسم طالبی" کارگردان سینما، برداشت. او در باره ی صحبتهای جنسی و پیشنهادات مستقیم و غیر مستقیم طالبی در انتخاب وی برای یکی از فیلمهایش، دقایقی توضیح داد. صالح نیا در این ویدئو که در اینترنت موجود است می گوید: طالبی در اتاق کارش از وی خواسته نقش یک زن فاحشه را برایش بازی کند و بارها در مورد پریودی اش از او پرسیده است. طالبی چندی پیش در برنامه هفت روی آنتن زنده به زنان سینما توهین کرد که در  "این پست"  می توانید در این مورد بیشتر بخوانید.

این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این

خضر است و الیاس این مگر یا آب حیوان است این

این باغ روحانی است این یا بزم یزدانی است این

سرمه سپاهانی است این یا نور سبحانی است این

آن جان جان افزاست این یا جنت المأواست این

ساقی خوب ماست این یا باده جانی است این

تنگ شکر را ماند این سودای سر را ماند این

آن سیمبر را ماند این شادی و آسانی است این

امروز مستیم ای پدر توبه شکستیم ای پدر

از قحط رستیم ای پدر امسال ارزانی است این

ای مطرب داووددم آتش بزن در رخت غم

بردار بانگ زیر و بم کاین وقت سرخوانی است این

مست و پریشان توام موقوف فرمان توام

اسحاق قربان توام این عید قربانی است این

رستیم از خوف و رجا عشق از کجا شرم از کجا

ای خاک بر شرم و حیا هنگام پیشانی است این

گل‌های سرخ و زرد بین آشوب و بردابرد بین

در قعر دریا گرد بین موسی عمرانی است این

هر جسم را جان می کند جان را خدادان می کند

داور سلیمان می کند یا حکم دیوانی است این

ای عشق قلماشیت گو از عیش و خوش باشیت گو

کس می نداند حرف تو گویی که سریانی است این

خورشید رخشان می رسد مست و خرامان می رسد

با گوی و چوگان می رسد سلطان میدانی است این

هر جا یکی گویی بود در حکم چوگان می دود

چون گوی شو بی‌دست و پا هنگام وحدانی است این

گویی شوی بی‌دست و پا چوگان او پایت شود

در پیش سلطان می دوی کاین سیر ربانی است این

آن آب بازآمد به جو بر سنگ زن اکنون سبو

سجده کن و چیزی مگو کاین بزم سلطانی است این

 

خانم مهندسی که در مجمع عمومی نظام مهندسی حجاب از سر برداشته بود هم در ویدئویی عذرخواهی کرد. کاملاً هم خودجوش بوده. اصلا مدیونین فکر کنین که به زور اینکار رو کرده هااا...

یک یرخورد عجولانه، مثل سایر کارها و تصمیمات، باعث شد هم آن معلم که نام اش "صدف صفرزاده" است معروف شود و هم آهنگ "مجید احمدی" پربازدید شده(بنا بر آمار گوگل ترندز) و خودش نیز معروف شود. آقایان مسئول شما که می خواستید آن معلم را به این سرعت بخشیده و از موضع اشتباه خود پایین بیایید، چرا این کار را کردید؟ متاسفانه در کشور برخی کارها و تصمیمات بزرگ و حساس نیز همانند این تصمیم است که شاهده این وضعیت اقتصادی عجیب و تاسف بار هستیم.

حسین حاج فرج‌الله دبّاغ معروف به عبدالکریم سروش یکی از افراد معروف در زمینه فلسفه اسلامی است. یک اسلام پژوه و مولوی پژوه می باشد. در حال حاضر در آمریکا زندگی می کند و برای ایرانیان نسخه های اسلام روشنفکری می پیچد. در دانشگاه تهران داروسازی خوانده و در دانشگاه لندن فلسفه علم خوانده است. بسیاری او را یک روشنفکرگرای مذهبی و یک شیعه مذهب نوفکر می دانند. او تصحیح مثنوی معنوی بر اساس نسخه قونیه را نیز انجام داد و مورد تحسین قرار گرفت. سروش به زعم خود یک کاربلد اسلامگرای روشنفکر هست. هر چند بی انصافی است که هوش و ذکاوت سروش را منکر بشویم اما سروش حتی انگشت کوچک شریعتی هم نمی شود و در جایی که شرعتی در بازنوشت اسلام مخصوص خود دچار استباه شد سروش نیز در تفسیر و تاویل اسلام در پیچ و تاب فلسفه ی غربی و شرقی و در فکر نگه داشتن جانب احتیاط دچار خطای بزرگی شد و قافیه را باخت. الان هم در آمریکا نشسته و نسخه های مذهبی-اجتماعی برای مردم می پیچد.

در سالهای اخیر موضوع اقتصاد در ایران یکی از مهمترین چالش های کشور بوده است. موضوعی بسیار مهم که به نوعی یکی از مسائل رایج و در عین حال مبهم در بررسی ها و بحث های متخصصین بود است. هر کسی نظری داده و نسخه ای برای بهبود اوضاع ارائه داده است و انواع نظرات و صحبت ها در مورد نوع اقتصاد ایران و راه های به اصطلاح رونق بخشی به آن مطرح شده است. بسیاری اقتصاد ایران را بیمار خوانده اند و برخی ان را یک موجود ناقص که به انتهای راه زندگی خود رسیده اند. اما آنچه مسلم است اقتصاد به خودی خود بیمار نمی شود. این مافیاهای کثیف هست که اقتصاد ایران را بیمار کرده است. افرادی که دارای لابی های بسیار بوده و از نفوذ سیاسی و اجتماعی بالایی برخوردار هستند چرخ اقتصاد کشور را مستقیم و غیر مستقیم به دست دارند. تمامی واردات و صادرات مهم و کلیدی دست این آدمها است. یعنی به نوعی این افراد یا خود آقایانی که پست و سمت دارند، هستند یا بستگان آنها. و آنچه مسلم است هیچ عزم جدی برای اصلاح این اقتصاد مفلوک و در حال احتضار وجود ندارد. همینطور نتایج عدم استفاده از افراد متخصص در امورمختلف کشورداری به وضوح قابل مشاهده است. متاسفانه در سالهای اخیر ملاک قطعی و اصلی برای داشتن پستهای مهم در کشور لابی و رابطه بوده است. از طرفی نرخ مهاجرت نخبه ها به بالاترین حد خود رسیده است. علاج بسیار ساده است اما اولین شرط درمان قبول بیماری است.

هیوم یکی از بزرگانی بود که برهان نظم را به چالش کشید.

هیوم بنیان نظم را به نوعی متزلزل کرد. برهان نظم می گوید جهان ما منظم است و چون هر نظمی ناظم ی دارد پس نتیجه می گیرد که جهان دارای ناظم است. اما هیوم این نوع تفکر را به چالش کشید.

هیون بدون دانستن نظریه فرگشت برهان نظم را به چالش کشید.

آیا جهانی که ما در آن زندگی می کنیم منظم است؟! خب طرفداران نظم می گویند بله هست و مثالهای مختلفی می زنند. یکی از مهترین مثالها عملکرد و پیچیدگی چشم انسان هست. عملکرد و کارکرد دقیق و پیچیده چشم، این ادعای طرفداران نظم را به نوعی تایید می کند. اما مخالفان برهان نظم هم استدلال های خودشان را دارند. مثلا می گویند اگر نظمی در جهات هست چرا مثلاً در برخی نقاط کره زمین خشکسالیه و هیچ آبی برای حیات نیست ولی در جاهای دیگر آنقدر باران می باید که سیل تشکیل می شود و خسارات زیادی به بار می آورد. از این قبیل مثالها زیاد است. هم مثالهایی از نوع تایید برهان نظم و هم مثالهایی که نشان می دهد جهان آنچنان هم منظم نیست. هم مثالهایی که به نفع طرفداران برهان نظم است و هم مثالهایی که به نفع مخالفان برهان نظم است.

گذاره "جهان هستی منظم است" از نظر هیوم بی معنا است. برای روشن شدن موضوع یک مثالی می زنیم. ساعت یکی از بهترین مثالها برای دستگاه منظم است که کارکرد تمام اجزاء هماهنگ است و خروجی این سیستم یک نتیجه واحد است. خب حالا سئوالی که هست اینه: جهان هستی آیا منظم است یا نه! آیا کائنات هدفی دارد؟ آیا هدف از هستی و کائنات فقط زندگی ما انسانها بوده است؟! اگر آفرینش فقط برای ما انسانها بوده است خب چرا بایستی تمام انسانها در بین این همه کرات فقط در زمین گرد آمده اند؟ زمین ی با اندازه مشخص و امکانات محدود...

همچنین معیارهای مناسبی برای اثبات نظم وجود ندارد. مثلا وجود بیماریها و انسانهای ناقص الخلقه و حوادث طبیعی هم برهان نظم را به چالش میکشد. البته برخی از مذهبیون برای این موضوع جواب زیر را می دهند: حوادث و اتفاقات طبیعی نتیجه دخالت انسان در طبیعت است و مقصر خود انسان است. خب در اینجا براحتی می توان این جواب را به چالش کشید. چون خدا می توانست جوری طراحی کند که حتی در صورت دست بردن بشر در طبیعت باز هم سیستم طبیعت بهم نریزد.

اینجا به مناسبت زلزله اخیر ترکیه-سوریه می خواهم از این موضوع برای مثال استفاده کنم. آیا این موضوع نمی تواند به ضرر برهان نظم باشد؟ آیا نمیشد که زمین ماگما و گسل نداشت؟! آیا کارکردهای لایه های زیرین کره زمین نمی توانست به نحوی باشد که آسیبی به انسانها وارد نکند؟

ابوالقاسم طالبی، فیلمساز «قلاده‌های طلا» در برنامه «هفت» به تمسخر سینماگران زن می‌پردازد و عبارات زننده‌ای را در مورد بانوان سینماگر به کار می برد. این روزها که چهل‌ویکمین جشنواره فیلم فجر با اما‌واگرهای خودش در حال برپایی است، نه‌فقط برخی اتفاقات و اظهارنظرها و نوشته‌های تعدادی از مسئولان سینمایی بر آتش اختلاف‌های درونی سینما می‌دمد؛ بلکه برنامه به آنتن بازگشته «هفت» نیز با رویکرد و محتوایی که عرضه می‌کند، باعث عمیق‌ترشدن این شکاف‌ها شده است.

برنامه «هفت» که در زمان سردبیری و اجرای فریدون جیرانی یکی از جدی‌ترین و البته پربیننده‌ترین‌های تلویزیون در زمینه برنامه‌های سینمایی بود، پس از جدایی جیرانی همواره مسیر رو به افولی داشته است و هیچ‌یک از متولیان پس از جیرانی نتوانستند موفقیت او را تجربه کنند تا جایی که درنهایت «هفت» از آنتن شبکه سه تلویزیون حذف شد؛ اما چالش‌های پیش‌روی این دوره از جشنواره فیلم فجر که بخش مهمی از آن به حضورنیافتن چهره‌های مطرح سینمایی در این رویداد برمی‌گشت، باعث شد که مسئولان جشنواره و تلویزیون به امید اینکه شاید بتوان با نام «هفت» تا اندازه‌ای این تنور را داغ کرد، بار دیگر پرونده این برنامه سینمایی را باز کنند، ولی این بار در شبکه نمایش، نه سه. همچنین اعلام شد که اجرای برنامه را بهروز افخمی برعهده خواهد داشت؛ سینماگری که خود نیز در جشنواره در مقام تهیه‌کننده، فیلم دارد.

به هر ترتیب، با آغاز جشنواره در 12 بهمن ماه و روی آنتن رفتن «هفت» جدید برخلاف آنچه متولیان امر انتظار داشتند، خبری از واکنش‌های جدی و مثبت اهالی سینما و رسانه نبود و نه‌فقط جشنواره نتوانست خودش از بحران پیش‌بینی‌شده جان سالم به در ببرد، «هفت» هم کمکی به آن نکرد و در قامت یک برنامه سینمایی هم نتوانست در جای قابل دفاعی بایستد.

این چالش‌ که دامن «هفت» را گرفته بود، با راه‌ندادن میلاد دخانچی که ابتدا اسمش به‌عنوان یکی از منتقدان حاضر در برنامه اعلام شده بود، شکل جدیدی به خود گرفت و واکنش‌های مجازی دخانچی نیز مزید بر علت شد. البته این حاشیه هم نتوانست نام «هفت» را بار دیگر بر زبان‌ها بیندازد و برنامه‌ای که روزگاری در نیمه شب هم علاقه‌مندان و دست‌اندرکاران سینما را در حد بضاعت تلویزیون، جذب می‌کرد، همچنان در فاصله قابل اعتنایی با روزگار اوج خود قرار داشت.

ما این روند همچنان ادامه داشت تا اینکه یکشنبه‌شب 16 بهمن ماه و در نیمه برپایی چهل‌و‌یکمین جشنوار فیلم فجر، افخمی و «هفت» میزبان ابوالقاسم طالبی فیلم‌ساز شدند و او در بخشی از صحبت‌هایش به جنبشی که چندی پیش در سینمای ایران راه افتاد و در آن تعدادی از زنان نسبت به جایگاه‌شان در سینما و تعرض‌هایی که به آنها شده است، پرداختند، اشاره کرد.

افخمی در مقام مجری بر این موضع است که زنان در حالی این اتهامات را مطرح می‌کنند که راهی برای اثبات ادعایشان ندارند و سندی هم دال بر ادعای خود عرضه نمی‌کنند و گویی برای مطرح‌کردن دوباره خودشان در سینما به‌عنوان افرادی که دوره‌شان گذشته است، وارد این موضوع شده‌اند. در سوی دیگر طالبی نیز می‌گوید «برخی از زنان سلبریتی یائسه‌شدن را تقصیر جمهوری اسلامی می‌دانند». و با خنده افخمی مواجه می‌شود. طالبی با چراغ سبز افخمی ادامه می‌دهد «تا که اینها از 50 سال بالا می‌روند، روسری‌شان را برداشته و فحش به جمهوری اسلامی می‌دهند. آقا! این یک چیز طبیعی است و برای همه هم هست. شما در جمهوری اسلامی هم نبودی در آمریکا هم بودی این اتفاق برایت می‌افتاد. چرا فحش به جمهوری اسلامی می‌دهی. تا دیروز جوان‌تر بودی رو بورس‌تر بودی. هر کسی یک دورانی دارد...».

 

پی نوشت:

همانطور که می بینیم یک ننه قمری براحتی میاد توهین میکنه به نیمی از قشر بازیگر کشور و یک ننه قمر دیگه هم پوزخند میزنه! البته اگر درست نگاه کنیم این دو تا نرینه به تمام زنان و دختران کشور توهین کردند. بهر حال تلویزیون و رادیو خیلی وقته که از حداقل های اخلاقی و حرفه ای دور شده است و خب وقتی تعداد قابل توجه توجهی از مجریان و مهمانان دعوتی از طیف آدمهای بی شخصیت و بی شعور جامعه هستند، انتظاری جز این نمیشه داشت از صدا و سیمای میلی...

اول: 22 می 1960 - شیلی

 بزرگی 9.5

بزرگترین زلزله‌ای که در تاریخ  اتفاق افتاده، زلزله 9.5 ریشتری 1960 در جنوب شیلی است که ساعت 7 و 11 دقیقه بعدازظهر یک روز یکشنبه، حدود 1655 کشته، هزاران زخمی و دو میلیون بی‌خانمان بر جای گذاشت.

بندر پورتو سائودرا در سونامی پس از این زلزله نابود شد و آسیبی بالغ بر 550 میلیون دلار در پی داشت.

گفته می‌شود این زمین‌لرزه در عمق 33 کیلومتری زمین روی داد و علاوه بر وقوع سونامی و خسارات فراوان آن، باعث رانش زمین به شکل گسترده شد.

یک روز بعد آتشفشان Puyehue در ناحیه دریاچه شیلی خاکستر و مواد مذاب را تا ارتفاع 6000 متری پرتاب کرد و به مدت یک هفته در آسمان منطقه خاکستری بود.

 

دوم: 28 مارس 1964 - پرنس ویلیام صدا، آلاسکا

بزرگی 9.2

خلیج آلاسکا

26 مارس 1964، 7 فروردین 1343،  ساعت 5 و 36 دقیقه بعدازظهر، زلزله‌ای به بزرگی 9.2 ریشتر در آلاسکا به وقوع پیوست.

این زلزله در عمق 23 کیلومتری زمین به وقوع پیوست و  باوجود خسارات فراوان تنها 139 کشته برجای گذاشت.

این زمین‌لرزه سونامی با موج‌هایی به ارتفاع 67 متردر پی داشت که  311 میلیون دلار خسارت در پی داشت.

 

سوم: 26 دسامبر 2004 - خارج از ساحل غربی سوماترا شمالی

بزرگی 9.1

مرگبارترین سونامی در تاریخ که در 14 کشور در سراسر آسیا و شرق آفریقا احساس شد، مربوط به زمین‌لرزه 9.1 جزیره سوامترا اندونزی بود.

یکی از مرگ‌بارترین زلزله‌های تاریخ در نزدیکی جزیره سوماترای اندونزی به وقوع پیوست. زلزله‌ صبح روز 26 دسامبر 2004، 6 دی 1383 رخ داد.

این زلزله در عمق 30 کیلومتری زمین روی داد که علاوه بر ویرانی‌های خود، سونامی وحشتناکی را ایجاد کرد که باعث ایجاد خسارت به 14 کشور شد.

ارتفاع امواج ایجادشده در پی این سونامی به 50 متر هم می‌رسید. 

زلزله باعث کشته شدن نزدیک به 230 هزار نفر و بی‌خانمان شدن نزدیک به یک‌میلیون و 700 هزار نفر شد.

 

چهارم: 4 نوامبر 1952 - کامچاتکا

بزرگی 9

زمین‌لرزه‌ای به بزرگی 9 ریشتر در مقیاس امواج درونی زمین ریشتر در 4 نوامبر 1952، 13 آبان 1331، ساعت  4 بعدازظهر کامچاتکا را لرزاند.

زلزله اصلی در 130 کیلومتری کامچاتکا و در عمق 45 کیلومتری زمین روی‌داد اما سونامی پس از زلزله، بسیار مرگ‌بارتر از خود زلزله بود.

موج‌هایی که این سونامی ایجاد کرد تا ارتفاع 18 متر هم رسید.

در آن زمان «کامچاتکا» فقط 6 هزار نفر جمعیت داشت که نزدیک به نیمی از این جمعیت، یعنی 2336 نفر براثر این زلزله کشته شدند.

 

پنجم: 13 اوت 1868 - آریکا، پرو (اکنون بخشی از شیلی است)

بزرگی 9

نیروی سونامی ایجاد شده در پی این زمین‌لرزه حتی در سواحل هاوایی نیز احساس شد و شهری در منطقه «آرکیپا»(Arequipa) در آمریکای جنوبی را نابود کرد.

دست‌کم  25000 نفر در این منطقه جان خود را از دست دادند.

چهار ساعت پس از شوک اول ناشی از زلزله، امواجی به اندازه 16 متر سواحل شیلی را درنوردیدند.

 

ششم: 26 ژانویه 1700 - ساحل شمالی اقیانوس آرام آمریکا

بزرگی 9 (برآورد شده)

تنها مورد از زمین‌لرزه‌های مربوط به آمریکای شمالی در نزدیکی جزیره ونکوور رخ داد که نشان می‌دهد جامعه بزرگ خلیج «پیکانا» توسط یک موج بزرگ پاک شده است.

این زلزله در اقیانوس آرام و نزدیکی سواحل غربی مشترک آمریکا و کانادا رخ داد.

در ارتباط با آمار خسارت جانی و مالی این فاجعه آمار دقیقی نیست اما گزارش‌هایی در این مورد وجود دارد که دهکده‌های ژاپن و مناطق مسکونی در غرب آمریکا کاملا زیر آب رفتند.

 

هفتم: 27 فوریه 2010 - خاموش Bio-Bio، شیلی

بزرگی 8.8

در 27 فوریه 2010، 8 اسفند 88، زلزله‌ای به بزرگی 8.8 ریشتر شهر «کنسپسیون» شیلی را لرزاند. این زلزله در عمق 35 کیلومتری زمین رخ داد و باعث ایجاد سونامی شد.

 سونامی ناشی از این زلزله آن‌قدر شدید بود که مقامات 53 کشور مجبور به اعلام‌خطر بروز سونامی شدند.

 زلزله باوجود استحکامات خوب ساختمانی در شیلی، حدود 700 کشته برجای گذاشت.

 

هشتم: 13 ژانویه 1906 - ساحل اکوادور

بزرگی 8.8

در پی این زلزله 8.8 ریشتری که در حدود 107 سال پیش در مرز کلمبیا و اکوادور اتفاق افتاد، حدود 1500 نفر کشته و حدود 5000 نفر زخمی شدند و سونامی بزرگی سراسر اقیانوس آرام را در نوردید.


نهم: 1 نوامبر 1755 - لیسبون

بزرگی 8.7

این زمین‌لرزه  تقریبا کل لیسبون را تخریب کرد و  یک چهارم جمعیت این شهر را از بین برد؛ در پی این زلزله  که در شمال آفریقا، فرانسه و شمال ایتالیا نیز احساس شد سونامی و آتش سوزی رخ داد.

«ولتر» شاعر معروف یک شعر در مورد زلزله نوشت و آن را فاجعه دانست .

 

دهم:  15 اوت 1950 - آسام تبت

بزرگی 8.6

زلزله آسام-تبت در 15 اوت 1950،  24 مرداد 1329، با قدرتی در حدود 8.7 ریشتر در عمق 15 کیلومتری زمین روی داد.

این زلزله که مرکز آن در رشته‌کوه‌های هیمالیا بود، باوجود کوهستانی بودن و کم‌جمعیت بودن منطقه، حدود 4800 کشته برجای گذاشت.

انسان‌ها از دیرباز به علت آسیب پذیرتر بودن در شب، مستعد افزایش اضطراب در طول شب هستند. از طرفی زلزله هم در هر زمان و به خصوص در شب، می‌تواند وحشتناک باشد. اما اینطور به نظر می‌رسد که اکثر زلزله‌هایی که از ان‌ها باخبر می‌شویم، در شب اتفاق می‌افتد. اما آیا به راستی بیشتر زلزله‌ها در شب اتفاق می‌افتند؟

از نظر علم زمین شناسی، پدیده‌ی زلزله تابعی مشخص از نسبت گرانشی انرژی ذخیره شده در سطح گسل موجود در یک منطقه‌ی زمینی به مقاومت آن صفحه است. تغییر در زمان وقوع زلزله زمانی اتفاق می‌افتد که تغییر در فشار وارده بر میدان تنش یا مقاومت سطح گسل ایجاد شود. حال این که چه مواردی دقیقا ممکن است در زمان اتفاق افتادن این پدیده‌ها موثر باشد، مختلف است و برای آن‌ها نمی‌توان علل خاصی را مطرح کرد.

از جمله این اتفاقات تاثیر گذار می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

– وقوع زلزله‌های دیگر در صفحات مشترک زمینی

– تغییرات سطح آب زیر زمینی

– حرکت توده‌ی مایع ماگمایی در اعماق زمین

– نیروی گرانش ماه بین خورشید و سایر سیارات دیگر که به جو کره‌ی زمین نزدیک هستند

– طوفان‌های مغناطیسی ایجاد شده به هر علتی

– لکه‌های خورشیدی قدیم و جدید

– تغییرات دمایی در جو کره‌ی زمین

– انفجارات هسته‌ای

از بین تمامی این موارد، زلزله‌های اطراف یک منطقه، اثری بیشتر و مشهودتر نسبت به سایر عوامل دیگر در وقوع زلزله دارد که علت آن گسست و شکست و یا حرکت صفحه‌های زمینی است. پدیده‌ی زمین لرزه  در شب و وقوع آن در روی یک گسل خاص از یک طرف سبب تخلیه تنش‌ها و انرژی‌های صفحات زمین و همچنین اصطکاک‌های آن‌ها و از طرفی دیگر منجر به کاهش خشکی و مقاومت سطح گسل شده و در نتیجه نقش اساسی و مهمی در تأخیر و یا به جلو انداختن زمان وقوع زلزله‌های بعدی حتی برای ساعاتی بعد، خواهند داشت.

در علت وقوع زلزله در شب باید گفت تغییرات تنش ایجاد شده از سایر پدیده‌های تاثیر گذار بر لرزش صفحات، نسبت به تنش‌های زلزله در کل ناچیز بوده و در این میان بیشتر نقش تحریک کننده را دارند که در علم زمین شناسی به آن پیش لرزه می‌گویند که در اکثر اوقات ما حتی آن‌ها را اصلا حس هم نمی‌کنیم و فقط مراکز زلزله نگاری و دستگاه‌های حساسشان متوجه وقوع آن‌ها می‌شوند و ثبت می‌کنند.

همه‌ی این پیش لرزه‌ها حامل علائم و نشان‌هایی هستند از وضع کلی زمین به صورت جزئی و کلی در همه‌ی موارد مربوط به آن و علم زمین شناسی و شاید به شکلی خاص تر، از وقوع پدید‌های دیگر و بزرگ تری، چون زلزله در آینده خبر می‌دهند.

جاذبه گرانشی بین ماه و زمین چه تاثیری بر وقوع زلزله دارد؟

یکی از این پدیده‌هایی که نقش تحریک کننده در وقوع زلزله‌ها دارد اثر جاذبه‌ی گرانشی بین ماه و خورشید است. نقش جاذبه ماه و خورشید در وقوع زلزله از گذشته تا به حال، مورد علاقه‌ی همه‌ی محققین علوم زمین شناسی و توپوگرافی است.

لرزه‌شناسان دریافته‌اند که وقتی ماه به زمین نزدیک‌تر می‌شود و همچنین زمانی که ماه کامل است، تعداد زمین‌لرزه‌ها به طور پیوسته افزایش می‌یابد. دانشمندان همچنین دریافته‌اند که زمین‌لرزه‌های بزرگ زمانی که نزدیکی ماه به زمین با ماه کامل و ماه نو منطبق باشد از نظر تعداد بیشتر رخ می‌دهند.

همچنین نشان داده شده است که بیشتر داده‌های کاتالوگ زلزله‌های جهانی هنگامی که به طور سیستماتیک مورد بررسی قرار می‌گیرند، تغییرات لرزه‌خیزی را با زمان محلی در طول ۲۴ ساعت نشان می‌دهند و مشاهده می‌کنند که وقوع زلزله در طول شب بیشتر از روز است.

تعداد زلزله در طول روز کاهش می‌یابد و در بعدازظهر به حداقل می‌رسد (بین ساعت ۱۵ تا ۱۶) و سپس به طور پیوسته تا نیمه شب افزایش می‌یابد.

کاهش تعداد زلزله در طول روز، کاهش در عرض‌های جغرافیایی دور از استوا و اثر بزرگ‌تری برای زلزله‌های کوچک‌تر دیده می‌شود که به نسبت برای زلزله‌های با بزرگی بالاتر تا ۵.۰ کاهش می‌یابد.

دانشمندان تلاش کردند تا داده‌های زلزله را از کاتالوگ‌های استاندارد به مدت ۳۶ سال با دوره‌های مختلف ماه مرتب کنند تا بررسی کنند که آیا الگو‌های ثابتی از این تمرین ظاهر می‌شود یا خیر.

ماه نزدیکترین جرم سیاره‌ای به زمین است که بزرگترین نیروی گرانشی را نیز بر روی زمین ایجاد می‌کند. مشخص شد که زمین لرزه‌هایی که در ماه رخ می‌دهند عمدتاً توسط موقعیت زمین کنترل می‌شوند، به ویژه زمانی که ماه در نزدیکی زمین قرار دارد.

محققان تلاش کرده‌اند تا داده‌های زلزله به‌دست‌آمده از مجموعه‌های بزرگی از کاتالوگ‌های استاندارد زلزله را با تناوب‌های مختلف ماه مرتب کنند تا بررسی کنند که آیا الگو‌های ثابتی ظاهر می‌شود یا خیر.

هنگامی که زمین لرزه‌های جهان مطابق با ماه جدید تا ماه کامل هستند، نیمه دوم هر سه بخش تعداد زلزله‌های فزاینده‌ای را تا ماه کامل ارائه می‌دهند. در نیمه اول، خورشید و ماه هر دو نسبت به زمین در یک ربع قرار دارند و در نیمه دوم در دو ربع مختلف قرار دارند و اثر خالص این است که هر دو نوعی کشش مخالف را ارائه می‌دهند و در نتیجه با حرکت ماه از ربع اول به موقعیت ماه کامل، که در آن ماه با خورشید و زمین در جهت مخالف هم تراز می‌شود، تعداد زمین لرزه‌ها افزایش می‌یابد.

در طول انتقال از ماه کامل به ماه جدید، تعداد زمین لرزه‌ها به تدریج کاهش می‌یابد تا ماه به ربع سوم برسد. این افزایش در شمارش زلزله از موقعیت وسط (ربع اول و سوم تا ماه کامل) حدود ۵-۶ درصد است.

این افزایش تا قدر ۶.۰ در مقیاس ریشتر و برای رویداد‌های متمرکز کم عمق تا ۱۰ کیلومتر و تا عمق ۳۵ کیلومتری ضعیف مشاهده شد. مجدداً این افزایش برای همه دامنه‌های عرض جغرافیایی و بیشتر محدوده‌های طول جغرافیایی مشاهده می‌شود.

آیا زلزله‌ها در ایران بیشتر در شب اتفاق می‌افتد؟

اگر به آمار و ارقام دقت کنیم می‌بینیم که بیشترین تعداد وقوع زمین لرزه‌ها در فصل بهار و در اوایل و اواخر ماه اتفاق افتاده اند. در زمان‌های قدیم تر، مردم اعتقاداتی سفت و سخت در این زمینه داشتند تا جایی که بعضی از اقوام باستانی ایرانی در دوره‌های متفاوت نیمه‌ی هر ماه را تعطیل می‌کردند، چون بر اساس علوم زمان خویش معتقد بودند که اتفاقات صور فلکی و ادغام تاثیر آن‌ها بین نیروی خورشید و ماه در این زمان از ماه مخصوصا در ماه‌های بهاری، اتفاق می‌افتد.

زمان اوج وقوع زلزله و حرکات صفحات زمینی در فصول بهار و پاییز یعنی زمان اعتدال و بعد از ظهر بین ساعات غروب آفتاب در هنگام عصر اتفاق می‌افتد. این پدیده فقط مختص به اعتدال بهاری نیست. فاصله‌ی بین تابستان و زمستان یا همان انقلاب زمستانی، وقوع زلزله را به ساعاتی در شب می‌کشاند و این بدان معنی است که در هنگام ساعات اولیه‌ی شب تا نیمه‌ی های شب اتفاق می‌افتد.

رابطه‌ی فیزیکی بین ماه و زمین این گونه است که همدیگر را دراثر نیروی جاذبه، جذب می‌کنند و از این رو به دور مرکز یکدیگر، همیشه در حال چرخش هستند.

می‌دانید که زمین در واقع به دور خودش می‌چرخد و این چرخش نیروی فیزیکی شتاب و فشار خارج از مرکز زمین را ایجاد می‌کند که همین مسئله باعث می‌شود تا همواره ماه و زمین نیروی فشار بر هم وارد کنند.

در نهایت این نیروی گریز از مرکزی که زمین و ماه ایجاد می‌کنند، به اصطلاحی ساده تر، جذر و مد را در نقطه‌ی مرکزی هسته‌ی کره زمین و رابطه‌ی ماگما با آن را که تاثیر گذار بر اقیانوس ها، اتمسفر و جو زمین و همچنین پوسته‌ی جامد زمین که همان صفحات زمین هستند تاثیر می‌گذارد و اثرات مختلفی، چون زلزله را حاصل می‌شود.

دانشمندان علم زلزله شناسی می‌گویند که اثر گرانشی بین کشش ماه و خورشید به هم، در وقوع پدیده‌های زیستی همچون زلزله وابسته به امتداد گسلی است که منطقه در آن واقع شده است.

در بررسی اطلاعاتی که از داده‌های زلزله نگاری ایران به دست آمده، مشخص شد که بیشترین تعداد زمین لرزه‌ها و پیش لرزه‌ها در ایران، درست در اول و آخر هر ماه اتفاق افتاده است. در واقع اول و آخر هر ماه تعداد زلزله‌ها بیشتر از وسط ماه بوده است. بیشترین آمار تشکیل دهنده آمار لرزش‌ها را زلزله‌های رخ داده در اول و آخر هر ماه تشکیل می‌دهند.

کشور ایران، از نظر علم زمین شناسی و لرزه نگاری بر روی گسل‌های پیوسته قرار گرفته است. حال اگر به لرزش‌ها در صفحات جغرافیایی ایران نگاه کنیم حدس این که صفحه‌ی ایران در نقطه‌ی گسل، پتانسیل بالایی برای زلزله خیزی را برای ماه به ارمغان آورده است، سخت نیست.

اکثر زمین لرزه‌های مختلف رخ داده، در بین ساعات طلوع و غروب خورشید بوده است که ما از این رو در میابیم که این عامل بسیار مهم و تاثیرگذار است. بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهند که بنابر ساعات وقوع زلزله حداکثر و حداقل نیروی گرانشی ایجاد شده در اثر کشش بین ماه و خورشید، عمدتاً زلزله‌ها ۲ ساعت قبل و یا ۲ ساعت بعد از حداکثر یا حداقل مقدار کشش گرانش بین ماه و خورشید اتفاق می‌افتند.

در پی زلزله بزرگ امروز در مرز ترکیه و سوریه، یاد پست چند روز پیش با نامه "برهان شر" افتادم. اساساً در این مقولات نظریه ها بسیار است. انواع نظرات در طیف های مختلف از خداناباوران تا دینداران. آنچه شاید مشخص تر از هر چیزی باشد داشتن اراده ی انسان برای استفاده از علم و دانش است. نمونه ی عینی این موضوع عملکرد کشور ژاپن در مقابل با زلزله است. پس همانطور که بصورت خلاصه اشاره کردم در صورت پذیرفتن موضوع شر نه به عنوان یک بلا از سوی هستی، بایستی نقش اراده در پاسخ به این شر طبیعی را پر رنگ دانست. آیا شر های دیگر نیز مشخصات زلزله را دارند؟ یا نه هر شر ی می تواند مفروضات مختلف و مفصل خود را داشته باشد؟ براستی آیا شر بصورت طبیعی در جهان هستی وجود دارد؟ توان و اختیار ما در میزان دفع آن شرها چقدر است؟ و هدف از شر های طبیعی در جهان و کائنات چیست؟

زمان (یوتی‌سی) ۶ فوریه ۲۰۲۳، ۰۱:۱۷:۳۵
رویداد ISC ۶۲۵۶۱۳۰۳۳
USGS-ANSS کام‌کت
  کام‌کت
تاریخ محلی ۶ فوریه ۲۰۲۳
زمان محلی ۰۴:۱۷ به وقت ترکیه (UTC+3)
  ۰۱:۱۷ به وقت گرینویچ (UTC+۳)
مدت استمرار ۷۵ ثانیه
بزرگی ۷٫۸ Mww
  ۷٫۵ Mww
عمق ۱۷٫۹ کیلومتر (۱۱ مایل)
۱۰٫۰ کیلومتر (۶ مایل)
مرکز زلزله ۳۷٫۱۷۴°شمالی ۳۷٫۰۳۲°شرقی
نوع گسل
نواحی تحت تأثیر ترکیه، سوریه
بیشینه شدت IX (شدید و وحشت‌آور)
پس‌لرزه‌ها بیش از ۱۰۰۰
۱۳ بار با قدرت Mw۵٫۰ یا بزرگتر
قوی‌ترین: Mw ۶٫۷ در ۰۱:۲۸ (UTC)، ۶ فوریه ۲۰۲۳
تلفات
  مجموعاً (تا ۳۰ بهمن): دست‌کم ۴۷٬۰۳۰ کشته و ۱۲۲٬۵۰۰ زخمی
  • در ترکیه دست‌کم ۴۰٬۶۴۰ کشته و ۱۰۸٬۰۰۰ زخمی
  • در سوریه دست‌کم ۶٬۳۹۰ کشته ۱۴٬۵۰۰ زخمی
  •  

در ۶ فوریه ۲۰۲۳، در ساعت ۰۴:۱۷ به وقت محلی (04:17 TRT)، زمین لرزه‌ای قوی جنوب ترکیه را در غرب شهر غازی عینتاب لرزاند و خسارات گسترده‌ای را در سراسر ترکیه و سوریه ایجاد کرد. این زلزله با مقیاس شدت مرکالی اصلاح‌شده IX (خشن) و بزرگی ۷٫۸ ریشتر، قوی‌ترین زمین‌لرزه در منطقه بعد از زمین‌لرزه ۱۹۳۹ ارزنجان بوده‌است. در این زلزله دست‌کم ۱٬۳۶۳ نفر کشته و بیش از ۶٬۳۷۳ نفر دیگر زخمی شدند.

سازمان زمین‌شناسی ایالات متحده آمریکا این زمین لرزه را با بزرگی ۷/۸ (مگاوات) اندازه‌گیری کرد. مرکز این زمین لرزه در غرب غازی عینتاب در استان غازی عینتاب و در نزدیکی مرز با سوریه بود. این زمین لرزه پس لرزه ای به بزرگی Mww 6.7 داشت. سازمان زمین‌شناسی ایالات متحده ابعاد گسیختگی را ۱۹۰ کیلومتر طول و ۲۵ کیلومتر عرض تخمین زد.

مکان اولیه زمین لرزه آن را در مجاورت یک اتصال سه‌گانه بین صفحات آناتولی، عربستان و آفریقا قرار می‌دهد. مکانیسم و مکان زلزله با زلزله ای که در ناحیه گسل شرق آناتولی یا منطقه گسل تبدیل دریای مرده رخ داده‌است، مطابقت دارد. گسل آناتولی شرقی با بیرون راندن ترکیه به سمت غرب به دریای اژه سازگار است، در حالی که تبدیل دریای مرده حرکت به سمت شمال شبه جزیره عربستان نسبت به صفحات آفریقا و اوراسیا را در خود جای می‌دهد.

منطقه ای که زمین لرزه غازی عینتاب در آن رخ داده‌است از نظر لرزه‌شناسی نسبتاً منطقه آرامی است. از سال ۱۹۷۰ تاکنون، تنها سه زمین لرزه با بزرگی ۶ ریشتر به شعاع ۲۵۰ کیلومتری زمین لرزه غازی عینتاب رخ داده‌است. بزرگ‌ترین این زمین لرزه‌ها، زمین‌لرزه الازیغ (۶٫۷ ریشتر)، در شمال شرقی زمین لرزه غازی عینتاب در ۲۴ ژانویه ۲۰۲۰ روی داده‌است. همه این زلزله‌ها در طول یا در مجاورت گسل آناتولی شرقی قرار داشته‌اند. علیرغم سکون نسبی لرزه‌ای ناحیه مرکزی در غازی عینتاب، جنوب ترکیه و شمال سوریه در گذشته زلزله‌های قابل توجه و مخربی را تجربه کرده‌اند. حلب در سوریه چندین بار در طول تاریخ توسط زمین لرزه‌های بزرگ ویران شده‌است، اگرچه مکان و بزرگی دقیق این زمین لرزه‌ها فقط قابل تخمین است. زمین لرزه‌های حلب توسط زلزله‌ای به بزرگی ۷٫۱ ریشتر در سال ۱۱۳۸ و زلزله‌ای به بزرگی ۷ ریشتر در سال ۱۸۲۲ رخ داده‌اند. برآورد تلفات زلزله ۱۸۲۲ بین ۲۰۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰ بود.

رجب طیب اردوغان رئیس‌جمهور ترکیه در توییتر نوشت: «تیم‌های جستجو و نجات فوراً به منطقه آسیب‌دیده اعزام شدند». وزیر کشور سلیمان سویلو از ساکنان خواست از ورود به ساختمان‌های آسیب دیده خودداری کنند. دولت ملی برای درخواست کمک‌های بین‌المللی «سطح چهار هشدار» را اعلام کرد.

کلاه‌سفیدها (سازمان دفاع مدنی سوری) وضعیت را «فاجعه بار» توصیف کردند و از ساکنان خواستند ساختمان‌ها را ترک کنند و در فضای باز باقی بمانند. رسانه‌های سوریه از فروریختن تعداد زیادی ساختمان در شمال استان حلب و همچنین چندین ساختمان در شهر حماة خبر دادند. در دمشق، بسیاری از مردم از خانه‌های خود به خیابان‌ها آمده‌اند. مرکز ملی زلزله سوریه گفت این زلزله «بزرگ‌ترین زمین لرزه ثبت شده» در تاریخ عملیاتی آن است.

تاکنون حداقل ۱۳۸۴ نفر در ترکیه و سوریه کشته شدند. در ترکیه، حداقل 912 نفر در ۷ استان جان باختند و ۴۴۰ نفر دیگر مجروح شدند. از جمله ۱۷ نفر در منطقه شانلی‌اورفه، ۷ نفر در استان عثمانیه، ۲۳ نفر در استان ملطیه، و ۶ نفر در استان دیاربکر. برخی از افرادی که در زیر آوار گیر افتاده بودند، درخواست کمک خود را به صورت زنده در رسانه‌های اجتماعی پخش کردند.

وزارت بهداشت سوریه ۲۳۷ مرگ ناشی از زلزله را در مناطق تحت کنترل دولت ثبت کرد. ۵۱۶ نفر نیز مجروح شدند. در روستای اتمد، روستایی در سوریه، ۱۱ نفر جان باختند و بسیاری از اهالی زیر آوار مدفون شدند. امجد راس، رئیس انجمن پزشکی سوری آمریکایی، گفت که اتاق‌های اورژانس مملو از مجروحان است.

بسیاری از ساختمان‌ها در آدیامان و دیاربکر ویران شدند. در دیاربکر، یک مرکز خرید فرو ریخت. والی عثمانیه گفت که ۳۴ ساختمان در این استان فرو ریخته‌است. حدود ۱۳۰ ساختمان نیز در استان ملطیه فرو ریختند. یک مسجد تاریخی معروف متعلق به قرن سیزدهم میلادی نیز در این استان تا حدی فروریخته است. قلعه غازی عینتاب، ساخته شده توسط هیتی‌ها نیز ویران شد. در اثر این زلزله آتش‌سوزی‌هایی نیز در سراسر منطقه رخ داده‌است.

رئیس سازمان امور مالیاتی در واکنش به سوال خبرنگار ایلنا، او را تهدید کرد که اگر مستندات سوالش را ارائه نکند، دادستان علیه وی اعلام جرم می‌کند، گویا مصونیت از پاسخگویی به مذاق وزارت اقتصاد و معاونت‌های این وزارتخانه خوش آمده و نه تنها درباره مولدسازی بلکه درباره بدیهی و ابتدایی ترین سوالات هم حق عدم پاسخ‌گویی و تهدید به مجازات طرف پرسشگر و رسانه را برای خود محفوظ می‌دانند. امروز مصداق عینی این رفتار حق به جانب، در نشست خبری «داوود منظور» رییس سازمان امور مالیاتی و معاون وزیر اقتصاد دیده شد. داوود منظور دیروز در نشست خبری مدعی شد عقاب‌های فرارهای مالیاتی را شکار کرده و دیگر گنجشک‌ها که جای خود را دارند، سوال خبرنگار ایلنا از وی این بوده که چطور از قرارگاه خاتم الانبیاء که از سال 96 تا به امروز مالیات نپرداخته هنوز مالیات دریافت نکرده است؟ که وی این سوال را با تهدید خبرنگار ایلنا پاسخ داد و گفت: مستندات این سوال باید ارائه شود و پس از پایان نشست خبرنگار باید بابت این سوال به نماینده دادستانی مستقر در سازمان پاسخ دهد و در صورت عدم ارائه مستندات دادستان درباره شما اعلام جرم می‌کند.

منبع: سایت توسعه ایرانی

 

توضیح و پی نوشت:

وقتی گفته می شود یک مسئول باید از نظر تمامی جوانب لیاقت و شایستگی داشته باشد منظور چیست؟ آیا منظور فقط داشتن یک مدرک دانشگاهی از دانشگاه یالقوزآباد سفلی به اضافه اندکی پارتی و مقداری لابی می باشد؟یک مسئول برای مردم مثل یک والد برای بچه می ماند. بچه از والد یاد می گیرد. بچه از والد الگو برمی دارد. چرا باید یک مسئول در نظام جمهوری اسلامی که خونهای زیادی از خون شهداء تا خون آدمهای معروف و دانشمندان هسته ای پای آن ریخته شده است اینچنین بی صبر و بی ادب و عصبانی باشد؟ اگر این سئوال خبرنگار واقعیت ندارد این مسئول چرا باید عصبانی شود؟ عصبانی شدن بماند، که تهدید هم می کند.

جناب آقای رئیسی شما برای مدیریت بحران در زلزله و ایمن سازی منازل و اماکن عمومی در این مدت چه کار کرده اید؟ جناب آقای مخبر شما در این مدت چه کار کرده اید? آیا برای افزایش تحمل پذیری سازه ها در زلزله فعالیتی انجام داده اید؟ برای شما مقاومت سازه ها در مقابل زلزله چقدر مهم است؟؟ این سئوالات در حالی است که بسیاری از خانه ها در روستاها و حاشیه شهرها از هیچ حداقل های استاندارد و مقاومت در برابر زلزله برخوردار نیستند. این معضلات در بسیاری از حیطه ها نیز وجود دارد. در کشاورزی، در منابع طبیعی، در حفاظت محیط زیست و سایر حوزه ها. براستی چرا هیچ عزمی برای بهبود در موارد ذکر شده وجود ندارد؟!

حَشّاشین یک فرقهٔ نزاریه از شیعیان اسماعیلیه بودند و بنیان‌گذار آن شخصی بنام حسن صباح به کمک گروه سلیمیان بود که در تاریخ و کتب از آنها یاد نشده است . آنها بین سال‌های ۱۰۹۰ تا ۱۲۷۵ پس از میلاد مسیح در کوهستان‌های ایران و سوریه زندگی می‌کردند. در طول آن زمان، آن‌ها ابتدا با قتل پنهانی رهبران مسلمان و بعداً مسیحیانی که دشمنان دولت آن‌ها محسوب می‌شدند، در سرتاسر خاورمیانه سیاست سختگیرانه‌ای برای جعل و تزویر اعمال داشتند. واژه امروزی Assassination در انگلیسی به مفهوم ترور از روش آنها برای حذف مخالفینشان سرچشمه گرفته‌است. نزاریان در اواخر قرن یازدهم پس از بحران جانشینی در خلافت فاطمیان بین نزار بن المستنصر و برادر ناتنی وی، خلیفه احمد مستعلی شکل گرفت. از مورخان معاصر می‌توان در میان اعراب به ابن قلانسی و عزالدین بن اثیر و در میان ایرانیان به عطاملک جوینی اشاره کرد. دو نفر اول از حشّاشین به عنوان باطنیان یاد می‌کردند، عنوانی که به‌طور گسترده توسط خود اسماعیلیان پذیرفته شده‌است

نام

حشاشین در زبان فارسی قدیم به معنی داروفروشان بوده‌است و چون در منطقه الموت گیاهان دارویی به وفور یافت می‌شد آنان صادر کننده دارو بوده‌اند و به آنها حشاشین گفته می‌شد. حشاشین (به انگلیسی: Assassin) نامی است که صلیبیون و اروپائیان قرون وسطایی به باطنی‌ها در دوران الموت، که گستره حکمرانی‌شان، ایران و سوریه را به مرکزیت قلعه الموت شامل می‌شد، استفاده می‌شود. نام حشاشین توسط صلیبیون از سوریه به اروپا منتقل شده و در شکل‌های گوناگون ادبیات غربی جنگ‌های صلیبی، در متون عبری و یونانی به کار رفته‌است. حشاشین در واقع (افراد معتقد و پایبند به دین) نام داشتند که غربی‌ها آن را سهواً به مشتقی از واژه حشیش نسبت دادند.

باطنی‌ها یک گروه شیعی مهم بودند، در اروپا سده میانه به اسم «اساسین» معروف شدند. ممکن است این نظریه به وجود بیاید که واژه حشاشین از واژه اساسین گرفته شده باشد در صورتیکه در زمان حسن صباح مسلمانان هنوز با فرنگی‌ها آن گونه مناسباتی نداشتند که از آنان اصطلاحاتی اقتباس نمایند بنابراین حشاشین از واژه اساسین گرفته نشده بلکه واژه اخیر از طرف فرنگی‌ها اقتباس گردیده‌است و حشاشین بر خلاف باور عامه و برخی از صاحبنظران به معنی کسانیکه حشیش می‌کشیدند و بعد از آن دست به اعمالی چون قتل می‌زدند نیست، این نامگذاری از اصطلاح حشاش که خود مشتق از واژه حشیش به معنای داروساز (گیاه شناسان) ریشه گرفته‌است که در قرون چهارم و پنجم خورشیدی در کشورهای اسلامی و به‌خصوص در ایران دارو فروشان را بنام حشاشین می‌خواندند و در بعضی از شهرهای بزرگ ایران بازاری به نام بازار حشاشین (دارو فروشان) وجود داشت. جنگجویان صلیبی و وقایع نگاران غربی آنها، که در دهه‌های آغازین قرن ۱۲ م در خاور نزدیک با اعضای این فرقه مذهبی برخورد کرده بودند، این اصطلاح را رواج دادند. اروپایی‌های سده میانه که از دین اسلام و اعتقادات و اعمال دینی مسلمانان اطلاعی نداشتند، یک سلسله داستان‌های به هم پیوسته را نیز دربارهٔ کارهای مرموز و سری حشاشین و رهبر آنها، حسن صباح (که پیرمرد کوهستان می‌نامیدند) شایعه ساختند. با گذشت زمان، افسانه حشاشین در روایت مارکوپولو به اوج خود رسید؛ و واژه حشاشین که ریشه آن فراموش شده بود، به عنوان واژه‌ای معمولی به معنی «آدم‌کش» وارد زبان انگلیسی شد. در واقع حشاشی (Assassin) در زبان انگلیسی به کسی گفته می‌شود که با اهداف و عقاید خاصی که از نظر خود مثبت است به قتل فردی، یا افرادی مخصوص در جامعه می‌پردازد. نحوه انجام عملیات فدائیان بدین گونه بود که نقشه ترور یا عملیات مربوط در خفا اما اجرای آن در ملأ عام و گاهی به‌صورت مخفیانه، و جان فشانی به قصد احتیاط در اطلاعات چاشنی کارشان بود.

پراکندگی قدرت، اصل مهم ترور اشخاص بود قبل از ترور، شخص خنجری را به همراه یادداشتی بالای سر طرف قرار می‌داد و او متوجه می‌شد که مورد دشمنی اسماعیلیان قرار گرفته‌است. ترور در جایی که قدرت در دست یک فرمانده قرار داشت، شکل می‌گرفت. ضعف فرد می‌توانست هر اقدام اجتماعی را به هم بریزد و آن را خنثی کند. صباح در این کار به روشی روی آورد که غلات، خوارج، شیعه، صلیبیان و خود سلجوقیان نیز آن را به کار می‌بردند. اما این سیاست را به شکلی اغراق‌آمیز به اسماعیلیه ایران و شام نسبت دادند و به همین خاطر هر قتلی که در سرزمین‌های مرکزی اسلام رخ می‌داد به فدائیان اسماعیلی نسبت داده‌می‌شد. عدادی از سنیان به دلیل ترسی که داشتند در زیر لباس‌های خود جوشن می‌پوشیدند. این قتل‌ها باعث شد سنی‌مذهبان تعدادی از افراد مشکوک شهر را جمع کنند و از بین آن‌ها تعدادی را به قتل برسانند و چنین افرادی که خود این قتل‌عام‌ها را ترتیب می‌دادند، مورد هدف اسماعیلیان قرار می‌گرفتند و کشته می‌شدند.

سه یار دبستانی

در داستان سه یار دبستانی، که ادوارد فیتزجرالد بر دیباچه ترجمه انگلیسی رباعیات خیام آورده‌است، خیام، خواجه نظام الملک و حسن صباح، ارتباط داده شده‌اند. ادعا بر این است که این سه شخصیت، یاران دبستانی بودند که هم قسم شدند که هرکدام زودتر به مقام و منصبی رسیدند، دیگران را یاری دهند. از این سه، نظام الملک نخست منصب یافت و به وزارت سلجوقی رسید. وی عهد خویش را نگه داشت و برای خیام مشاهره‌ای منظم برقرار کرد و به حسن صباح مقام عالی در دستگاه حکومت واگذاشت. اما دیری نپایید که میان صباح و نظام الملک اختلاف افتاد و خواجه سرانجام توانست با خدعه و فریب، حسن را در چشم سلطان سلجوقی خار کند. حسن سوگند یاد کرد که انتقام بگیرد؛ لذا راهی مصر شد و در آنجا بر اسرار مذهب اسماعیلی آگاه شد، و بعداً شاه مصر بخاطر ترسی که از حسن داشت به او اموالی داد تا آنجا را ترک کند و سران آن زمانِ فرقه اسماعیلی به او یارانی کار کشته دادند. سپس وی به همراه یاران خویش به ایران بازگشت و فرقه‌ای تشکیل داد که با قتل‌ها و آدم‌کشی‌های خود دولت سلجوقی را به هراس انداخت. دفتری می‌گوید این یکی از افسانه‌هایی است که در ارتباط با اسماعیلیان نزاری در مشرق زمین شیوع یافت. با توجه به منابع تاریخی این داستان بی اساس است، زیرا که تاریخ تولد و مرگ خیام، خواجه نظام الملک و حسن صباح به گونه‌ایست که آن‌ها نمی‌توانستند در مدرسه با یکدیگر هم عهد اخوت ببندند.

در فرهنگ عامه و افسانه‌ها

داستان مارکوپولو

به گفته مارکوپولو به دستور رهبر حشاشین به گروهی از جوانان مواده مخدر می‌خوراندند و در حالت بیهوشی با چشمانی بسته آنان را به باغی بسیار زیبا منتقل می‌کردند که در آن جوی‌های شیر و عسل جاری بود و دختران زیباروی در آن به دلبری مشغول بودند. پس از گذشت چندین روز از سکونت جوانان در این بهشت ساختگی دوباره به آنان داروی مخدر خورانده و به نزد رهبر گروه می‌بردند. در این هنگام رهبر از آنان می‌پرسید که: "کجا بودید؟" جوانان همگی پاسخ می‌دادند: "در بهشت!" سپس رهبر حشاشین به آنان می‌گفت که به خواست من بود که شما وارد بهشت شدید و اگر می‌خواهید دوباره به آنجا بروید باید آنچه را که من امر می‌کنم به جای آورید. در این هنگام جوانان برای ورود دوباره به بهشت حاضر به هر گونه جان‌فشانی برای رهبر خود بودند.[۱۴] اما این داستان‌ها خالی از دروغ و ابهام نیست. اساس یک ارتش بر مبنای نظم و انضباط است. شراب و زن‌های زیبا و حشیش چنان انضباط ارتش را از بین می‌برد که هیچ سربازی از افسر اطاعت نمی‌کند و هیچ افسری در پی اداره کردن سربازهای خود نیست. چنین ارتشی یک سال هم دوام نمی‌آورد اما ارتش باطنی حسن صباح دویست و پنجاه سال با اعراب مبارزه کرد. تمامی داستان‌های مربوط به بهشت مصنوعی دروغی بیش نیست که توسط مخالفان حسن صباح از جمله خلفای عباسی منتشر شده‌اند. بی‌محابا بودن آن‌ها باعث شد در رابطه با عمل آن‌ها در تاریخ افسانه‌سازی شود. به خاطر وحشت عمومی عده‌ای از اسماعیلیان را با اسامی مثل باطنیه «مردان باطن، معنی باطنی متون» ملاحده «کفار» و در سوریه حشاشیه «استفاده‌کننده از حشیش» خطاب می‌کردند. صلیبی‌ها از این نام، واژه (به انگلیسی: Assassin) را ساختند که به معنی آدم‌کش است؛ این اسم برای اسماعیلیان نزاری به کار می‌رفت و پس از آن برای کسانی که مرتکب قتل‌های عمومی می‌شدند؛ همچنین باعث سوتفاهمات بسیاری شد، مثلاً می‌گفتند فداییان حشیش را مصرف می‌کنند تا بهشت را در جلو چشم خود مشاهده کنند و برای رسیدن به آن دست به قتل بزنند، یا با استفاده از آن عقل خود را از دست می‌دادند، در حالی‌که این عمل نیازمند صبر و شکیبایی بود. هیچ‌کدام از این‌ها مدرک موثقی ندارد و چنین نشان می‌دهد که این قضایا بخاطر کینه‌ای که نسبت به اسماعیلیان داشتند شکل گرفته‌بود یا براساس حادثه‌ای محلی که حال فراموش گشته‌است. هانری کوربن معتقد است افسانه‌هایی که در مورد فدائیان شکل گرفته بخاطر خیال‌پردازی‌های صلیبیان و مارکوپولو است. در قرن ۱۹ میلادی، جوزف فون هامر اعمالی را به اسماعیلیان نسبت داد که اروپائیان به فراماسون‌ها نسبت می‌دادند؛ در نتیجه در سال ۱۸۱۸ میلادی، «کتاب تاریخ آدمکشان» نوشته‌شد و در سال ۱۸۳۸ میلادی، س. دساسی نیز «کتاب شرح دیانت دروزیان» را نوشت و سعی کرده واژه آدمکشان (Assassin) را مشتق شده از واژه حشاشین بداند. به‌نظر هانری این مسائل ناشی از تعصبی است که عده‌ای گرفتار آن هستند و قصد دارند اقلیت‌های دینی و فلسفی را به بدترین موارد اخلاقی متهم کنند و این چنین است که خاورشناسان باعث تبلیغات تند ضد اسماعیلی شده‌اند.

اعمال فدائیان

رسول جعفریان بیان می‌کند که فدائیان به دستور سلطان خرمدین سلیمی دو نفر از خلفای عباسی، به نام المسترشد بالله و فرزندش الراشد را ترور کردند و در زمان حسن صباح نیز ۴۸ نفر را با دشنه‌های خود در برابر دیگران به قتل رساندند تا جلوه بیشتری داشته باشد؛ فخر رازی نیز از جمله افرادی بود که پس از تهدید توسط فداییان دیگر عملی علیه آن‌ها انجام نداد. کار فدائیان اصول خاص خود را داشت آن‌ها پس از آموزش‌های مختلف و البته به قتل رساندن یک نفر آماده هر عملیاتی بودند؛ کار فدائیان نتیجه‌ای بیشتر از جنگ‌های طولانی مدت و لشکرکشی‌های سلجوقیان داشت. اسماعیلیان عقیده داشتند کشتن یک انسانِ معتبر بهتر است تا کشتن صدها نفر در میدان جنگ، این عمل اسماعیلیان نه تنها برای اهداف خودشان شکل می‌گرفت بلکه برای کمک به متحدین سیاسی خودشان نیز به کار می‌رفت. همهٔ اسماعیلیان یکدیگر را دوست و برادر خطاب می‌کردند و همه آماده بودند که به خاطر کار اجتماعی دست به مبارزه عمومی بزنند. گاهی نیز تعدادی از اسماعیلیان به عنوان خدمتکار به مردان بزرگ نزدیک می‌شدند و در شرایط مناسب آن‌ها را به قتل می‌رساندند.

لیست ترورها

مؤذن ساوجی

جناح الدوله سلجوقی حاکم حمص در ۱۱۰۳ میلادی

سعید ابن بدیع و پسرش

احمد بن ابراهیم نیشابوری

ابوالفضل ابن خشاب

افضل شاهنشاه وزیر فاطمی

منصور الآمر باحکام‌الله دهمین خلیفه فاطمی در ۱۱۳۰ م ترور شد

خواجه نظام الملک

مودود سردار مسلمان جنگهای صلیبی که در ۱۱۱۳م ترور شد.

ذهاک ابن جندل

ریمون دوم، کنت طرابلس در سال ۱۱۵۲ م

الراشد بالله خلیفه بغداد در ۱۱۳۸ میلادی ترور شد

داود سلجوقی فرزند سلطان محمود دوم در ۱۱۴۳م در تبریز ترور شد

خلیفه المسترشد بالله در ۱۱۳۵ میلادی ترور شد

لیست تهدید شدگان

سلطان سنجر

امام فخر رازی

اساسینز کرید (مجموعه بازی)

'حشاشیون، دین دار یا عقیدهٔ قاتل و به تعبیر محاورهای فرقه حشاشین (به انگلیسی: Assassin's Creed) عنوان یک مجموعه بازی ویدئویی به سبک اکشن-ماجراجویی و مخفی‌کاری است که توسط پاتریس دیسلیت، جید ریموند و کوری می خلق شده‌است و به وسیلهٔ شرکت یوبی‌سافت توسعه و عرضه می‌شود. اولین نسخه در این سری اساسینز کرید بود که در ۱۴ نوامبر ۲۰۰۷ برای کنسول‌های پلی‌استیشن ۳ و اکس‌باکس ۳۶۰ منتشر شد.

 

خداوندى که در وحدت قدیم است از همه اشیا
نه اندر وحدتش کثرت، نه محدث زین همه تنها
 
چه گوئى از چه او عالم پدید آورد از لولو
که نه مادت بد و صورت، نه بالا بود و نه پهنا
 
همى گوئى که بر معلول خود علت بود سابق
چنان چون بر عدد واحد، و یا بر کل خود اجزا
 
به معلولى چو یک حکم است و یک وصف آن دو عالم را
چرا چون علت سابق توانا باشد و دانا؟
 
هر آنچ امروز نتواند به فعل آوردن از قوت
نیاز و عجز اگر نبود ورا چه دى و چه فردا
 
همى گوئى زمانى بود از معلول تا علت
پس از ناچیز محض آورد موجودات را پیدا
 
زمانى کز فلک زاید فلک نابوده چون باشد
زمان و چیز ناموجود و ناموجود بى مبدا
 
اگر هیچیز را چیزى نهى قایم به ذات خود
پس آمد نفس وحدت را مضاد و مثل در آلا
 
و گر زین صورت هیچیز حرف و صوت مى خواهى
مسلم شد که بى معلول نبود علت اسما
 
تقدم هست یزدان را چو بر اعداد وحدان را
زمان حاصل مکان باطل حدث لازم قدم بر جا
 
مکن هرگز بدو فعلى اضافت گر خرد دارى
بجز ابداع یک مبدع کلمح العین او ادنا
 
مگو فعلش بدان گونه که ذاتش منفعل گردد
چنان کز کمترین قصدى به گاه فعل ذات ما
 
مجوى از وحدت محضش برون از ذات او چیزى
که او عام است و ماهیات خاص اندر همه احیا
 
گر از هر بینشش بیرون کنى وصفى برو مفزا
دو باشد بى خلاف آنگه نه فرد و واحد و یکتا
 
اگر چه بى عدد اشیا همى بینى در این عالم
ز خاک و باد و آب و آتش و کانى و از دریا
 
چو هاروت ار توانستى که اینجا آئى از گردون
از اینجا هم توانى شد برون چون زهره زهرا
 
ز گوهر دان نه از هستى فزونى اندر این معنى
که جز یک چیز را یک چیز نبود علت انشا
 
خرد دان اولین موجود، زان پس نفس و جسم آنگه
نبات و گونه حیوان و آنگه جانور گویا
 
همى هریک به خود ممکن بدو موجود ناممکن
همى هریک به خود پیدا بدو معدوم ناپیدا
 
چه گوئى چیست این پرده بر این سان بر هوا برده
چو در صحراى آذرگون یکى خرگاه از مینا؟
 
به خود جنبد همی، ور نى کسى مى داردش جنبان
و یا بهر چه گردان شد بدین سان گرد این بالا؟
 
چو در تحدید جنبش را همى نقل مکان گوئى
و یا گردیدن از حالى به حالى دون یا والا
 
بیان کن حال و جایش را اگر دانی، مرا، ورنى
مپوى اندر ره حکمت به تقلید از سر عمیا
 
چو نه گنبد همى گوئى به برهان و قیاس، آخر
چه گوئى چیست از بیرون این نه گنبد خضرا؟
 
اگر بیرون خلا گوئى خطا باشد، که نتواند
بدو در صورت جسمى بدین سان گشته اندروا
 
وگر گوئى ملا باشد روا نبود که جسمى را
نهایت نبود و غایت به سان جوهر اعلا
 
چه مى دارد بدین گونه معلق گوى خاکى را
میان آتش و آب و هواى تندر و نکبا؟
 
گر اجزاى جهان جمله نهى مایل بر آن جزوى
که موقوف است چون نقطه میان شکل نه سیما
 
چرا پس چون هوا او را به قهر از سوى آب آرد
به ساعت باز بگریزد به سوى مولد و منشا؟
 
اگر ضدند اخشیجان را هر چار پیوسته
بوند از غایت وحدت برادروار در یک جا
 
و گر گوئى که در معنى نیند اضداد یک دیگر
تفاوت از چه شان آمد میان صورت و اسما؟
 
ز اول هستى خود را نکو بشناس و آنگاهى
عنان برتاب از این گردون وزین بازیچه غبرا
 
تو اسرار الهى را کجا دانی؟ که تا در تو
بود ابلیس با آدم کشیده تیغ در هیجا
 
تو از معنى همان بینى که در بستان جان پرور
ز شکل و رنگ گل بیند دو چشم مرد نابینا

انقلاب یا برهم‌زَنِش (به انگلیسی: Revolution) به معنای زیر و رو شدن یا پشت و رو شدن و تحول و همچنین دگرگونی است. این واژه در آغاز از اصطلاحات علم اخترشناسی بود و در معنای چرخش دورانی افلاک و بازگشت ستارگان به جای اول به کار می‌رفت. و ابتدا در جامعه‌شناسی به معنای بازگشت به گذشته‌است، گذشته‌ای روشن یا بازگشت آزادیِ ازدَست‌رفته. پس از آن و به‌خصوص از زمان کانت که در انقلاب فرانسه عناصری مانند تعیین سرنوشت و تغییر شرایط زندگی توده‌ها به دست خودشان و غیره، وجود دارد که هرگز تا پیش از آن وجود نداشته، جامعه‌شناسان و فلاسفه انقلاب را این‌گونه بیان می‌نمایند که ذات و ماهیت چیزی لزوماً عوض شود. در نگاه جامعه‌شناسان، هر جنبش اجتماعی توده‌ای که به فرایندهای عمدهٔ اصلاح یا دگرگونی اجتماعی بینجامد، انقلاب است. انقلاب‌های بزرگ به آن دسته از انقلاب‌ها گفته می‌شود که با تغییرات اساسی در حکومت و ساختار اجتماعی یک کشور یا جامعه همراه بوده‌اند. از انقلاب‌های مهم می‌توان به انقلاب فرانسه، انقلاب روسیه و انقلاب اسلامی ایران اشاره کرد.

در زیر اسامی غمگین ترین کشورهای جهان را می‌بینید:

رتبه اول: افغانستان

رتبه دوم: سودان جنوبی

رتبه سوم: زیمبابوه

رتبه چهارم: رواندا

رتبه پنجم: جمهوری آفریقای جنوبی

رتبه ششم: تانزانیا

رتبه هفتم: بوتسوانا

رتبه هشتم: یمن

رتبه نهم: مالاوی

رتبه دهم: هند

طبق گزارش شادترین کشورهای دنیا در سال ۲۰۲۰ کشور افغانستان با کسب امتیاز ۲٫۵۶۷ از ۱۰ و رتبه‌ی ۱۵۳ لیست، لقب غمگین ترین کشور دنیا را به خود اختصاص داده است. قبل از آن کشور سودان جنوبی با امتیاز ۲٫۸۱۷ در رتبه‌ی ۱۵۲ و کشور زیمبابوه با امتیاز ۳٫۲۹۹ در رتبه‌ی ۱۵۱ قرار گرفته‌اند. کشور زیمبابوه در گزارش شادترین کشورها امسال با امتیاز ۳٫۱۶۰ رتبه‌ی آخر در بین ۹۵ کشور را بدست آورده است.

در رده‌های بعدی کشور رواندا با امتیاز ۳٫۳۱۲، جمهوری آفریقای مرکزی با امتیاز ۳٫۴۷۶، تانزانیا با امتیاز ۳٫۴۷۶، بوتسوانا با امتیاز ۳٫۴۷۹، یمن با امتیاز ۳٫۵۲۷ ، مالاوی با امتیاز ۳٫۵۳۸ و هند با امتیاز ۳٫۵۷۳ قرار دارند. این در حالی است که خوشبخت‌ترین کشور جهان فنلاند با امتیاز ۷٫۸۰۹ در صدر این جدول خودنمایی می‌کند. به اختلاف امتیاز افغانستان به عنوان غمگین ترین کشور دنیا و فنلاند به عنوان شادترین کشور دنیا دقت کنید.

غمگین ترین کشور دنیا کجاست ؟

افغان‌ها به عنوان غمگین‌ترین مردم دنیا شناخته می‌شوند. در سال گذشته کشور افغانستان با کسب کمترین امتیاز در رتبه‌ی آخر لیست شادترین کشورهای جهان قرار داشت. این کشور با سرانه تولید ناخالص داخلی پایین خود، نرخ امید به زندگی بسیار کمی دارد. علاوه بر این رشد جمعیت در این کشور از توسعه اقتصادی پیشی گرفته است. بیشتر افغان‌ها در مناطق روستایی در گروه‌های قبیله‌ای زندگی می‌کنند و فقط ۱۰% جمعیت این کشور در پایتخت آن، شهر کابل حضور دارند. دومین شهر بزرگ کشور افغانستان شهر قندهار است که کمتر از ۴۰۰۰۰۰ نفر جمعیت دارد.

سودان جنوبی نیز با سرانه تولید ناخالصی داخلی و امید به زندگی پایین اما درصد سخاوت بالاتر قبل از افغانستان قرار گرفته بود. فاکتوری که در مورد کشور سودان نرخ بسیار پایینی داشت مربوط به آزادی شخصی است که باعث شده است این کشور در بین غمگین ترین کشورهای جهان حضور یابد.

ایران در این لیست چه جایگاهی دارد؟

در گزارش شاد‌ترین کشورهای دنیا در سال ۲۰۲۰ کشور ایران با کسب ۴٫۶۷۲ امتیاز  در رتبه‌ی ۱۱۸ قرار داشت. اختلاف رتبه‌ی ایران با خوشبخت‌ترین کشور جهان؛ فنلاند ۱۱۷ پله و با غمگین‌ترین کشور جهان افغانستان ۳۵ پله است. جالب است بدانید که بعد از ایران فقط کشورهایی همچون اردن، موزامبیک، کنیا، فلسطین، تونس، میانمار، ماداگاسکار و برخی کشورهای دیگر حضور دارند.

از سال 2021، روسیه دارای منابع طبیعی به ارزش کل تخمینی 75 تریلیون دلار بود که شامل زغال سنگ، نفت، گاز طبیعی، طلا، الوار و فلزات خاکی کمیاب و غیره است. بر اساس تحقیقات Statista، ایالات متحده با ارزش کل منابع طبیعی 45 تریلیون دلار ، دومین کشور پیشرو در سراسر جهان بر اساس ارزش منابع طبیعی است.

بررسی‌های Statista روسیه، ایالات متحده آمریکا و عربستان سعودی را به عنوان سه کشور برتر جهان از نظر ذخایر منابع طبیعی رتبه بندی کرده است.

به گزارش miningglobal.com، ارزش منابع طبیعی اغلب با کمبود و ارزش آنها برای اقتصادهای مدرن تعیین می شود و در سال ۲۰۲۲، مفهوم “ارزش” به طور فزاینده ای گسترده شده است و نه تنها پویایی تجاری، بلکه ملاحظات محیط زیستی، اجتماعی و پایداری را نیز در بر می گیرد.

از سال ۲۰۲۱، روسیه دارای منابع طبیعی به ارزش کل تخمینی ۷۵ تریلیون دلار بود که شامل زغال سنگ، نفت، گاز طبیعی، طلا، الوار و فلزات خاکی کمیاب و غیره است. بر اساس تحقیقات Statista، ایالات متحده با ارزش کل منابع طبیعی ۴۵ تریلیون دلار ، دومین کشور پیشرو در سراسر جهان بر اساس ارزش منابع طبیعی است.

در ادامه لیست ۱۰ کشور برتر جهان از لحاظ ذخایر منابع طبیعی آمده است.

  1. روسیه

روسیه با داشتن الماس، طلا، پلاتین، پالادیوم، زغال سنگ، گاز طبیعی و نفت و همچنین سنگ آهن، منگنز، کروم، نیکل، تیتانیوم، مس، قلع، سرب و تنگستن، در صدر فهرست منابع طبیعی قرار دارد. علاوه بر همه اینها، حدود ۲۰ درصد از چوب جهان را از طریق درختان مخروطی فراوان خود تشکیل می دهد.

ارزش: ۷۵ تریلیون دلار

  1. ایالات متحده آمریکا

ایالات متحده سومین تولید کننده بزرگ زغال سنگ است که ۲۷ درصد از کل منابع جهان را در اختیار دارد. سایر منابع طبیعی آمریکا شامل نفت خام، گاز طبیعی، اورانیوم، بوکسیت، روی، اورانیوم، مس، نقره، نیکل و پتاس و غیره است. گستره وسیعی از مناطق جغرافیایی فرصت‌های مهمی را برای استفاده از منابع تجدیدپذیر انرژی، از باد گرفته تا بیودیزل، ارائه می‌دهند.

ارزش: ۴۵ تریلیون دلار

  1. عربستان سعودی

هیچ جایزه ای برای حدس زدن نقطه اصلی درآمد عربستان سعودی وجود ندارد، اما فراتر از منابع نفتی فراوان آن – که ۲۶۸ میلیارد بشکه تخمین زده می شود – این کشور دارای گاز طبیعی، طلا، فسفات و آلومینیوم است.

ارزش: ۳۴٫۴ تریلیون دلار

  1. کانادا

شما نمی توانید کانادا را با ذخایر نفت، زغال سنگ، سنگ آهن، اورانیوم و پتاس برای مدت طولانی از سرفصل های انرژی و معدن دور نگه دارید.

ارزش: ۳۳٫۲ تریلیون دلار

  1. ایران

منابع معدنی عمده ایران عبارتند از: نفت، گاز، زغال سنگ، کروم، مس، سنگ آهن، سرب، منگنز، روی و گوگرد. بر اساس گزارش ها، ایران تلاش های اکتشافی را برای شناسایی ذخایر جدید در میدان بزرگ گازی پارس جنوبی آغاز کرده است.

ارزش: ۲۷٫۳ تریلیون دلار

  1. چین

چین دارای ذخایر قابل توجه نفت و گاز طبیعی و سومین تولید کننده سنگ آهن است. سایر مواد معدنی عمده آن عبارتند از زغال سنگ، بوکسیت، الماس، طلا، سرب، جیوه و سنگ فسفات و یکی از بزرگترین صادرکنندگان منیزیم است. آب را نیز نباید نادیده گرفت، زیرا برق آبی یکی از منابع اصلی انرژی چین است.

ارزش: ۲۳ تریلیون دلار

  1. برزیل

ذخایر معدنی برزیل گسترده است که شامل طلا، الماس، بوکسیت، آهن، قلع و پلاتین می شود و با بسیاری از مواد معدنی کمتر شناخته شده، این کشور برتری دارد. برزیل در نیوبیوم و تانتالیت جایگاه اول را دارد. رتبه دوم برای کائولن و گرافیت و رتبه سوم در ذخایر تالک، ورمیکولیت و آلومینیوم را دارد.

ارزش: ۲۱٫۸ تریلیون دلار

  1. استرالیا

جغرافیای وسیع استرالیا یک نمایه معدنی متنوع با طلا، زغال سنگ، گاز طبیعی، نفت و سنگ آهن را تضمین می کند که بخش عمده ای از فعالیت های صنعتی این کشور را هدایت می کند. اورانیوم، نیکل، بوکسیت، روی، زیرکون، ایلمنیت و روتیل نیز از منابع مهم آن هستند.

ارزش: ۱۹٫۹ تریلیون دلار

  1. عراق

عراق علاوه بر دارا بودن برخی از بزرگترین ذخایر نفتی جهان، با پنج میدان فوق العاده، دارای ذخایر فراوان گوگرد، فسفات و گاز طبیعی است و انرژی الکتریکی را از سوخت مایع، گاز طبیعی و منابع برق آبی تولید می کند.

ارزش: ۱۵٫۹ تریلیون دلار

  1. ونزوئلا

نفت و کالاهای مشتق شده از نفت حدود ۹۵ درصد از کل درآمدهای صادراتی ونزوئلا را تشکیل می‌دهند که نشان‌دهنده وابستگی آن به کالا و آسیب‌پذیری آن در این دوران کربن‌زدایی است. اما منابع طبیعی آن نیز شامل الماس، طلا، گاز طبیعی، بوکسیت و سنگ آهن است.

ارزش: ۱۴٫۳ تریلیون دلار

Drone در معنی لغوی به معنای بشقاب پرنده است . آنچه در ویکی پدیا در مورد Drone آمده است: به دنیای فرازمینی و بشقاب پرنده ها اشاره می کند . اما خب این کلمه معانی گسترده تری دارد . در ویکی پدیا فارسی از این کلمه به معنای پهپاد یاد می شود . پهپاد نیز به معنای پرنده هدایت پذیر از راه دور است . پهپاد و drone ها بسیار مورد علاقه و پسند مخاطبان است و فیلم هایی نیز در این زمینه ساخته شده است . شاید این بشقاب پرنده ها بیانگر وجود موجودات فرازمینی هستند و ارتباطی که بین دنیای ما و آن ها وجود دارد.

با محبوبیت drone ها بسیار واضح بود که محصولات تفریحی سرگرمی هوایی و پروازی به سرعت در میان مردم رسوخ کند و با استقبال بی نظیری مواجه شود . در دهه اخیر بازار مولتی روتور های بدون سرنشین بسیار داغ شده است . به گونه ای که در تمامی رنج های قیمتی و با ویژگی های متنوع پرنده های بسیاری به بازار جهانی عرضه شده است . مولتی روتور ها دارای دامنه ی بسیار گسترده ای از پرنده های مختلف هستند از جمله کواد کوپتر ها . چندی پیش حدود 4 الی 5 سال گذشته نام Drone بسیار بر سر زبان ها افتاد . Drone در زبان انگلیسی به معنای هواپیمای بدون سرنشین است و در زبان فارسی نیز تقریبا با این معنا و مفهوم معروف شد . در چند ساله ی اخیر پرنده های بدون سرنشین عمود پروازی به بازار آمده اند که برای مصارف و جنبه های مختلفی از آن ها استفاده می شود.

در سال های اولیه به چنین پرنده هایی که برای مصارفی همچون تفریح و سرگرمی وارد بازار شدند Drone گفته می شد . Drone ها بسیار سریع جای خود را میان افراد علاقه مند به پرواز پیدا کردند . البته لازم بذکر است کلمه Drone به سرعت جای خود را به کلمه کواد کوپتر داد . پیش پا افتاده ترین کاربرد آن ها تصویربرداری و فیلم برداری هوایی است . اما بی شک آینده ای درخشان در انتظار آن هاست و کاربرد های بسیار متفاوتی پیدا خواهند کرد.

اشکال مختلف drone ها

یک پهپاد می تواند در قالب های مختلفی ارائه شود . به طور مثال هگزاکوپتر نوعی پهپاد است چرا که به واسطه رادیو کنترل تا میزان برد رادیویی مجاز هدایت و کنترل می شود و بدون سرنشین است . هواپیما کنترلی نیز به همین صورت . در واقع مولتی روتور ها می توانند نوعی پهپاد باشند . البته در عرف امروز پهپاد برای هواپیما های مدل و کوادکوپتر ها به کار نمی رود چون جنبه های مهم تر و حساس تری از تفریح و سرگرمی و یا عکاسی و فیلم برداری هوایی دارند . مولتی روتور ها انواع مختلفی دارند و پرنده های عمود پرواز بدون سرنشینی هستند که برای تیکاف و لندینگ به محیط بزرگی نیاز ندارند و به سادگی در یک محیط کوچک نیز می توان آن ها را به پرواز در آورد و نشاند.

انواع Drone ( دِرون )

  • سینگل کوپتر یا تک موتوره
  • دوال کوپتر یا مولتی روتور 2 موتوره
  • تری کوپتر یا مولتی روتور 3 موتوره
  • کواد کوپتر یا مولتی روتور 4 موتوره (رایج ترین نوع Droneها)
  • پنتا کوپتر یا مولتی روتور 5 موتوره
  • هگزا کوپتر یا مولتی روتور 7 موتوره
  • اوکتا کوپتر یا مولتی روتور 8 موتوره

سینگل و دوال کوپتر ها مولتی روتور های رایجی نیستند و در طراحی و تولید آن ها از یک و دو موتور استفاده می شود . معمولا برای نمونه های آزمایشی و یا استفاده های خاص از آن ها بهره گرفته می شود وگرنه مدل های رایج و محبوبی نیستند و کاربران ترجیه می دهند از مدل هایی که بیش از دو موتور دارند استفاده کنند.

جناب آقای رئیسی شما برای مدیریت بحران در زلزله و ایمن سازی منازل و اماکن عمومی در این مدت چه کار کرده اید؟ جناب آقای مخبر شما در این مدت چه کار کرده اید? آیا برای افزایش تحمل پذیری سازه ها در زلزله فعالیتی انجام داده اید؟ برای شما مقاومت سازه ها در مقابل زلزله چقدر مهم است؟؟ این سئوالات در حالی است که بسیاری از خانه ها در روستاها و حاشیه شهرها از هیچ حداقل های استاندارد و مقاومت در برابر زلزله برخوردار نیستند. این معضلات در بسیاری از حیطه ها نیز وجود دارد. در کشاورزی، در منابع طبیعی، در حفاظت محیط زیست و سایر حوزه ها. براستی چرا هیچ عزمی برای بهبود در موارد ذکر شده وجود ندارد؟!

دیشب توی خبرها دیدم رئیس بانک مرکزی گفته قیمت 40 هزار و خرده ای را چون باور کردید برای همین اینجوری شده! و افزودند باور نکنید تا ارزان شود. قدرت خدا این حد از شعور و آنالیز همگی یکجا در یک نفر میتونه باشه؟! واقعاً احسنت. چقدر ایشون باهوش هستن و چقدر حرفهاشون دقیق و علمی و حساب شده. من هیچی نمیگم، فقط میگم جناب رئیسی خداقوت و دمت گرم که این افراد نخبه رو پیدا کردی. البته خب جای تعجب نداره چون ایشون خودشون هم نخبه هستن.

برهان شر یکی از مهمترین ترین و چالشی ترین مباحث فلسفله است. وجود شر در جهان و چگونگی آن قرن هاست که مورد بحث بوده است. ضد و نقیض های مختلف در شرح و بیان این برهان وجود دارد. وجود شر طبیعی از مهمترین چالش های این برهان می باشد. بیماری وجود دارد به نام زجر تنفسی نوزادان یا IRDS که به دلیل نقص ترکیبی به نام سورفاکتانت در نوزاد نارس رخ می دهد. برای این نوزاد هر دم و بازدم به سختی جا به جا کردن یک بار خیلی سنگین بر روی سینه ی خودش است. این نوع از درد و رنج بارزترین نوع از مثالهای برهان شر است که در این مثال هم عقوبت دنیوی گناه بر بیمار و زجر کشنده مطرح نبوده و هم موضوع آزمایش الهی بر وی مطرح نیست. از این دست مثالها زیاد است. در بین انسان ها و حیوانات بسیار می بینیم که از این نوع رنجها و دردهای شدید و مظلومانه کشیده اند و می کشند. یک نوع شر دیگر به نام شر اخلاقی است که انسان ها بر سر هم می آورند که همه ما به وضوح در دنیا و اطرافمان شاهد آن هستیم. در قرن های گذشته هم بسیار بوده اند که در اتفاقات مهم مثل جنگ و موارد مشابه بصورت کاملاً مظلومانه دچار نقص عضو و مرگ و یا درد و رنج شده اند. بسیاری از فیلسوف ها و متفکرین این نوع شر را نیز نوعی شر طبیعی می دانند. برهان شر صرفاً به وجود شر در جهان اشاره نداره بلکه به طاقت فرسا بودن و شاید بی هدف بودن این نوع از شرها نیز اشاره دارد. بهرحال نقطه نظرات مخالف و موافق این نوع برهان بسیار هستند. همانطور که اشاره شد برهان شر یکی از مفصل ترین و پیچیده ترین بحث های فلسفی هست. در برهان شر و چیستی و چرایی آن خداباوران متدین بر این باور هستند که شر های موجود هر کدام حکمت و دلیلی دارد. مثلاً مثل واکسنی که پدر و مادر برای بچه خود تزریق می کنند. خب بهرحال نظرات این گروه هم مهم و قابل تفکر است.

حال، نظر شما چیست؟ دلایل و نظرات کدام طیف از مفسرین و منتقدان می تواند درست باشد؟

دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمی‌بینم

دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمی‌بینم

دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمی‌آید

دمم با جان برآید چون که یک همدم نمی‌بینم

مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده

ولیکن با که گویم راز چون محرم نمی‌بینم

قناعت می‌کنم با درد چون درمان نمی‌یابم

تحمل می‌کنم با زخم چون مرهم نمی‌بینم

خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه

که من تا آشنا گشتم دل خرم نمی‌بینم

نم چشم آبروی من ببرد از بس که می‌گریم

چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمی‌بینم

کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد

به امید دمی با دوست وان دم هم نمی‌بینم

مسئولین عزیز کشورمون سالهاست که با حرف های مختلف و وعده های خوشگل دارن مردم رو اوکی میکنن! میدونین که اوکی یعنی چی... خب تا کی؟ چرا اوکی کردن رو تا مرز توهین به شعور مردم بردید جلو؟ چرا کاری می کنید که هم شما و هم احیاناً برخی از مردم شرمنده شهداء بشن؟! شهدایی که جونشون رو مظلومانه دادن تا همه ما امنیت و آرامش داشته باشیم. جناب آقای ایکس یا آقای ایگرگ چرا سرتو کردی زیر برف و هیچ کاری نمیکنی؟ چرا وقتی مردم اینهمه صبوری نشون میدن شما میزاری به حساب نفهمیشون؟! اگر امثال ایکس ها و ایگرگ ها درست کار می کردند هیچ وقت تنش های اخیر رخ نمی داد چرا که قطعاً هر مشکلی در مشکلی دیگر تنیده شده است. جناب آقای رئیس جمهور شمایی که الان نمیتونی کاری کنی که اوضاع اقتصادی مردم خوب بشه چرا اولاً عذرخواهی نمیکنی و چرا بعد از اون نمیای کابینه خودتو عوض کنی؟ اگر هم احساس میکنی که واقعاً نمیتونی که من به شخصه میگم نمیتونی، خب استعفا بده برادر من. چرا کاری میکنی که مردم بی کفایتی شماها رو به نام کل نظام و دین بزنن؟ چرا عده ای از عزیزان مسئول توجهی نمیکنن که تورم کمر مردم رو شکسته و دیگه داره نفسشون رو میگیره. حداقل به خاطر آبرو و خون شهداء مظلوم کشورمون نکنید این کار رو. تا کی میخواین تقصیرها رو بندازین گردن آمریکا و فلان و بهمان و حسن و حسین؟! بابا همه چی دست خودتونه، دست خودمونه. لطفا به خاطر خدا نکنید این کارها رو. به نظرم اصلا شما اگر هیچ کاری نکنید قطعا اوضاع بهتر خواهد شد. آری، شما هیچ اقدامی نکنید به نظرم از اقدام کردنتون بهتره...

امروز 19 ژانویه 2023 مصادف با 29 دی 1401 است. جهان ما بیار پیشرفت کرده و روزی نیست که حداقل یک خبر با اهمیت بالا در مورد تکنولوژی و کشفیات جدید نشنویم. علم به حدی پیشرفت کرده که ناسا ربات پیشرفته خود را میلیونها کیلومتر دورتر در مریخ فرود می آورد و با ارسال سیگنال به آن هر کاری را که بخواهد انجام می دهد. یا می تواند هلیکوپتر یا همان کوآدکوپترش را از اینجا بر فراز مریخ به پرواز در بیاورد. آری علم بشر به حدی پیشرفت کرده است که تلسکوپی فوق پیشرفته را به میلیونها کیلومتر دورتر ارسال می کنیم و شروع به عکسبرداری توسط آن از کهکشانهای بسیار دور میکنیم. البته منظور از میکنیم، ناسا می کند. همانطور که مشخص و مبرهن است پیشرفت علمی و اجتماعی غرب عمدتاً به واسطه کنار گذاشتن افکار و ایده های مزاحم در هر موضوعی بوده است. آنها چند صد سال قبل به این نتیجه رسیدند که موانع از هر جنسی که باشند باید کنار گذاشته شوند. این نوع شیوه و دستور کار در هر موضوعی فرق می کند. مثلاً آنها اگر بخواهند در مورد موضوع دین کاوش کنند و هدفشان مثلاً پیشرفت دین و بهبود بخشیدن به وضعیت دینی مردم و جوانانشان باشد هر مانع و عاملی را از تحقیق خود حذف می کنند. به بیان ساده در هر کاری و در هر مرحله ای عوامل مخدوش کننده را حذف می کنند تا هر چه سریعتر و با کمترین هزیته اضافی به هدف خود برسند. مثلاً در مورد جذب و استخدام دانشمند یا استاد دانشگاه به دین و مذهب و رنگ پوست و قیافه و موارد مشابه هیچ امتیازی نمی دهند و برای موضوع مذکور فقط توانایی ها و تخصص های مرتبط به موضوع را از فرد جویا می شوند. این موضوع و موارد مشابه در مدیریت اصولی و در عصر حاضر در عین پیچیدگی، سادگی های خودش را دارد، اما باعث تعجب است از برخی از ما که با دیدن این همه هنر مدیریت از مدیران موفق در سطح جهان چرا هنوز حتی اراده ای به تغییر و تحول نداریم. بدیهی است قبول یک اشتباه اولین قدم در رفع آن است. دومین قدم اراده برای تغییر می باشد که متاسفانه هیچکدام از دو مورد در ما وجود ندارد. براستی ما جهان چندومی هستیم؟؟؟

دیگه حوصله ای نیست

اصلا نیست

واقعا اینسری دیگه حوصله ای نیست

سکوت

اشک و آه

همه برای ما

و هیچ برای ما

دیگه مهربونی نیست

گل هم نیست

خنده نیست

حس زندگی نیست

و دیگر حس نوشتن هم نیست

ننوشته ها را بخوان تو...

گاهی تنهایی

هیچ چیزی اثر نمیکند

مگر تنهایی، مگر سکوت

و شاید مرگ

برای من از زندگی نگو

من سالهاست که زندگی میکنم تنهایی را

برای من از سکوت بگو

سکوتی بی انتها

برای من از آزادی بگو

آزادی ابدی

آری، میخواهم آزادی را زندگی کنم

می خواهم از سکوت به خود بگویم

و تو آن سکوت بی انتهایی

و دیگر هیچ وقت سخن نخواهی گفت

و تو خود منی

و من خاموشم

بعد از مدتها اومدم تا بگم منبعد در کل کشور پنجشنبه ها تعطیل شد.

میبینین براحتی میشه کاری رو سریع انجام داد و برعکس براحتی میشه کاری رو رو انجام نداد.

در کل دلخوش به این مقدار هم نباشید. خدا رو چه دیدی شاید چهارشنبه ها هم تعطیل شد.

قدرت کردگار می بینم

حالت روزگار می بینم

حکم امسال صورت دگر است

نه چو پیرار و پار می بینم

از نجوم این سخن نمی گویم

بلکه از کردگار می بینم

غین در دال چون گذشت از سال

بوالعجب کار و بار می بینم

در خراسان و مصر و شام و عراق

فتنه و کارزار می بینم

گرد آئینه ضمیر جهان

گرد و زنگ و غبار می بینم

همه را حال می شود دیگر

گر یکی در هزار می بینم

ظلمت ظلم ظالمان دیار

غصهٔ درد یار می بینم

قصهٔ بس غریب می شنوم

بی حد و بی شمار می بینم

جنگ و آشوب و فتنه و بیداد

از یمین و یسار می بینم

غارت و قتل و لشکر بسیار

در میان و کنار می بینم

بنده را خواجه وش همی یابم

خواجه را بنده وار می بینم

بس فرومایگان بی حاصل

عامل و خواندگار می بینم

هرکه او پار یار بود امسال

خاطرش زیر بار می بینم

مذهب ودین ضعیف می یابم

مبتدع افتخار می بینم

سکهٔ نو زنند بر رخ زر

در همش کم عیار می بینم

دوستان عزیز هر قومی

گشته غمخوار و خوار می بینم

هر یک از حاکمان هفت اقلیم

دیگری را دچار می بینم

نصب و عزل تبکچی و عمال

هر یکی را دوبار می بینم

ماه را رو سیاه می یابم

مهر را دل فَگار می بینم

ترک و تاجیک را به همدیگر

خصمی و گیر و دار می بینم

تاجر از دست دزد بی همراه

مانده در رهگذار می بینم

مکر و تزویر و حیله در هر جا

از صغار و کبار می بینم

حال هندو خراب می یابم

جور ترک و تتار می بینم

بقعه خیر سخت گشته خراب

جای جمع شرار می بینم

بعض اشجار بوستان جهان

بی بهار و ثمار می بینم

اندکی امن اگر بود آن روز

در حد کوهسار می بینم

همدمی و قناعت و کُنجی

حالیا اختیار می بینم

گرچه می بینم این همه غمها

شادئی غمگسار می بینم

غم مخور زانکه من در این تشویش

خرمی وصل یار می بینم

بعد امسال و چند سال دگر

عالمی چون نگار می بینم

چون زمستان پنجمین بگذشت

ششمش خوش بهار می بینم

نایب مهدی آشکار شود

بلکه من آشکار می بینم

پادشاهی تمام دانائی

سروری با وقار می بینم

هر کجا رو نهد بفضل اله

دشمنش خاکسار می بینم

بندگان جناب حضرت او

سر به سر تاجدار می بینم

تا چهل سال ای برادر من

دور آن شهریار می بینم

دور او چون شود تمام به کار

پسرش یادگار می بینم

پادشاه و امام هفت اقلیم

شاه عالی تبار می بینم

بعد از او خود امام خواهد بود

که جهان را مدار می بینم

میم و حا ، میم و دال می خوانم

نام آن نامدار می بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر

علم و حلمش شعار می بینم

دین و دنیا از او شود معمور

خلق از او بختیار می بینم

ید و بیضا که باد پاینده

باز با ذوالفقار می بینم

مهدی وقت و عیسی دوران

هر دو را شهسوار می بینم

گلشن شرع را همی بویم

گل دین را به بار می بینم

این جهان را چو مصر مینگرم

عدل او را حصار می بینم

هفت باشد وزیر سلطانم

همه را کامکار می بینم

عاصیان از امام معصومم

خجل و شرمسار می بینم

بر کف دست ساقی وحدت

بادهٔ خوش گوار می بینم

غازی دوست دار دشمن کش

همدم و یار و غار می بینم

تیغ آهن دلان زنگ زده

کُند و بی اعتبار می بینم

زینت شرع و رونق اسلام

هر یکی را دو بار می بینم

گرک با میش شیر با آهو

در چرا برقرار می بینم

گنج کسری و نقد اسکندر

همه بر روی کار می بینم

ترک عیار مست می نگرم

خصم او در خمار می بینم

نعمت الله نشسته در کنجی

از همه بر کنار می بینم

زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

می بینم آن شکفتن شادی را

پرواز بلند آدمیزادی را

آن جشن بزرگ روز آزادی را

 

ابتهاج(سایه)

در این سرای بی‌کسی
نشسته‌ام به در نگاه می‌کنم
دریچه آه می‌کشد
تو از کدام راه می‌رسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی‌ام در این امید پیر شد
نیامدی و دیر شد

از صبح امروز برخی کاربران اعلام کردن که در هنگام جستجو با موتورهای گوگل و بینگ با محدودیت safe mode مواجه شده اند. مشخص نیست این موضوع با پروژه ی اینترنت ملی ارتباطی دارد یا نه...

در کوران مسائل روز ایران، امروز سالروز درگذشت دکتر شریعتی می باشد. او فردی روشنفکر از نوع مذهبی بود. دکتر شریعتی سنت و مدرنیته را در کالبدی جدید بهم آمیخته و با زاوایای جدید و جوان پسند ارائه داد. گفته هایش نو بود و جذاب. اما گروهی و اشخاصی او را برنتافتند و علیه او جبهه گرفتند. دکتر شریعتی طوفانی بود که زود فروکش کرد و فرصتی کافی برای شناخت خود نداد. اما او همیشه زنده خواهد بود و مانا. هر چند پیرامون افکار و صحبتها و عقاید و زاویه های فکری ایشان بسیاری نقد وجود دارد. بله، انواع ایرادات و نقدها بر تفکر ایشان وارد می باشد. نقدهایی نه از جنس دین گرایی و به نفع گروه دینی افراطی بلکه نقدهایی از جنس چرایی و چگونگی وجود و ماهیت کلی تفکرات ایشان. بهرحال دکتر شریعتی و خط فکری او به عنوان یک نحله ی جاوید در بین متفکران باقی خواهد ماند

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت

 

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

آن قصر که با چرخ همیزد پهلو

بر درگه آن شهان نهادندی رو

 

دیدیم که بر کنگره‌اش فاخته‌ای

بنشسته همی گفت که کوکوکوکو

بسا رنجها کز جهان دیده‌اند

ز بهر بزرگی پسندیده‌اند

 

سرانجام بستر جز از خاک نیست

ازو بهره زهرست و تریاک نیست

 

چو دانی که ایدر نمانی دراز

به تارک چرا بر نهی تاج آز

 

همان آز را زیر خاک آوری

سرش را سر اندر مغاک آوری

 

ترا زین جهان شادمانی بس است

کجا رنج تو بهر دیگر کس است

 

تو رنجی و آسان دگر کس خورد

سوی گور و تابوت تو ننگرد

 

برو نیز شادی سرآید همی

سرش زیر گرد اندر آید همی

 

ز روز گذر کردن اندیشه کن

پرستیدن دادگر پیشه کن

 

بترس از خدا و میازار کس

ره رستگاری همین است و بس

 

کنون ای خردمند بیدار دل

مشو در گمان پای درکش ز گل

 

ترا کردگارست پروردگار

توی بنده و کردهٔ کردگار

 

چو گردن به اندیشه زیر آوری

ز هستی مکن پرسش و داوری

 

نشاید خور و خواب با آن نشست

که خستو نباشد بیزدان که هست

 

دلش کور باشد سرش بی‌خرد

خردمندش از مردمان نشمرد

 

ز هستی نشانست بر آب و خاک

ز دانش منش را مکن در مغاک

 

توانا و دانا و دارنده اوست

خرد را و جان را نگارنده اوست

 

جهان آفرید و مکان و زمان

پی پشهٔ خرد و پیل گران

 

چو سالار ترکان به دل گفت من

به بیشی برآرم سر از انجمن

 

چنان شاهزاده جوان را بکشت

ندانست جز گنج و شمشیر پشت

 

هم از پشت او روشن کردگار

درختی برآورد یازان به بار

 

که با او بگفت آنک جز تو کس است

که اندر جهان کردگار او بس است

 

خداوند خورشید و کیوان و ماه

کزویست پیروزی و دستگاه

 

خداوند هستی و هم راستی

نخواهد ز تو کژی و کاستی

 

جز از رای و فرمان او راه نیست

خور و ماه ازین دانش آگاه نیست

 

پسر را بفرمود گودرز پیر

به توران شدن کار را ناگریز

 

به فرمان او گیو بسته میان

بیامد به کردار شیر ژیان

 

همی تاخت تا مرز توران رسید

هر آنکس که در راه تنها بدید

 

زبان را به ترکی بیاراستی

ز کیخسرو از وی نشان خواستی

 

چو گفتی ندارم ز شاه آگهی

تنش را ز جان زود کردی تهی

 

به خم کمندش بیاویختی

سبک از برش خاک بربیختی

 

بدان تا نداند کسی راز او

همان نشنود نام و آواز او

 

یکی را همی برد با خویشتن

ورا رهنمون بود زان انجمن

 

همی رفت بیدار با او به راه

برو راز نگشاد تا چندگاه

 

بدو گفت روزی که اندر جهان

سخن پرسم از تو یکی در نهان

 

گر ایدونک یابم ز تو راستی

بشویی به دانش دل از کاستی

 

ببخشم ترا هرچ خواهی ز من

ندارم دریغ از تو پرمایه تن

 

چنین داد پاسخ که دانش بسست

ولیکن پراگنده با هر کسست

 

اگر زانک پرسیم هست آگهی

ز پاسخ زبان را نیابی تهی

 

بدو گفت کیخسرو اکنون کجاست

بباید به من برگشادنت راست

 

چنین داد پاسخ که نشنیده‌ام

چنین نام هرگز نپرسیده‌ام

 

چو پاسخ چنین یافت از رهنمون

بزد تیغ و انداختش سرنگون

 

به توران همی رفت چون بیهشان

مگر یابد از شاه جایی نشان

 

چنین تا برآمد برین هفت سال

میان سوده از تیغ و بند دوال

 

خورش گور و پوشش هم از چرم گور

گیا خوردن باره و آب شور

 

همی گشت گرد بیابان و کوه

به رنج و به سختی و دور از گروه

 

چنان بد که روزی پراندیشه بود

به پیشش یکی بارور بیشه بود

 

بدان مرغزار اندر آمد دژم

جهان خرم و مرد را دل به غم

 

زمین سبز و چشمه پر از آب دید

همی جای آرامش و خواب دید

 

فرود آمد و اسپ را برگذاشت

بخفت و همی بر دل اندیشه داشت

 

همی گفت مانا که دیو پلید

بر پهلوان بد که آن خواب دید

 

ز کیخسرو ایدر نبینم نشان

چه دارم همی خویشتن را کشان

 

کنون گر به رزم‌اند یاران من

به بزم اندرون غمگساران من

 

یکی نامجوی و یکی شادروز

مرا بخت بر گنبد افشاند گوز

 

همی برفشانم به خیره روان

خمیدست پشتم چو خم کمان

 

همانا که خسرو ز مادر نزاد

وگر زاد دادش زمانه به باد

 

ز جستن مرا رنج و سختیست بهر

انوشه کسی کاو بمیرد به زهر

 

سرش پر ز غم گرد آن مرغزار

همی گشت شه را کنان خواستار

 

یکی چشمه‌ای دید تابان ز دور

یکی سرو بالا دل آرام پور

 

یکی جام پر می گرفته به چنگ

به سر بر زده دستهٔ بوی و رنگ

 

ز بالای او فرهٔ ایزدی

پدید آمد و رایت بخردی

 

تو گفتی منوچهر بر تخت عاج

نشستست بر سر ز پیروزه تاج

 

همی بوی مهر آمد از روی او

همی زیب تاج آمد از موی او

 

به دل گفت گیو این به جز شاه نیست

چنین چهره جز در خور گاه نیست

 

پیاده بدو تیز بنهاد روی

چو تنگ اندر آمد گو شاه‌جوی

 

گره سست شد بر در رنج او

پدید آمد آن نامور گنج او

 

چو کیخسرو از چشمه او را بدید

بخندید و شادان دلش بردمید

 

به دل گفت کاین گرد جز گیو نیست

بدین مرز خود زین نشان نیونیست

 

مرا کرد خواهد همی خواستار

به ایران برد تا کند شهریار

 

چو آمد برش گیو بردش نماز

بدو گفت کای نامور سرافراز

 

برانم که پور سیاوش توی

ز تخم کیانی و کیخسروی

 

چنین داد پاسخ ورا شهریار

که تو گیو گودرزی ای نامدار

 

بدو گفت گیو ای سر راستان

ز گودرز با تو که زد داستان

 

ز کشواد و گیوت که داد آگهی

که با خرمی بادی و فرهی

 

بدو گفت کیخسرو ای شیر مرد

مرا مادر این از پدر یاد کرد

 

که از فر یزدان گشادی سخن

بدانگه که اندرزش آمد به بن

 

همی گفت با نامور مادرم

کز ایدر چه آید ز بد بر سرم

 

سرانجام کیخسرو آید پدید

بجا آورد بندها را کلید

 

بدانگه که گردد جهاندار نیو

ز ایران بیاید سرافراز گیو

 

مر او را سوی تخت ایران برد

بر نامداران و شیران برد

 

جهان را به مردی به پای آورد

همان کین ما را بجای آورد

 

بدو گفت گیو ای سر سرکشان

ز فر بزرگی چه داری نشان

 

نشان سیاوش پدیدار بود

چو بر گلستان نقطهٔ قار بود

 

تو بگشای و بنمای بازو به من

نشان تو پیداست بر انجمن

 

برهنه تن خویش بنمود شاه

نگه کرد گیو آن نشان سیاه

 

که میراث بود از گه کیقباد

درستی بدان بد کیان را نژاد

 

چو گیو آن نشان دید بردش نماز

همی ریخت آب و همی گفت راز

 

گرفتش به بر شهریار زمین

ز شادی برو بر گرفت آفرین

 

از ایران بپرسید و ز تخت و گاه

ز گودرز وز رستم نیک‌خواه

 

بدو گفت گیو ای جهاندار کی

سرافراز و بیدار و فرخنده پی

 

جهاندار دارندهٔ خوب و زشت

مراگر نمودی سراسر بهشت

 

همان هفت کشور به شاهنشهی

نهاد بزرگی و تاج مهی

 

نبودی دل من بدین خرمی

که روی تو دیدم به توران ز می

 

که داند به گیتی که من زنده‌ام

به خاکم و گر بتش افگنده‌ام

 

سپاس از جهاندار کاین رنج سخت

به شادی و خوبی سرآورد بخت

 

برفتند زان بیشه هر دو به راه

بپرسید خسرو ز کاووس شاه

 

وزان هفت ساله غم و درد او

ز گستردن و خواب وز خورد او

 

همی گفت با شاه یکسر سخن

که دادار گیتی چه افگند بن

 

همان خواب گودرز و رنج دراز

خور و پوشش و درد و آرام و ناز

 

ز کاووس کش سال بفگند فر

ز درد پسر گشت بی پای و پر

 

ز ایران پراکنده شد رنگ و بوی

سراسر به ویرانی آورد روی

 

دل خسرو از درد و رنجش بسوخت

به کردار آتش رخش برفروخت

 

بدو گفت کاکنون ز رنج دراز

ترا بردهد بخت آرام و ناز

 

مرا چون پدر باش و با کس مگوی

ببین تا زمانه چه آرد به روی

 

سپهبد نشست از بر اسپ گیو

پیاده همی رفت بر پیش نیو

 

یکی تیغ هندی گرفته به چنگ

هر آنکس که پیش آمدی بی‌درنگ

 

زدی گیو بیدار دل گردنش

به زیر گل و خاک کردی تنش

 

برفتند سوی سیاووش گرد

چو آمد دو تن را دل و هوش گرد

 

فرنگیس را نیز کردند یار

نهانی بران بر نهادند کار

 

که هر سه به راه اندر آرند روی

نهان از دلیران پرخاشجوی

 

فرنگیس گفت ار درنگ آوریم

جهان بر دل خویش تنگ آوریم

 

ازین آگهی یابد افراسیاب

نسازد بخورد و نیازد به خواب

 

بیاید به کردار دیو سپید

دل از جان شیرین شود ناامید

 

یکی را ز ما زنده اندر جهان

نبیند کسی آشکار و نهان

 

جهان پر ز بدخواه و پردشمنست

همه مرز ما جای آهرمنست

 

تو ای بافرین شاه فرزند من

نگر تا نیوشی یکی پند من

 

که گر آگهی یابد آن مرد شوم

برانگیزد آتش ز آباد بوم

 

یکی مرغزارست ز ایدر نه دور

به یکسو ز راه سواران تور

 

همان جویبارست و آب روان

که از دیدنش تازه گردد روان

 

تو بر گیر زین و لگام سیاه

برو سوی آن مرغزاران پگاه

 

چو خورشید بر تیغ گنبد شود

گه خواب و خورد سپهبد شود

 

گله هرچ هست اندر آن مرغزار

به آبشخور آید سوی جویبار

 

به بهزاد بنمای زین و لگام

چو او رام گردد تو بگذار گام

 

چو آیی برش نیک بنمای چهر

بیارای و ببسای رویش به مهر

 

سیاوش چو گشت از جهان ناامید

برو تیره شد روی روز سپید

 

چنین گفت شبرنگ بهزاد را

که فرمان مبر زین سپس باد را

 

همی باش بر کوه و در مرغزار

چو کیخسرو آید ترا خواستار

 

ورا بارگی باش و گیتی بکوب

ز دشمن زمین را به نعلت بروب

 

نشست از بر اسپ سالار نیو

پیاده همی رفت بر پیش گیو

 

بدان تند بالا نهادند روی

چنان چون بود مردم چاره‌جوی

 

فسیله چو آمد به تنگی فراز

بخوردند سیراب و گشتند باز

 

نگه کرد بهزاد و کی را بدید

یکی باد سرد از جگر برکشید

 

بدید آن نشست سیاوش پلنگ

رکیب دراز و جناغ خدنگ

 

همی داشت در آبخور پای خویش

از آنجا که بد دست ننهاد پیش

 

چو کیخسرو او را به آرام یافت

بپویید و با زین سوی او شتافت

 

بمالید بر چشم او دست و روی

بر و یال ببسود و بشخود موی

 

لگامش بدو داد و زین بر نهاد

بسی از پدر کرد با درد یاد

 

چو بنشست بر باره بفشارد ران

برآمد ز جا آن هیون گران

 

به کردار باد هوا بردمید

بپرید وز گیو شد ناپدید

 

غمی شد دل گیو و خیره بماند

بدان خیرگی نام یزدان بخواند

 

همی گفت کاهرمن چاره‌جوی

یکی بارگی گشت و بنمود روی

 

کنون جان خسرو شد و رنج من

همین رنج بد در جهان گنج من

 

چو یک نیمه ببرید زان کوه شاه

گران کرد باز آن عنان سیاه

 

همی بود تاپیش او رفت گیو

چنین گفت بیدار دل شاه نیو

 

که شاید که اندیشهٔ پهلوان

کنم آشکارا به روشن روان

 

بدو گفت گیو ای شه سرفراز

سزد کاشکارا بود بر تو راز

 

تو از ایزدی فر و برز کیان

به موی اندر آیی ببینی میان

 

بدو گفت زین اسپ فرخ نژاد

یکی بر دل اندیشه آمدت یاد

 

چنین بود اندیشهٔ پهلوان

که اهریمن آمد بر این جوان

 

کنون رفت و رنج مرا باد کرد

دل شاد من سخت ناشاد کرد

 

ز اسپ اندر آمد جهاندیده گیو

همی آفرین خواند بر شاه نیو

 

که روز و شبان بر تو فرخنده باد

سر بدسگالان تو کنده باد

 

که با برز و اورندی و رای و فر

ترا داد داور هنر با گهر

 

ز بالا به ایوان نهادند روی

پراندیشه مغز و روان راه‌جوی

 

چو نزد فرنگیس رفتند باز

سخن رفت چندی ز راه دراز

 

بدان تا نهانی بود کارشان

نباشد کسی آگه از رازشان

 

فرنگیس چون روی بهزاد دید

شد از آب دیده رخش ناپدید

 

دو رخ را به یال و برش بر نهاد

ز درد سیاوش بسی کرد یاد

 

چو آب دو دیده پراگنده کرد

سبک سر سوی گنج آگنده کرد

 

به ایوان یکی گنج بودش نهان

نبد زان کسی آگه اندر جهان

 

یکی گنج آگنده دینار بود

زره بود و یاقوت بسیار بود

 

همان گنج گوپال و برگستوان

همان خنجر و تیغ و گرز گران

 

در گنج بگشاد پیش پسر

پر از خون رخ از درد خسته جگر

 

چنین گفت با گیو کای برده رنج

ببین تا ز گوهر چه خواهی ز گنج

 

ز دینار وز گوهر شاهوار

ز یاقوت وز تاج گوهرنگار

 

ببوسید پیشش زمین پهلوان

بدو گفت کای مهتر بانوان

 

همه پاسبانیم و گنج آن تست

فدی کردن جان و رنج آن تست

 

زمین از تو گردد بهار بهشت

سپهر از تو زاید همی خوب و زشت

 

جهان پیش فرزند تو بنده باد

سر بدسگالانش افگنده باد

 

چو افتاد بر خواسته چشم گیو

گزین کرد درع سیاووش نیو

 

ز گوهر که پرمایه‌تر یافتند

ببردند چندانک برتافتند

 

همان ترگ و پرمایه برگستوان

سلیحی که بود از در پهلوان

 

سر گنج را شاه کرد استوار

به راه بیابان برآراست کار

 

چو این کرده شد برنهادند زین

بران باد پایان باآفرین

 

فرنگیس ترگی به سر بر نهاد

برفتند هر سه به کردار باد

 

سران سوی ایران نهادند گرم

نهانی چنان چون بود نرم نرم

 

بشد شهر یکسر پر از گفت و گوی

که خسرو به ایران نهادست روی

 

نماند این سخن یک زمان در نهفت

کس آمد به نزدیک پیران بگفت

 

که آمد ز ایران سرافراز گیو

به نزدیک بیدار دل شاه نیو

 

سوی شهر ایران نهادند روی

فرنگیس و شاه و گو جنگ‌جوی

 

چو بشنید پیران غمی گشت سخت

بلرزید برسان برگ درخت

 

ز گردان گزین کرد کلباد را

چو نستیهن و گرد پولاد را

 

بفرمود تا ترک سیصد سوار

برفتند تازان بران کارزار

 

سر گیو بر نیزه سازید گفت

فرنگیس را خاک باید نهفت

 

ببندید کیخسرو شوم را

بداختر پی او بر و بوم را

 

سپاهی برین گونه گرد و جوان

برفتند بیدار دو پهلوان

 

فرنگیس با رنج دیده پسر

به خواب اندر آورده بودند سر

 

ز پیمودن راه و رنج شبان

جهانجوی را گیو بد پاسبان

 

دو تن خفته و گیو با رنج و خشم

به راه سواران نهاده دو چشم

 

به برگستوان اندرون اسپ گیو

چنان چون بود ساز مردان نیو

 

زره در بر و بر سرش بود ترگ

دل ارغنده و تن نهاده به مرگ

 

چو از دور گرد سپه را بدید

بزد دست و تیغ از میان برکشید

 

خروشی برآورد برسان ابر

که تاریک شد مغز و چشم هژبر

 

میان سواران بیامد چو گرد

ز پرخاش او خاک شد لاژورد

 

زمانی به خنجر زمانی به گرز

همی ریخت آهن ز بالای برز

 

ازان زخم گوپال گیو دلیر

سران را همی شد سر از جنگ سیر

 

دل گیو خندان شد از زور خشم

که چون چشمه بودیش دریا به چشم

 

ازان پس گرفتندش اندر میان

چنان لشکری همچو شیر ژیان

 

ز نیزه نیستان شد آوردگاه

بپوشید دیدار خورشید و ماه

 

غمی شد دل شیر در نیستان

ز خون نیستان کرد چون میستان

 

ازیشان بیفگند بسیار گیو

ستوه آمدند آن سواران ز نیو

 

به نستیهن گرد کلباد گفت

که این کوه خاراست نه یال و سفت

 

همه خسته و بسته گشتند باز

به نزدیک پیران گردن فراز

 

همه غار و هامون پر از کشته بود

ز خون خاک چون ارغوان گشته بود

 

چو نزدیک کیخسرو آمد دلیر

پر از خون بر و چنگ برسان شیر

 

بدو گفت کای شاه دل شاد دار

خرد را ز اندیشه آزاد دار

 

یکی لشکر آمد بر ما به جنگ

چو کلباد و نستیهن تیز چنگ

 

چنان بازگشتند آن کس که زیست

که بر یال و برشان بباید گریست

 

گذشته ز رستم به ایران سوار

ندانم که با من کند کارزار

 

ازو شاد شد خسرو پاک‌دین

ستودش فراوان و کرد آفرین

 

بخوردند چیزی کجا یافتند

سوی راه بی راه بشتافتند

 

چو ترکان به نزدیک پیران شدند

چنان خسته و زار و گریان شدند

 

برآشفت پیران به کلباد گفت

که چونین شگفتی نشاید نهفت

 

چه کردید با گیو و خسرو کجاست

سخن بر چه سانست برگوی راست

 

بدو گفت کلباد کای پهلوان

به پیش تو گر برگشایم زبان

 

که گیو دلاور به گردان چه کرد

دلت سیر گردد به دشت نبرد

 

فراوان به لشکر مرا دیده‌ای

نبرد مرا هم پسندیده‌ای

 

همانا که گوپال بیش از هزار

گرفتی ز دست من آن نامدار

 

سرش ویژه گفتی که سندان شدست

بر و ساعدش پیل دندان شدست

 

من آورد رستم بسی دیده‌ام

ز جنگ آوران نیز بشنیده‌ام

 

به زخمش ندیدم چنین پایدار

نه در کوشش و پیچش کارزار

 

همی هر زمان تیز و جوشان بدی

به نوی چو پیلی خروشان بدی

 

برآشفت پیران بدو گفت بس

که ننگست ازین یاد کردن به کس

 

نه از یک سوارست چندین سخن

تو آهنگ آورد مردان مکن

 

تو رفتی و نستیهن نامور

سپاهی به کردار شیران نر

 

کنون گیو را ساختی پیل مست

میان یلان گشت نام تو پست

 

چو زین یابد افراسیاب آگهی

بیندازد آن تاج شاهنشهی

 

که دو پهلوان دلیر و سوار

چنین لشکری از در کارزار

 

ز پیش سواری نمودید پشت

بسی از دلیران ترکان بکشت

 

گواژه بسی باشدت بافسوس

نه مرد نبردی و گوپال و کوس

در تمامی معضلات اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی پای عدم کفایت مدیران به چشم می خورد. عدم کفایتی که ناشی از نبود تخصص مدیریتی و عدم استفاده از مدیران با تجربه و دارای علم مدیریت است. نتایج این نوع بی کفایتی ها در مواردی مانند مشکلات اقتصادی اخیر خود را نشان می دهد. سالهاست که عرصه ی معیشتی مردم جولانگاه آزمایش و خطای مسئولان مختلف شده است. طرح هایی که بدون تحلیل و تفکر اجرا می شود و نه تنها فایده ای ندارد بلکه باعث معضلاتی می شود که تبعات آن تا سالها باقی خواهد ماند. سالهاست که با روشهای مختلف مثلاً با قاچاق مبارزه می شود، اما نه تنها فایده ای نداشته بلکه در مواقعی باعث ضربات سنگینی بر پیکره اقتصاد کشور شده و معیشت مردم را هدف قرار داده است. حال سئوالی که همه از مسئولین کشور دارند این است که  آیا موقع آن نرسیده که به جای این همه آزمایش و خطا، فکری اساسی برای اصلاح اقتصاد کشور شود؟

دور نیست زمانی که اقلیم ایران تبدیل به منطقه کاملا خشک شود. آن هم به لطف عدم مدیریت منابع آب که ده ها سال است ادامه دارد و هیچ کسی دلسوز این قضیه نیست. آری مسئله ای که سالهاست شاید جزو 10 موضوع مهم کشور هم نیست به زودی ایران را در چنان مشکلی گرفتار خواهد کرد که فکرش هم آزار دهنده و سخت است. وقتی به کشورهایی مثل ما می گویند کشور جهان سوم بی علت نیست. امیدواریم تا خیلی خیلی دیر نشده فکری به حال آخرین قطرات آب شیرین در کشور تشنه ی ایران شود.

متاسفانه طبق انتظار مدارس بدون مدیریت بازگشایی شدندمدارس و دانشگاه ها در این روزها بازگشایی شدند و مثل سایر کارها بدون برنامه ریزی و بدون مدیریت. تنها چیزی که وجود ندارد مدیریت و تامین امنیت دانش آموزان و دانشجویان است. دانش آموزان این روزها بدون سرویس رفت و آمد امن در حال رفت و برگشت هستند و این موضوع بشدت امنیت آنها را تهدید میکند. کاش قبل از بازگشایی فکر اساسی میشد برای سرویسهای مدارس. البته بحث رعایت پروتکل ها هم بسیار مهم است که بعید میدانم مراکز آموزشی بتوانند به درستی این موضوع را مدیریت کنند.

مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست

تا کُنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست

 

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشقِ شِکَّر و بادامِ دوست

 

زلفِ او دام است و خالش دانهٔ آن دام و من

بر امیدِ دانه‌ای افتاده‌ام در دامِ دوست

 

سر ز مستی برنگیرد تا به صبحِ روزِ حشر

هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جامِ دوست

 

بس نگویم شِمِّه‌ای از شرحِ شوقِ خود از آنک

دردسر باشد نمودن بیش از این ابرامِ دوست

 

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا

خاک راهی کان مشرف گردد از اَقدامِ دوست

 

میل من سویِ وصال و قصد او سویِ فراق

تَرکِ کامِ خود گرفتم تا برآید کامِ دوست

 

حافظ اندر دَردِ او می‌سوز و بی‌درمان بساز

زان که درمانی ندارد دَردِ بی‌آرامِ دوست

سال جدید هم از راه رسید. متاسفانه بدتر از قبل. شاید بگوئید بدبین هستم، ولی حقیقت این است. شوپنهاور میگفت هر روز روز بدتری است. اما او این جمله را در حالت عادی می گفت. الان که... متاسفانه ما راه اصلی را یا پیدا نکرده ایم یا درک نکرده ایم. پیدا کردن و درک کردن راه حل اصلی حل مشکلات بسیار مهم است. دلسوزی و اهتمام به حل مسئله نیز بسیار مهم می باشد. در برخی اوقات عزمی برای حل مساله وجود ندارد. استفاده از افراد لایق و دلسوز باید مدنظر باشد، نه افراد چاپلوس و ریاکار. این مورد مهم رو شاید همه ما بدانیم، اما مهم عمل به آن است. متاسفانه اولویت بندی نادرست هم یکی از مشکلات مهم بر سر راه تعالی است. اولویتهای اشتباه و گمراه کننده می تواند آدمی را به پرتگاه نیستی سوق دهد. غرور بیجا و نادرست هم یکی از آفتهای ویرانگر بشر است. هیچ کسی به کمک انسان نخواهد آمد مگر خود او. هیچ کسی به کمک هیچ قومی نخواهد آمد مگر خود آنها. بایستی انسان خود دست به کار شود. حتی در ادیان هم به تلاش و پیگیری تاکید شده است.

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

 

از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم

آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش

 

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود

گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش

 

کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو

بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش

 

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد

بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش

 

وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون

آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش

 

ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام

جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

در حالی جهان شاهد تهاجم روسیه به اوکراین هست که خیلی از کارشناسان سیاسی و نظامی در حیرت هستند. اینکه چطور روسیه توانست دست به این خودزنی آن هم در این موقعیت بزند؟! این تهاجم روسیه به معانی واقعی یک خودزنی در جلوی چشم جهانیان بود. یک کشور گشایی احمقانه که چیزی جز بدنامی و خواری برای روسیه به بار نداشت. و الان روسیه یک مقدار وجهه ای را هم که قبلا داشت، از دست داد.
 

حلقهٔ آن در شدنم آرزوست

بر در او سرزدنم آرزوست

 

چند بهر یاد پریشان شوم

خاک در او شدنم آرزوست

 

خاک درش بوده سرم سالها

باز هوای وطنم آرزوست

 

تا که بجان خدمت جانان کنم

دامن جان بر زدنم آرزوست

 

بهر تماشای سراپای او

دیده سراپاشدنم آرزوست

 

دیده ام از فرقت او شد سفید

بوئی از آن پیرهنم آرزوست

 

مرغ دلم در قفس تن بمرد

بال پر و جان زدنم آرزوست

 

بر در لب قفل خموشی زدم

سوی خموشان شدنم آرزوست

 

عشق مهل فیض که با جان رود

زندگی در کفنم آرزوست

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

 

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت

گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

 

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان

 

کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز

تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

 

بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری

شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان

 

پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد

گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

 

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

 

با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم

که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان

 

گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم

از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

 
 

آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست

سر به سر روی زمین مشت غباری بیش نیست

 

پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیده ایم

چون گل رعنا خزان و نوبهاری بیش نیست

 

در بساط خاکیان چون گردباد از دور چرخ

جان گردآلوده ای و خارخاری بیش نیست

 

از صف مردان جگرداری نمی آید برون

ورنه گردون کودک دامن سواری بیش نیست

 

خصمی مردم به یکدیگر برای خرده ای است

جنگ سنگ و آهن از بهر شراری بیش نیست

 

زاهدان خشک خرسندند از گوهر به کف

خاروخس را مطلب از دریا، کناری بیش نیست

 

گوشه گیران را امید صید دارد گوشه گیر

مطلب دام از زمین گیری شکاری بیش نیست

 

گر چه صحرای قیامت بیکنار افتاده است

داستان شوق ما را رقعه واری بیش نیست

 

ز آتشی کز عشق او در سینه سوزان ماست

آسمان و انجمش دود و شراری بیش نیست

 

گوشه چشمی ز شیرین چشم دارد کوهکن

مزد ما از کارفرما ذوق کاری بیش نیست

 

قسمت ممسک ز جمع مال باشد پیچ و تاب

آنچه می ماند به جا زین گنج، ماری بیش نیست

 

پیش مردانی کز این ماتم سرا دل کنده اند

خاک گوری، چرخ نیلی سوکواری بیش نیست

 

بیقراریهای من چون پا گذارد در رکاب

شعله جواله طفل نی سواری بیش نیست

 

نیست صائب بوسه و پیغام در طالع مرا

قسمت من زان لب میگون خماری بیش نیست

 
 

من از آن روز که در بند توام آزادم

پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

 

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند

در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

 

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت

تا بیایند عزیزان به مبارک بادم

 

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس

پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم

 

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ

یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

 

به وفای تو کز آن روز که دلبند منی

دل نبستم به وفای کس و در نگشادم

 

تا خیال قد و بالای تو در فکر من است

گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

 

به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی

وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم

 

دستگاهی نه که در پای تو ریزم چون خاک

حاصل آن است که چون طبل تهی پربادم

 

می‌نماید که جفای فلک از دامن من

دست کوته نکند تا نکند بنیادم

 

ظاهر آن است که با سابقه حکم ازل

جهد سودی نکند تن به قضا در دادم

 

ور تحمل نکنم جور زمان را چه کنم

داوری نیست که از وی بستاند دادم

 

دلم از صحبت شیراز به کلی بگرفت

وقت آن است که پرسی خبر از بغدادم

 

هیچ شک نیست که فریاد من آنجا برسد

عجب ار صاحب دیوان نرسد فریادم

 

سعدیا حب وطن گر چه حدیثیست صحیح

نتوان مرد به سختی که من این جا زادم

در دنیا بخصوص ایران و در بین انسانها رفتاری وجود دارد که یک کمپلکس ی است از رفتارهای مختلف که در فرهنگ اصطلاحات اینجانب به نام "جفتک پرانی مضاعف" نامیده شده است. جفتک پرانی مضاف به مجموعه ای از رفتارهایی گفته می شود که فرد جفنک پران با حرکات مسلسل وار و غافلگیرانه فرد مقابل را آماج جفتک های خود قرار می دهد. در هنگامی که فرد جفتک خور مشغول تحمل ضربات جفتک است بایستی تصمیم سریع و حیاتی برای خود بگیرد. نکته مهم در این موضوع جفتکهای مضاعف و متوالی فرد جفتک پران است که در مدت کوتاهی می توان فرد جفتک خور را "ناک اوت" کند. این موضوع در اطرافیان هر کسی قابل مشاهده است. افراد که جفتک پرانی می کنند شامل انواع پف یوزها، دریوس ها، مادر به چیزها، خواهر به نماها، اونی ها، جرنده ها و... می باشد. تعدادی از پاچه ورمالیده ها، لکوته ها، انگل داران و... نیز می توان جفتک پران باشند. افراد جفتک پران در ایران هر روز با سرعت زیاد در گسترش قلمرو خود هستند. پس لازم است فکری اساسی کرد...

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

از جداییها حکایت می‌کند

 

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

 

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

 

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

 باز جوید روزگار وصل خویش

 

من به هر جمعیتی نالان شدم

 جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

 

هرکسی از ظن خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

 

سر من از نالهٔ من دور نیست 

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

 

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست 

لیک کس را دید جان دستور نیست

 

آتشست این بانگ نای و نیست باد

هر که این آتش ندارد نیست باد

 

آتش عشقست کاندر نی فتاد

جوشش عشقست کاندر می فتاد

 

نی حریف هرکه از یاری برید

پرده‌هااش پرده‌های ما درید

 

همچو نی زهری و تریاقی کی دید

همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید

 

نی حدیث راه پر خون می‌کند

قصه‌های عشق مجنون می‌کند

 

محرم این هوش جز بیهوش نیست

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

 

در غم ما روزها بیگاه شد

روزها با سوزها همراه شد

 

روزها گر رفت گو رو باک نیست

تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

 

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

هرکه بی روزیست روزش دیر شد

 

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

 

بند بگسل باش آزاد ای پسر

چند باشی بند سیم و بند زر

 

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای 

چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

 

کوزهٔ چشم حریصان پر نشد

تا صدف قانع نشد پر در نشد

 

هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب کلی پاک شد

 

شاد باش ای عشق خوش سودای ما  

ای طبیب جمله علتهای ما

 

ای دوای نخوت و ناموس ما 

ای تو افلاطون و جالینوس ما

 

جسم خاک از عشق بر افلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

 

عشق جان طور آمد عاشقا

طور مست و خر موسی صاعقا

 

با لب دمساز خود گر جفتمی

همچو نی من گفتنیها گفتمی

 

هر که او از هم‌زبانی شد جدا

بی زبان شد گرچه دارد صد نوا

 

چونک گل رفت و گلستان درگذشت

نشنوی زان پس ز بلبل سر گذشت

 

جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای

زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای

 

چون نباشد عشق را پروای او

او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

 

من چگونه هوش دارم پیش و پس

چون نباشد نور یارم پیش و پس

 

عشق خواهد کین سخن بیرون بود

آینه غماز نبود چون بود

 

آینت دانی چرا غماز نیست

زان که زنگار از رخش ممتاز نیست

 
 

آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من

ای عقل عقل عقل من ای جان جان جان من

 

 

زین سو بگردان یک نظر بر کوی ما کن رهگذر

برجوش اندر نیشکر ای چشمه حیوان من

 

 

خواهم که شب تاری شود پنهان بیایم پیش تو

از روی تو روشن شود شب پیش رهبانان من

 

 

عشق تو را من کیستم از اشک خون ساقیستم

سغراق می چشمان من عصار می مژگان من

 

 

ز اشکم شرابت آورم وز دل کبابت آورم

این است تر و خشک من پیدا بود امکان من

 

 

دریای چشمم یک نفس خالی مباد از گوهرت

خالی مبادا یک زمان لعل خوشت از کان من

 

 

با این همه کو قند تو کو عهد و کو سوگند تو

چون بوریا بر می شکن ای یار خوش پیمان من

 

 

نک چشم من تر می زند نک روی من زر می زند

تا بر عقیقت برزند یک زر ز زرافشان من

 

 

بنوشته خطی بر رخت حق جددوا ایمانکم

زان چهره و خط خوشت هر دم فزون ایمان من

 

 

در سر به چشمم چشم تو گوید به وقت خشم تو

پنهان حدیثی کو شود از آتش پنهان من

 

 

گوید قوی کن دل مرم از خشم و ناز آن صنم

اول قدح دردی بخور وانگه ببین پایان من

 

 

بر هر گلی خاری بود بر گنج هم ماری بود

شیرین مراد تو بود تلخی و صبرت آن من

 

 

گفتم چو خواهی رنج من آن رنج باشد گنج من

من بوهریره آمدم رنج و غمت انبان من

 

 

پس دست در انبان کنم خواهنده را سلطان کنم

مر بدر را بدره دهم چون بدر شد مهمان من

 

 

هر چه دلم خواهد ز خور ز انبان برآرم بی‌خطر

تا سرخ گردد روی من سرسبز گردد خوان من

 

 

گفتا نکو رفت این سخن هشدار و انبان گم مکن

نیکو کلیدی یافتی ای معتمد دربان من

 

 

الصبر مفتاح الفرج الصبر معراج الدرج

الصیر تریاق الحرج ای ترک تازی خوان من

 

 

بس کن ز لاحول ای پسر چون دیو می غرد بتر

بس کردم از لاحول و شد لاحول گو شیطان من

چین یک نمونه ی منحصر به فرد از خود است و هیچ کشوری قابل قیاس با چین نیست. کشوری که با دیکتاتوری موجه و با حرکت نرم هم توانست مردم پرجمعیت خود را رام کند و هم در حال رام کردن سایر کشورهای دنیا است. کشوری که با اصلاحات و سیاستهای اقتصادی طولانی مدت توانست بزرگترین رقیب برای آمریکا شود. این کشور در عرصه ی نظامی هم حرفهایی برای گفتن دارد. به نحوی که علناً و به صورت تلویحی در همایش ملی اخیر خود سایر کشورها را به انتقام سخت از کشور متخاصم تهدید کرد. دورنمای جهان از این به بعد بازیگر بسیار مهمی مانند چین را خواهد داشت. نیز جنگ جهانی بعدی با حضور چین یک جنگ جهانی بسیار ویرانگر خواهد بود و در صورت وقوع شاید وحشتناک ترین و ویرانگرترین جنگ تاریخ بشر خواهد بود. این در حالی است که متاسفانه سازمان ملل متحد و زیرمجموعه های آن در ضعیف ترین موقعیت خود قرار دارند و هیچ امیدی به بهبود اوضاع خطرناک کنونی وجود ندارد.

زمانه پندی آزادوار داد مرا

زمانه چون نگری سر به سر همه پند است

به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری

بسا کسا که به روز تو آرزومند است

زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه

که‌را زبان نه به بند است پای در بند است

با داده قناعت کن و با داد بزی

در بند تکلف مشو، آزاد بزی

در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور

در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

در حالی شاهد کنترل نسبی شیوع هستیم که متاسفانه در بازگشایی مدارس و دانشگاه ها عجله کردند. کنترل نسبی که گفتم وامدار واکسیناسیون نسبتاً مناسب عمومی می باشد. هر چند در مورد نوع سبد واکسن در ایران حرف زیاد است، اما به هر حال واکسن زدن از هر نوعی بهتر از نزدن است. برخی مواقع آدم حیرت زده میشه از برخی تصمیمات. در این فصل از سال که انجام تهویه در فضاهای بسته سخت است چرا باید با این سرعت اقدام به بازگشایی مدارس میشد!

در حالی روزهای پاییزی سال 1400 در ایران را میگذرانیم که همه درگیر روزمرگی و مسائل جاری سیاسی و اقتصادی هستیم. هیولای بزرگ بی آبی در این میان بسرعت در ایران شروع به خزیدن کرده است. بیشتر از هر زمانی این هیولا در حال رشد و تکثیر خود است. بنده خودم بارها از سالهای قبل در مورد خطر بزرگ بی آبی و کم آبی در ایران هشدار داده بودم. تعجب میکنم از اینکه چطور سیاستمداران و دولتمردان کشور ککشون هم نمیگزه؟! چطور مشکل و معضل به این بزرگی را نمیبینند و در مورد اش چاره نمیکنند؟! در حالی تحصن مردم چندین شهر از کم آبی را شاهدیم که هیچ نهادی و ارگانی هنوز هم این خطر را درک نکرده است. یا درک نکرده یا برایش مهم نیست. روندی که در حال رخ دادن است، خیانتی است که نه برای امروزیان بلکه برای تمام نسلهای بعدی به جا خواهد ماند. خیانتی که از هر خیانت دیگری شاد بالاتر باشد. در ده ها سال گذشته بدترین سیاستهای موجود در عرصه های مختلف تاثیرگذار در موضوع آب را شاهد بودیم. از خودکفایی های بی اساس و ساده انگارانه در حوزه کشاورزی تا مدیریتهای غلط در سیستم های آب و فاضلاب. از عدم مدیریت در حوضه سد تا عدم استفاده از سیستم های روز تامین آب شرب. در این سالها با بالاترین میزان هدررفت آب در ایران مواجه بودیم. نتیجه این بی کفایتی ها و بی لیاقتی های مدیریتی و نظارتی می شود این که می بینید. آیا پیش بینی ناسا به حقیقت نزدیک است؟ آیا پیش بینی ناسا حتی زودتر از موعد به حقیقت خواهد پیوست؟! آیا جنگ آب در بین استانها و شهرها شکل خواهد گرفت؟ و کلی سئوال بی جواب دیگر...

 

 

حال عالم سر بسر پرسیدم از فرزانه‌ای

گفت: یا خاکیست یا بادیست یا افسانه‌ای

 

گفتمش، آن کس که او اندر طلب پویان بود؟

گفت: یا کوریست یا کریست یا دیوانه‌ای

 

گفتمش: احوال عمر ما چه باشد عمر چیست؟

گفت: یا برقیست یا شمعیست یا پروانه‌ای

 

بر مثال قطرهٔ برفست در فصل تموز

هیچ عاقل در چنین جاگاه سازد خانه‌ای

 

یا مثال سیل خانست آب در فصل بهار

هیچ زیرک در چنین منزل فشاند دانه‌ای

 

فیلسوفی گفت: اند جانب هندوستان

حکمتی دیدم نوشته بر در بت خانه‌ای

 

گفتم: آن حکمت چه حکمت بود؟ گفت: این حکمتست

آدمی را سنگ و شیشه چرخ چون دیوانه‌ای

 

نعمت دنیا و دنیا نزد حق بیگانه است

هیچ عاقل مهر ورزد با چنین بیگانه‌ای؟

 

در مورد داستان درخواست حضرت موسی (ع) از خداوند مبنی بر رویت خداوند، در تفاسیری خواندم که نوشته بود که خداوند به حضرت موسی (ع) فرمود به کوه نگاه کن و اگر کوه در جایش ماند مرا می بینی، یعنی کوه با آن عظمتش و محکمی نمی تواند تاب آورد رویت مرا، چه برسد به انسان. پروردگار عالم تجلی بر کوه کرد و کوه متلاشی شد و...
ظاهراً کوهِ بیرونی در آن حال، صورت اَنانیت انسان بوده است و حتی موسایِ در مقام کلیم‌اللّهی به آن شکل جواب «لن ترانی» شنید و در مقام کلیم اللّهی خود بیشتر مستقر شد. آری! به این وجوه نیز می‌توان نظر داشت که گفته‌اند: حضرت موسی خطاب به خداوند در کوه طور گفت: «ارنی» و خدا فرمود: «لن ترانی». حال بنگرید که بزرگان ما هرکدام در این مکالمه چه گفته‌اند:
 

برداشت سعدی:

چو رسی به کوه سینا ارنی مگو و بگذر

که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"

برداشت حافظ:

چو رسی به طور سینا ارنی بگو و بگذر

تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"

برداشت مولانا:

اَرِنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد

تو که با منی همیشه، چه "تَرَی" چه "لن ترانی"

در حالی که تا چند وقت پیش مردم سر واکسن با ما دعوا میکردن و گاهی خون و خونریزی راه می افتاد در مراکز واکسیناسیون ما، الان ما باید التماس کنیم! که آقا بیا واکسن بزن! خداییش ما ایرانی ها فازمون چیه آخه!!!! تو رو خدا بیاییم عهد ببندیم کمتر خودمون رو توی دنیا بخندونیم و زیر سئوال ببریم...

 
 

سایلی آمد به سوی خانه‌ای

خشک نانه خواست یا تر نانه‌ای

 

گفت صاحب‌خانه نان اینجا کجاست

خیره‌ای کی این دکان نانباست

 

گفت باری اندکی پیهم بیاب

گفت آخر نیست دکان قصاب

 

گفت پارهٔ آرد ده ای کدخدا

گفت پنداری که هست این آسیا

 

گفت باری آب ده از مکرعه

گفت آخر نیست جو یا مشرعه

 

هر چه او درخواست از نان یا سبوس

چربکی می‌گفت و می‌کردش فسوس

 

آن گدا در رفت و دامن بر کشید

اندر آن خانه بحسبت خواست رید

 

گفت هی هی گفت تن زن ای دژم

تا درین ویرانه خود فارغ کنم

 

چون درینجا نیست وجه زیستن

بر چنین خانه بباید ریستن

 

چون نه‌ای بازی که گیری تو شکار

دست آموز شکار شهریار

 

نیستی طاوس با صد نقش بند

که به نقشت چشمها روشن کنند

 

هم نه‌ای طوطی که چون قندت دهند

گوش سوی گفت شیرینت نهند

 

هم نه‌ای بلبل که عاشق‌وار زار

خوش بنالی در چمن یا لاله‌زار

 

هم نه‌ای هدهد که پیکیها کنی

نه چو لک‌لک که وطن بالا کنی

 

در چه کاری تو و بهر چت خرند

تو چه مرغی و ترا با چه خورند

 

زین دکان با مکاسان برتر آ

تا دکان فضل که الله اشتری

 

کاله‌ای که هیچ خلقش ننگرید

از خلاقت آن کریم آن را خرید

 

هیچ قلبی پیش او مردود نیست

زانک قصدش از خریدن سود نیست

 

1. آراتا - حدود 2700 سال قبل از میلاد

2. ایلام (تمدن) - تا 678 سال قبل از میلاد

3. پادشاهی جنوبی - تا 550 سال قبل از میلاد

4. پادشاهی های باختری - تا 530 سال قبل از میلاد

5. پادشاهی های شمال باختری - تا 521 سال قبل از میلاد (مادها و...)

6. پادشاهی هخامنشیان - تا 330 سال قبل از میلاد

9. پادشاهی سلوکیان - تا 249 سال قبل از میلاد

10. پادشاهی اشکانیان - تا 226 سال قبل از میلاد

14. پادشاهی ساسانیان - تا 651 میلادی

15. خلفای راشدین - تا 661 میلادی

16. خلفای اموی - تا 750 میلادی

17. خلفای عباسی - تا حدود 820 میلادی

18. پادشاهی گاوباریان - تا حدود 860 میلادی

19. پادشاهی باوندیان - تا حدود 869 میلادی

20. پادشاهی طاهریان - تا حدود 873 میلادی

21. پادشاهی صفاریان - تا حدود 902 میلادی

22. پادشاهی علویان طبرستان - تا حدود 1000 میلادی

23. پادشاهی سامانیان - تا حدود 1004 میلادی

24. پادشاهی زیاریان - تا حدود 1040 میلادی

25. پادشاهی بوییان - تا حدود 1062میلادی

26. پادشاهی غزنویان - تا حدود 1187 میلادی

27. پادشاهی سلجوقیان - تا حدود 1194 میلادی

28. پادشاهی خوارزمشاهیان - تا حدود 1231 میلادی

29. پادشاهی ایلخانان - تا حدود 1356 میلادی

30. پادشاهی دودمان های محلی - تا حدود 1395 میلادی (سربه داران - جلایریان - مظفریان - اینجو - کیاییان و...)

32. پادشاهی تیموریان - تا حدود 1506 میلادی (آق قویونلو - قرآقویونلو و...)

33. پادشاهی صفویان - تا حدود 1722 میلادی

34. پادشاهی هوتکیان - تا حدود 1729 میلادی

35. پادشاهی صفویان - تا حدود 1735 میلادی

36. پادشاهی افشاریان - تا حدود 1750 میلادی

37. پادشاهی زندیان - تا حدود 1794 میلادی

38. پادشاهی قاجاریان - تا حدود 1926 میلادی

39. پادشاهی پهلوی - تا حدود 1979 میلادی

40. جهموری اسلامی ایران - ...

با توجه به کاهش موارد ابتلا و مرگ در روزهای اخیر، برخی مناطق در کشور به رنگ نارنجی درآمدند. اما آنچه مسلم بیش از آنکه این کاهش آمار مربوط به رعایت اصولی پروتکل ها توسط مردم باشد، مربوط به روند طبیعی ویروس و مدل طبیعی اپیدمیولوژی بیماری است. متاسفانه در پیک های قبلی هم خیلی کار مهم و تاثیرگذاری برای کنترل بیماری نشده بود. حقیقت این است علیرغم تلاش برخی مانند پرسنل مراکز درمانی و پرسنل مراکز بهداشتی، تا وقتی سایر ارگان ها و مخصوصاً افراد و سازمانهای مهم و دخیل در فرآیند و برنامه کرونا پای کار نباشند، هیچ فایده ای ندارد.

این مدیریت بیمار سالها است در ارگان های مختلف وجود دارد و انگار هیچ اراده ای نیست برای اصلاح و مدیریت اصولی! تقریباً تمامی کارها به صورت سنتی و به اصطلاح نفتی انجام می شود. این نوع کار و فعالیت در موارد مختلف باعث خسران و زیانهای بسیاری در طی سالها شده است. به عنوان مثال در مورد کشاورزی شاهد مدیریت بسیار ضعیف در سالهای متمادی بودیم. چنانچه در حال حاضر شاهد خالی شدن سفره های آب زیرزمینی در نقاط مختلف و از بین رفتن کشاورزی در کشور هستیم و این نوع زیانها گاهاً به هیچ عنوان قابل جبران نخواهد بود.

متاسفانه عدم دوراندیشی در مدیریت کلان کشور یک مشکل اساسی می باشد به نحوی که در برخی حیطه ها و زمینه ها کارها به بن بست رسیده است و اگر سریعاً فکری اندیشیده نشود همانطور که گفتم دیگر هیچ درمانی نخواهد بود برای مشکلات.

در هیاهوی بحث های طالبان و اففانستان خبر سفر وزیر خارجه اسرائیل به روسیه و دیدار با لاورف خبرساز شد. این که در این دیدار چه چیزهایی رد و بدل شد خیلی مشخص نیست. اما آنچه مشخص است نباید خیلی تعجب کرد از این کار روسیه! چرا که روسیه سابقه بلندی در این زمینه ها دارد. بارزترین قضیه در منطقه و در سنوات گذشته پیرامون عدم رهگیری پدافند روسیه در مقابل موشکهایی و هواپیماهایی که به سمت روسیله شلیک می شوند و پرواز می کنند، می باشد. همانطور که می دانید پدافند روسیه تحت مدیریت و اجرای روسیه است. بهرحال پیرو قضیه واکسنهای اسپوتنیک این مسئله دیدار رو هم مد نظر باید قرار داد. باید دید در ادامه چه اتفاقاتی خواهد افتاد و معادلات سیاسی در منطقه به کدام سو خواهد رفت.

در سیاست باید تحولات را نه بصورت جدا، بلکه باید با تحولات دیگر و در دراز مدت تحلیل و بررسی کرد. رویدادهای افغانستان را نیز باید در امتداد نقشه راه خاورمیانه دید. نقشه ی راه ی که سیاستمداران حاکم بر آمریکا، انگلیس، فرانسه و برخی کشورها(بخوانید روسیه و چین) با همکاری چشم بسته ی عده ای از دولت های منطقه ترسیم کرده اند. (البته روسیه و چین نقشه ی راه متفاوتی برای منطقه دارند). خاورمیانه به خاطر علتهای مختلف منجمله اهمیت استراتژیک جغرافیایی و همینطور سیاسی و نیز ذخایر عظیم انرژی از دیرباز مورد توجه خاص دولتهای پر قدردت بوده و هست. متاسفانه علیرغم تحولات چند دهه ی اخیر در دکترین سیاسی کشورهای منطقه هنوز هم شاهد بازی و فریب خوردن سیاسی دولتهای منطقه از کشورهای ابرقدرت جهانی هستیم! از یک طرف کشورهای غربی و از سوی دیگر کشورهای قدرت طلب شرق. به نظر می رسد تنها راه برون رفت از این استعمار قدیمی و پرقدرت شرق و غرب بر خاورمیانه بایستی یک سندیکا و اتحادیه ی فرا ملیتی و فرا مذهبی در بین کشورهای منطقه شکل بگیرد. نیز کاملاً عیان است تا زمانی که نقش مذهب و دین حداقل در سیاست فرا جغرافیایی کشورها به صفر نرسد این آرزو محقق نخواهد شد. چنانچه همین تحولات در درون کشورها نیز محقق نخواهد شد مگر با ترسیم مختصات جدید در مرز بین دین و مذهب و اقلیت و موارد مشابه در داخل مرزهای یک کشور. آنچه مسلم است بازی کشورهایی مثل آمریکا و روسیه و همچنین کشورهایی مثل چین و انگلیس و فرانسه حتی آلمان در شطرنج جهانی خیلی فراتر و وسیع تر از آنچه که عوام(بخوانید بالای 95 درصد افراد در کشورهای منطقه) فکر می کنند می باشد. منتها ای کاش فقط غارت و چپاول ثروت کشورها بود. متاسفانه این کشورهای بی هویت، فرهنگ و تمدن کشورهای منطقه را نیز به غارت بردند. در گذشته های نه چندان دور تمدنهای بسیار غنی در خاور میانه شکل گرفتند بودند و در سالهای بعد از آن نیز ادامه داشته و پربارتر نیز شده بودند. انواع نخبه های علوم مختلف، انواع شاعران و فیلسوفان و خلاصه از هر علمی تعداد نخبه و افراد دانشمند در تمدنهای خاورمیانه به وجود آمده بودند. اما صد افسوف که این سرطان بدخیم و نقشه ی شوم ی که گفته شد این بلا را بر سر کشورهای مذکور آورد. و الان به جایی رسیدیم که خودمان آثار باستانی خود را ویران میکنیم و از کار خوشحال هم هستیم. افسوس که چه تمدنهایی در خاورمیانه را با نقشه های شوم در طی سالیان از بین بردند. البته ناگفته نماند ایران در مسیر این شبیخون شاید مظلوم ترین کشور بود و شوربختانه انواع حملات وحشیانه را در طول تاریخ بر این خاک وارد ساخته و هر فرهنگ این کشور هر چه اندوخته بود را بر باد دادند.

در کوران تاخت و تاز کرونا و در حالی که ایران یکی از سیاه ترین کشورهای دنیا از نظر ابتلا به کرونا و مورتالیتی حاصل از آن است، تغییر قدرت در پست ریاست جمهوری انجام گرفت. قدرتی که شاید به هیچ وجه در حد و اندازه های لازم نیست. بهرحال این کار انجام شد. کاری که در جلوی چشمان نا امید بسیاری انجام گرفت و تا الان که هیچ تغییری به وجود نیاورده. بهرحال صبر ایرانی ها زیاد است و فعلاً صبر میکنیم. ببینید نه موفقیت یک شبه اتفاق می افتد و نه شکست. تمام این موارد و افعال حاصل کنشهای مختلف در طی زمان است. با ماشا... و ایشاا... هم چیزی نمیشه. از این دست نمونه ها در حیطه های مختلف و در کشورهای مختلف زیاد است. اینکه آینده مردم یک کشور را به موارد اینچنینی و یک مشت خرافات گره بزنیم یک جنایت است. برای بهبود اقتصاد یک کشور مانند سایر مقوله ها بایستی از متخصصین بی ادعا و وطن پرست استفاده کرد. باید طرحی نو درانداخت و این طرح نو با ابزار کهنه و با افکار کهنه امکانپذیر نیست. برای طرح نو باید افکار نو و ابزار نو داشت. باید سلیقه های کج یا خودشان را بهبود ببخشند یا از بین بروند. از بین رفتن یک امر بیولوژیکی و لازمه و گاهی بایستی طبیعت در مورد برخی افراد بصورت سریع و خشن رفتار کند. کاری که متاسفانه طبیعت انجام نخواهد داد و این ناقض مسئله ی جبر می تواند باشد. آری این اختیار انسان است که آینده ی او را می سازد. و حال شاید کمی بخت! مردمان کشوری که سالها در توهم و خود بزرگ بینی بزرگ شوند و زندگی کنند، عاقبت به پوچی و زوال خواهند رسید. گاهی حتی بزرگترین جامعه شناسان هم در برخی فرمولهای روابط اجتماعات پیچیده ای مانند ایران در حیرت می مانند. شاید ما در دوران گذر هستیم. دورانی که برای پیشرفت و دگرگونی اساسی هر جامعه ای نیاز است. و اگر اینگونه باشد ما به واقع نسل سوخته و بدبختی خواهیم بود و شاید هم نسل خوش شانس که این نوع استحاله ای فرهنگی اجتماعی و حتی سیاسی را باعث شده و تجربه می کند. هرچه هست مشخص و عیان است با این خیمه شب بازی ها و سیاه بازی ها کار به جایی نخواهیم برد و بایستی برای آسایش و رفاه آیندگان نیز که شده به خود بیاییم که زمان در حال گذر است و خیلی دیر شده است.

گاهی میخواهی چیزی نگویی، گاهی دوست داری نگاه هم نکنی، گاهی هم میخواهی اصلا نباشی. گاهی میخواهی حتی خودت هم نباشی تا رها شوی از بند خویش! میخواهی اما نمیشود! این خستگی و این حس را مدتی است که همیشه دارم. این بهانه های بی انتها و این حرف های بی عنوان همیشه بوده. اینقدر بی عنوان که سرشار از حرف است. مثل سکوتی که پر از فریاد. من یاد گرفته داد و فریاد در این ورطه فریاد بی ثمر است و سخن بی اثر. در این دیار نفرین شده هیچ کاری و هیچ تلاشی فایده ندارد. باید گذاشت و گذشت. باید رفت و دور شد. من میخواهم از خود دور شوم. برسم به دوردستهای غریبی. به آنجا که خود نیز نباشم. میخوام نباشم تا رها شوم از هستی. رها شوم از خویش. مگر سهم من از دنیا یک سکوت نیست؟ من سهمم را میخواهم. یک سکوت و یک رهایی. سکوتی بی انتها که رها شوم از خویش...

الان دیگر تمامی کشورهای دنیا به این نتیجه مشخص و واضح رسیده اند که راهکار برون رفت از وضعیت بد در هر زمینه ای استفاده از افراد اصلح و کارآمد است. دیگر می توان گفت با وجود پیشرفت عقلی - اجتماعی نسل بشر در عصر حاضر پذیرفتن بهانه ای از کسی مبنی بر عدم اطلاع از این موضوع مهم و شفاف، به هیچ وجه مورد قبول نیست. پس هر کسی به غیر از این اصل مهم و شفاف عمل و اقدام کند یا مشکل عقلی دارد یا خائن به کشور خویش است. حال از آقای رئیسی انتظار می رود که در برهه ی حساس کنونی که دیگر فرصتی برای هیچ کسی باقی نمانده از این روش ساده و منطقی پیروی کرده و از افراد شایسته در پستهای مختلف و وزارتهای مختلف استفاده کند تا بلکه شاید مقداری از عقب ماندگی های موجود جبران شود. وضعیت زیست محیطی و مخصوصاً موضوع آب در ایران بسیار بحرانی است. سالهاست افراد بی کفایت و خائن به وطن مفت خورده و خوابیده اند تا وضعیتی که الان شاهد آن هستیم را دچار شویم. مگر نه اینکه ناسا در حدود 7 سال پیش هشدار داد ایران پس از 50 سال به بیابانی خشک و بی آب تبدیل خواهد شد! چرا این خائنان به وطن هیچ کاری نکردند؟! همین نماینده های بی عرضه ی مجلس چرا وزرای کشاورزی و منابع طبیعی و حتی خود رئیس جمهور بی کفایت را مورد بازخواست قرار ندادند؟! چرا ده ها سال است که الگوی کشت و کشاورزی افتضاح با روشهای کشت و زرع صدها سال قبل، دنبال می شود و کسی چیزی نمی گوید؟! عدم اجرای الگوهای آبخیزداری و آبخان داری و عدم توجه به فرسایش شدید خاک در ایران و امثال اینها که کم هم نیستند، ایران را در وضعیت بسیار اسفناکی قرار داده است.

جهان در گذر است و تحولات مختلفی روی می دهند. امام شوربختانه تفکر و تعقل مقوله ایست که غالب انسانها به آن توجهی نمی کنند. مردم دنیا مسخ شده اند. تعقل جای خود را به توحش داده و درصد بالایی از مردم دنیا وحشی هستند. بله چون توحش صرفاً آن معنی ی نیست که عموم فکر می کنند. التماس تفکر...

جدای از شوخی، اینها(این عزیزان) واقعاً نمیفهمن یا خودشون رو زدن به نفهمی؟! چی نشخوار میکنن؟ چرا کرسی شعر میگن. آقا چرت و پرت نگین لطفاً... اینا فقط دارن اصرار میکنن که به ما بگن حاصل جمع 2 با 2 میشه 5 !!!

فقط یکی به اینا بگه مواظب باشین موقع جهش خشتکتون پاره نشه...

هاشمی میگه اونجای دولت روی گردن مردمه! مگه فتیش گردن داره؟!!!

همتی قاط زد و همینجوری رگباری زد. مهم هم نبود به کی میخوره. مهرعلیزاده هم که سوزنش توی رئیسی گیر کرده!

بابا از همتی بکشین بیرون. بگین میخواین چیکار کنین. یکی دیگه کلیدش رو فرو کرده به ملت شما فرو کردین به همتی؟!

همشون مدام از اصلاح یارانه سوخت حرف میزنن ولی از گرانی خودرو و گمرگ 300 درصدی خودروی خارجی حرفی نمیزنن!

زاکانی چی میگه؟ زاکانی ره... بابا بیشین سرجات جوگیر نشو. تو خودت هم یکی مثل همونی

مهرعلیزاده چی میگه! میگه 6 کلاس سواد داره آقای رئیسی! ترکوند که!

همتی میگه بگو جناب آقای...! ای آقا بشین سرجات تو خودت حدود دو ساله رئیس بانک مرکزی هستی کدوم عدالت رو معنی کردی که حالا بلبل زبونی میکنی!

هم اکنون نامزدهای محترم تشریفشون رو اوردن. و آماده ی مناظره هستن. الان که مناظره شروع بشه همچین همدیگرو میجوون که انگار دشمن خونی هستن. حالا باید از اینها پرسید شما تا حالا کجا بودین؟ تا حالا چیکار میکردین؟ اگر هر کدام از شماها در جایگاه خود درست کار میکردید الان وضع این نبود.

از قدیم گفتن که "عقل نباشه بدن در عذابه"

حالا ما ایرونیا عمدتاً بدنمون در عذابه. یعنی بعضی مواقع فکر میکنم اصلاً سادیسم داریم!

یکی از ایرادات دیگمون اینه که همه چیز رو باهم قاطی میکنیم. طرف حین نماز به فکر بیزینسه. حین بیزینس به فکر پروژه. حین پروژه به فکر...

امروزم روزیه که مناظره های تلویزیونی نامزدها پخش میشه. پریودی که هر 4 سال ساله انجام میگیره. بدون درد و خونریزی. اینه خیلی مهمه چون نوار بهداشتی گرونه خب. چون مواد اولیه نوار بهداشتی ها و پوشک های بچه از خارج میاد!

بعضی مواقع عقل هم  باشه باز بدن در عذابه... بله در عذابه...

پارادوکسهایی که وجود داره و ناگزیر هستیم از تجربه ی انها. این پارادوکس ها از جبرهای زندگیه. هر چند این جبرها نمیتونه جلوی اعتراف به وجود اختیار رو بگیره اما به نظر من جبر و اختیار در هم تنیده شده است و در این بین هاله ای از ابهام وجود داره.

حداقل اگه عقل باشه بدن زیاد در عذاب نیست و نمیتونه باشه اما متاسفانه نیست. عقل نیست.

مردمی هستیم که دم در تعارف میکنیم و پشت هم میزنیم.

حالا کی میخوایم آدم بشیم خدا داند...

 

هنوز بهار تمام نشده ولی خاموشی های برق را شاهد هستیم. مطلبی که با کمال ناباوری در سال 1400 رخ می دهد. فارغ از اینکه قرار بود از انرژی اتمی برق تولید کنیم، کشور ما دارای پتانسیل های فراوانی برای تولید برق ارزان قیمت و پاک می باشد. یکی از این روشها تولید برق از انرژی خورشیدی است که متاسفانه در سالهای قبل هیچ برنامه ای برای این موضوع پیش بینی نشده است. باید از وزیر نیرو و رئیس جمهور محترم بپرسیم شما تا الان چیکار میکردید؟ چرا باید ماه های قبل هیچ فکری نکرده و الان بگویید که کمبود برق داریم. چرا باید در هر برهه ای مردم یک دغدغه ی بزرگ داشته باشند؟ آیا نباید وزیر نیرو را به مجلس احضار کنند. آیا نباید رئیس جمهور را احضار کنند برای پاسخ! چرا هیچ نماینده ی مجلسی حرفی نمی زند؟! چرا هیچ پرسشی نمی شود از وزرا و رئیس جمهور؟! حال این نمونه ی کوچکی است از ایندست مسائل. مواردی مانند به هدر دادن منابع آبی تجدید ناپذیر کشور رو کجای دلمان بگذاریم؟! منابعی که بسان الماس هستند و دیگر یا جایگزین نمی شوند یا شاید هزاران سال طول بکشد تا تجدید شوند! و در پایان یک سئوال خیلی مهم، چرا ما داریم به دست خودمان کشور خود را نابود می کنیم؟ 

انتخاب را شاید بتوان مهمترین رکن زندگی بشر نامید. انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل، انتخاب همسر، انتخاب محل زندگی و... یا انتخاب رئیس جمهور... انتخاب را میتوان برگ برنده یا برگ بازنده هر کسی نامید چنانچه در برخی موارد فقط یکبار می توان انتخاب کرد و حاصل این انتخاب می تواند سالها با فرد باشد و بر روی تمام جوانب زندگی شخص تاثیر گذارد. حال ضمن فاکتور گرفتن از چالش ها یا سئوالات با جواب و بدون جواب پیرامون چرایی انتخاب و نقدهای وارده یا غیروارده به پروسه انتخاب نامزدها و سایر موارد باید از خود بپرسیم فرد منتخب تا حدی می تواند تصمیمات کلان گرفته و اجرا نماید. بحث پیرامون نوع دولتها یا حکومتها بسیار است. حزب ها و جناح های سیاسی صرف نظر از نوع و کارکرد آنها در هر کشور و حکومتی، الان در برهه کنونی شاید دیگر ظرفیت پاسخگویی به سلایق حتی درون حزبی خود را ندارند. بدینصورت شاید گفت مرگ و زوال حزب ها در دنیا فرا رسیده است. چنانچه عقل سلیم حکم می کند منافع اجتماعی و کلان باید خیلی بیشتر از منافع شخصی و حزبی کارکرد داشته باشد. اما متاسفانه  بایستی این نکته ظریف اما کلفت را مد نظر قرار داد که علیرغم تمامی ادعاهای ما، همچنان جهان سومی هستیم و تمامی کارکردها و معادلات زندگی شخصی و کاری و برخوردها و تعاملات اجتماعی مردم ما بر اساس زیرساخت ها و اموزه های جهان سومی عمدتاً حاکم بر ما، شکل می گیرد. 

"انتظار" یکی از آن کلماتی است که معانی بی شماری دارد. برای افراد مختلف معانی مختلف ی دارد. بنده خودم گاهی به این نتیجه می رسم که انتظار، عین درماندگی و اتلاف وقت است. هیچ کسی به غیر از خود فرد نمی تواند کاری برایش انجام دهد. یکی از فراوان ترین انتظارها در روی کره ی زمین، انتظار درک می باشد. بعضی مواقع از خودم میپرسم اصلاً فارغ از امکان داشتن درک، آیا درک کردن کسی درست است؟! چرا باید انتظار داشته باشیم بقیه ما را درک کنند؟ انتظار داشتن همان به انتظار نشستن است. شاید این انتظار جواب بدهد و شاید نه. بیشتر که فکر کنید متوجه ارتباط برخی رویدادها و مطالب در هستی خواهید شد. و من می خواهم که فکر کنید. اصالت وجودی مواردی مانند انتظار درک و همراهی با مفاهیمی مانند خیر و شر را اندیشیده اید؟ اگر نوع بشر می توانست همدیگر را درک کند آنگاه مفاهیم خیر و شر معنی داشت؟ تقدم و تاخر این معانی و رویدادها هم در نوع خود چالشی بزرگ است. آیا وجود خیر و شر باعث عدم تفاهم و درک شده است یا بالعکس. اما چقدر خوب میشد روزی فردی می آمد و فردی بود که متوجه میشدی تو را درک میکند! فردی یا موجودی. شاید جمع نقیضین است. گاهی فکر میکنم اساس هستی بر محال بودن جمع نقیضین استوار است. اساسی که تکرر و توالی عجیبی دارد. تکرر و توالی بی انتها. و فکر میکنم چرا باید بی انتها باشد! آیا می توان گفت هدف تمامی این توالی ها نقض کننده ها استوار بودن خیر و شر است. لطفاً به این مسئله توجه کنید: چرا اساساً برخی مسائل بزرگ و سنگین در فلسفه ی هستی اصلاً وجود دارد؟ آیا امکان دارد که از اساس تمامی اینها توهمات یا اصلاً نه توجهات ما باشد؟ توهمات یا توجهات هر چه باشد مسائلی وجود دارد. و هیچ کسی نمی تواند بگوید هیچ مسئله ای نیست. یعنی به ذات اصلاً مسئله یا چالش در کائنات یا نباید وجود داشته باشد یا مدام این مسائل تفسیر شوند. اگر اصل را بر این بگذاریم که تنها پارادوکس هستی ماییم و همه چیز به درستی پیش می رود پس تنها چالش ما هستیم. و نمی توان گفت ما هیچ پادوکسی نداریم. یعنی یک ناهنجاری وجود دارد. اگر چالشی نبود، یا ما وجود نداشتیم یا بدین صورت و بدین کیفیت نبودیم. حال یک سئوال: بیاییم جوری دیگر فکر کنیم، ما کامل هستیم و بی عیب. یعنی ما بهترین در بین موجودات. حال اگر ما کامل ترین هستیم چرا حتی در درک خود نیز عاجزیم؟ مگر جمع نقیضین نیست کامل بودن و عاجر بودن. در ادماه به این پرسش می رسیم که ما بهترین نیستیم. شاید خواننده بگوید این که شد سفسطه و مغالطه! خیر، واژه هایی مانند اینها برای فرار ساخته شده اند و برای نپرسیدن. فردی که از این کلمات استفاده میکند میلی برای گشایش عقلی و نظری ندارد. با چنین فردی نباید بحث کرد. ببینید مسائل روشن است. نیاز یعنی نقص. کوچکترین پژواکی در هستی تا بزرگترین آن، نشان هایی از حرکت و در بطن خود اثراتی از انرژی دارد. هر حرکتی حتی یک پژواک کوچک سخن از نیاز می دهد. سخن از انتظار. پس طبیعی و معلوم است نیازمند منتظر است و منتظر نیاز دارد. کسی که نیاز ندارد منتظر نیست. پیرو این مسائل می شود فهمید که در ساختار وسیع، اصلاً وجود هستی با اصالت وجودی و نیز مسائلی مانند هارمونی یا نظم و نیز بی نظمی و مواردی مانند اینها جمع نقیضین است. یعنی اساس شکل گیری چنین مفهومی(نظم) در نوع عالی و بدون نقص خودش، قاعدتاً عدم وجود یک اصالت(وجود) است. هر جا جوهری بود هم نظم است هم بی نظمی. وقتی میگوئیم که کسی منتظر است به این معنی نیست که او تنها است یا تنها نیست. باید بدانیم که منتظر نیازمند است. حال نه تنها ساخت یک اصالت فیزیکی و جوهر، بلکه ساخت یک ایده و فکر هم شالوده ی نقصان و نیاز است. تمامی مفاهیم ی مانند وجود، هستی، اصالت، جوهر، فکر، ایده، الهام و امثال اینها در ذات خود نشانی از هست بودن را دارد. نشانی از جوهر. یعنی باید باشند تا بدانند که هستی. یعنی باید چیزهایی مانند جوهر، وجود، فکر، ایده و امثال انها باشند تا بتوان گفت کسی آنها را به وجود آورده. حال سوال اینجاست چرا ما باید بدانیم؟ دانستن ما چه سودی دارد! پس وقتی یک انسان حرف از هستی این هست ها می زند یعنی درکی از یک نیاز را لمس کرده. چه برای خود و چه برای مخاطب خود. اگر منتظری برای درک آنها جوهرها و ایده ها وجود نداشت چطور ما میتوانستیم آنها را بفهمیم و درک کنیم؟ پس جوهر و اثر جوهری مساوی نیاز است. مساوی هستی.

دوگانه ی تعصب و تعقل از ازل تا ابد یکی از چالش های اساسی و عمیق بشری بوده و خواهد بود. و به نظر بنده بسان خیلی از چالش های ذهنی دیگر بشری مانند عشق و عقل هیچ وقت به نتایج روشن و مشخصی نخواهد رسید. اینها چالشهایی هستند که تمامی حیطه های بشری را شامل می شوند. تمامی صاحبان نظر در اعصار مختلف بر سر اثبات نظرات و حرفهای خود تلاش کرده اند. شاید بپرسید چرا بنده در ابتدا از واژه ی "دوگانه" نام بردم! به نظر بنده جمع این نوع متضادهایی که عینی و حتمی هستند، غیر ممکن است. چنانچه در تعصب راهی برای تعقل نیست و در تعقل راهی برای تعصب. مخاطب باید در شروع راه تعصب باید تعقل را به کناری زده تا بتواند در ادامه راه موفق باشد و بالعکس. یک متعصب عاقل یک متعصب مرده است و یک عاقل متعصب نیز همچنین. در برخی حیطه های ذهنی-عملی به هیچ عنوان انتخاب دوتایی و اشتراکی وجود ندارد. بنده قصد شکافتن این موضوع را ندارم و فقط خواستم یک شروعی را برای ادامه تفکر منطقی مطرح کنم.

آیا انحصار کار خوبی است؟ اینکه دروازه واردات را ببندیم به بهانه حمایت از تولید داخل خوب است؟ آیا نباید نظارتی بر کیفیت و قیمت تولیدات داخلی داشت؟ متاسفانه از زمانی که واردات رسمی لوازم خانگی تقریباً قطع شده است تولید کننده های داخلی هر نوع کالایی به هر کیفیتی را با هر قیمتی به فروش می رسانند و هیچ ارگانی هم نظارت نمیکند! بلایی که سالها است در مورد خودرو سر مردم آمده است الان در مورد لوازم خانگی تکرار می شود. متاسفانه ما هر کاری انجام می دهیم بدون حساب و کتاب است. انصافاً کسی مخالف تولیدات داخلی باکیفیت و خوش قیمت نیست. حتی در صورتی که لوازم داخلی با کیفیت با قیمت متناسب باشد فکر نمیکنم کسی کالای خارجی بخرد. اما این روش بسیار اشتباه است متاسفانه و قطعاً موفق نخواهد بود.

چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون

دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون

چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید

چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون

زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد

که هر تخته فروریزد ز گردش‌های گوناگون

نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را

چنان دریای بی‌پایان شود بی‌آب چون هامون

شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را

کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون

چو این تبدیل‌ها آمد نه هامون ماند و نه دریا

چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی‌چون

چه دانم‌های بسیار است لیکن من نمی‌دانم

که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون

کُس خل

این کلمه فحش نیست اصلا و قسمت اولش هیچ ربطی به خانم ها نداره...
زمان قدیم وقتی می خواستن یه خبری رو توی شهر اعلام کنن با یه طبل هایی به اسم کوس مردم رو دور خودشون جمع می کردن و خبر رو می دادن بعد همیشه یه احمق هایی هم بودن که از نظر عقلی مشکل داشتن و الکی می اومدن و این طبل هارو می زدن و مردم رو به اشتباه می انداختن و مردم هم اهمیت نمی
دادن و می گفتن بی خیال کوس خله اس...
از اون روز دیگه جا می اوفته هر احمقی که می بینیم می گیم این کُس خله


حالا میخواهید بدونید ریشه یک واژه به ظاهر رکیک دیگه چیه؟

میدونید واژه کُس شر چه معنی میدهد؟ و از کجا آمده؟
در زمانهای قدیم مردم در زمستان زیر کرسی می نشستند و حرف می زدند و شعر می خواندند و معروف بود به کرسی شعر گویی.
به مرور زمان تبدیل شد به کُس شعر...
جالب بود؟