ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

۱۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

این روزها بازار خودرو در میان سایر بازارها شرایط شرایط وخیم تری دارد. چرا باید برای خودروهای آشغال داخلی اینهمه پول بدیم؟ جالبه که مسئولین هم توپ رو میندازن توی زمین همدیگه ! اصطلاح کی بود کی بود من نبودم و از این دست مسخره بازی ها. بابا بخدا مردم ایران حقشون این نیست. آخه چرا ما باید پول بنز رو بدیم به 206 تیپ 5 ! چرا باید پول پورش رو بدیم به ساندرو یا دنا پلاس ! آدم فکر میکنه دیوونه میشه. هیچ مسئولی هم جوابگو نیست ! این روزها در تاریخ ثبت خواهند شد. روزهایی که بدترین مکافات برای جنایت نکرده را باید پس بدهیم...

چند وجهی عشق، هستی، زمان و انسان را می توان از معدود مجهولات پربحث و کم بحث نام برد. در اعصار مختلف فارغ از نوع آن، اقشار مختلف انسان ها از عقاید، مذاهب، مسالک و طایفه های مختلف از باخدایان تا بی خدایان از آگنوستیک ها تا مادی گرایان تا سایر انواع سلایق همگی در ندانستن در عین دانستن متفق بوده اند. از فیلسوفهای یونانی تا مذهبی های متعصب. پای عشق که به میان می آید ناخدای هر کشتی باخدا شده و باخدایان خشکی ناخدا می شود. از افلاکی ها تا خاکی ها  متحیر و حیران. اما براستی ما درست می فهمیم؟! شاید این گوری که بر سر آن گریه و زاری میکنیم میت ی ندارد. شاید بی قانون ترین تفکرات را عاشق و معشوق دارند. آیا می توان گفت که ما اشتباه می کنیم! شاید این افکار و چالشهای عالی چالش ها و افکاری پست باشند! مگر نه اینکه حواس ما بشدت دچار انکسار هستند! قبول و باور بر انکسار و شکست این عقاید شاید شروعی باشد بر پایان توهمات بشر.

در تصادف چه باید کرد؟ چطور باید سازش کرد؟ کروکی چیست؟ و...

سریع بریم سر اصل مطلب. بصورت خلاصه در تصادف باید طرفین کنار خیابان یا جاده پارک کنند و جلوی عبور وسایل نقلیه رو نگیرن.

در صورت سازش سر مقصر بودن یا زیادن دیده بودن و نیز سر مبلغ میتونید مدارکتون رو رد و بدل کنید. مقصر بیمه و کارت ماشین رو میده و زیان دیده کارت ماشین رو. در صورت عدم توافق سر مبلغ میتونید طی کنید تا به بیمه رفته و مبلغ پیشنهادی بیمه را ملاک قرار دهید. یعنی اگر مقصر قبول کرد نقدی بده اگر نه از بیمه بگیرید. در نمایندگی بیمه عکس هر دو ماشین گرفته می شود و بعد از تهیه کپی از مدارک هر دو طرف به همراه عکس چاپ شده اقدام به تکمیل فرم خواهد شد. داشتن شماه حساب و شبای حساب لازم است. بعد از تکمیل مدارک مرحله بعدی مراجعه به کارشناس مستقر در بیمه است تا تعیین مبلغ نماید در این مرحله غالباً حضور مقصر الزامی نیست.

نکته مهم: حتماً قبل از مراجعه از ریز خسارتها لیست بردارید تا چیزی از قلم نیوفتد. در مرحله تکمیل مدارک حواستون باشم مشخصات فرد مقصر رو یادداشت کنید یا عکس بگیرید تا در صورت لزوم مانند اقدام به شکایت برای جبران اٌفت خودرو بتوانید مشخصات فرد رو بدهید.

اما خلاصه ای از بحث شکایت برای جبران  اٌفت ماشین: اگر احساس میکنید که این مبلغ بالای دو میلیون تومان است اینکار را بکنید وگرنه بیخیال شوید. چون باید اول به پیشخوان دفاتر قضایی مراجعه و با تهیه کد سنا بایستی در صف طویل ثبت شکوائیه منتظر باشید. برداشتن مدارک ماشین یادتان نرود. مثل کارت ماشین. در این مرحله حدود 150 تا 200 هزار تومان باید پیاده شده و منتظر اس ام اس باشید تا خبر مراجعه به سامان و شعبه حل اختلاف برایتان بیاید. در مراجعه به شعبه حل اختلاف هم بایستی کارت بانکی خود را بردارید چون در این مرحله حدود 300 تا 400 هزار تومان باید پیاده شوید. با واریز مبلغ بایستی مابقی مراحل مانند مراجعه به کارشناس راهور و... را طی کنید. یک پروسه ی طولانی و هزینه بر!

نتیجه: در ایران مجرم بودن راحت تر و کم هزینه تره انگار! یعنی اگر شاکی پول نداشته باشه رسماً نمیتونه شکایت کنه!

دریافت

عنوان: بخشنامه بازگشایی مدارس
حجم: 1.08 مگابایت
توضیحات: بخشنامه بازگشایی مدارس
 

ز تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب

چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب

می شود چون نافه مویش در جوانی ها سفید

هر که خون خویش را سازد چو آهو مشک ناب

راحت بی رنج در ماتم سرای خاک نیست

خنده گل گریه های تلخ دارد چون گلاب

در بلندی با فرودستان تواضع پیشه کن

تا چو ماه نو ترا گردون کند از زر رکاب

می کشد از عشق، حیف خود دل بی تاب ما

می کند خون در دل آتش به گردیدن کباب

نیست از باد مخالف فرق تا باد مراد

شد تنک دریانوردی را که دل همچون حباب

عشق در دلهای روشن بی قراری می کند

پرتو خورشید در آیینه دارد اضطراب

کوته است از حرف خاموشان زبان اعتراض

ایمن از تیغ است هر خونی که گردد مشک ناب

دل منه بر عمر مستعجل که اسب تند را

نیست مانع از دویدن پا فشردن در رکاب

می دود در جستجوی آب، دایم هر طرف

گر چه از آب است صائب پرده چشم حباب

چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج

گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج

می کند یک جانب از خوان تهی سرپوش را

هر سبک مغزی که بر سر می نهد دستار کج

زلف کج بر چهره خوبان قیامت می کند

در مقام خود بود از راست به، بسیار کج

راستی در سرو و خم در شاخ گل زیبنده است

قد خوبان راست باید، زلف عنبر بار کج

نیست جز بیرون در جای اقامت حلقه را

راه در دلها نیابد چون بود گفتار کج

فقر سازد نفس را عاجز، که چون شد تنگ راه

راست سازد خویش را هر چند باشد مار کج

قامت خم بر نیاورد از خسیسی نفس را

بیش آویزد به دامن ها چو گردد خار کج

هست چون بر نقطه فرمان مدار کاینات

عیب نتوان کرد اگر باشد خط پرگار کج

در نیام کج نسازد تیغ قد خویش راست

زیر گردون هر که باشد، می شود ناچار کج

می تراود از سراپای دل آزاران کجی

باشد از مرغ شکاری ناخن و منقار کج

از تواضع کم نگردد رتبه گردنکشان

نیست عیبی گر بود شمشیر جوهردار کج

وسعت مشرب، عنان عقل می پیچد ز راه

موج را بر صفحه دریا بود رفتار کج

گریه مستانه خواهد سرخ رویش ساختن

از درختان تاک را باشد اگر رفتار کج

راست شو صائب نخواهی کج اگر آثار خویش

سایه افتد بر زمین کج، چون بود دیوار کج

فراز و فرودهایی که اقتصاد ایران در این روزها به خود می بیند شاید در تاریخ کشور بی سابقه باشد. این تنش ها حتی در سطح دنیا هم کم سابقه است. مردمی که دست به هر کاری می زنند تا از این دریای طوفانی جان سالم به در ببرند. عده ای سود کلان کرده و عده ای با خاک یکسان می شوند. آیا سکه و دلار می تواند منبع درآمدی باشد؟ چرا بازار بورس به یک باره جولانگاه عده ای ناآگاه شد. کسانی که الفبای بورس را نمی دانند هجوم بردند برای خرید سهام. نقش دولت چیست؟ آیا دولت خودخواسته مسبب این چالش ها شد؟! چرا دولت به جای تاثیر مثبت بر اقتصاد خودزنی می کند؟ آیا این آخرین تکاپوهای دولت است؟ آیا دولت از بهبود اوضاع اقتصادی کشور ناامید شده است؟ چرا دولتها در سال پایانی و مخصوصاً ماه های پایانی میل و رغبتی برای کار ندارند. بارها در منابع مختلف مباحث اقتصادی و جامعه شناختی اقتصاد و نیز روانشناختی دولتها و نیز ملت مطرح شده و نظرات زیادی داده شده است. چرا ما مردمی هستیم که حافظه ی تاریخی ضعیفی داریم؟! این سئوالها و سئوالهای بسیاری در ذهن تعدادی از افراد وجود دارد. من در این پست قصد باز کردن و شکافتن مباحث را ندارم. همچنین قصد ندارم جواب این سئوالات را بدهم. چرا که بحث در مورد این مباحث تخصص های مختلفی از علوم را نیاز دارد. فقط خواستم بگم که چرا اینگونه است. چرا ما به فکر نیستیم. چرا درس نمیگیریم از شکستهایمان. چرا هر کاری را در زمان و مکان خودش انجام نمی دهیم. در کلاس درس به فکر معشوقیم و در کنار معشوق به فکر کلاس درس. در محل کار به فکر خانواده و در خانه به فکر محل کار... آیا روان ما مشکل دارد یا آموزه هایمان؟ مردم مقصرند یا مسئولین؟

ای فدای تو هم دل و هم جان

وی نثار رهت هم این و هم آن

دل فدای تو، چون تویی دلبر

جان نثار تو، چون تویی جانان

دل رهاندن زدست تو مشکل

جان فشاندن به پای تو آسان

راه وصل تو، راه پرآسیب

درد عشق تو، درد بی‌درمان

بندگانیم جان و دل بر کف

چشم بر حکم و گوش بر فرمان

گر سر صلح داری، اینک دل

ور سر جنگ داری، اینک جان

دوش از شور عشق و جذبهٔ شوق

هر طرف می‌شتافتم حیران

آخر کار، شوق دیدارم

سوی دیر مغان کشید عنان

چشم بد دور، خلوتی دیدم

روشن از نور حق، نه از نیران

هر طرف دیدم آتشی کان شب

دید در طور موسی عمران

پیری آنجا به آتش افروزی

به ادب گرد پیر مغبچگان

همه سیمین عذار و گل رخسار

همه شیرین زبان و تنگ دهان

عود و چنگ و نی و دف و بربط

شمع و نقل و گل و مل و ریحان

ساقی ماه‌روی مشکین‌موی

مطرب بذله گوی و خوش‌الحان

مغ و مغ‌زاده، موبد و دستور

خدمتش را تمام بسته میان

من شرمنده از مسلمانی

شدم آن جا به گوشه‌ای پنهان

پیر پرسید کیست این؟ گفتند:

عاشقی بی‌قرار و سرگردان

گفت: جامی دهیدش از می ناب

گرچه ناخوانده باشد این مهمان

ساقی آتش‌پرست آتش دست

ریخت در ساغر آتش سوزان

چون کشیدم نه عقل ماند و نه هوش

سوخت هم کفر ازان و هم ایمان

مست افتادم و در آن مستی

به زبانی که شرح آن نتوان

این سخن می‌شنیدم از اعضا

همه حتی الورید و الشریان

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند

ای پدر پند کم ده از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند

پند آنان دهند خلق ای کاش

که ز عشق تو می‌دهندم پند

من ره کوی عافیت دانم

چه کنم کاوفتاده‌ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا

گفتم: ای جان به دام تو در بند

ای که دارد به تار زنارت

هر سر موی من جدا پیوند

ره به وحدت نیافتن تا کی

ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟

نام حق یگانه چون شاید

که اب و ابن و روح قدس نهند؟

لب شیرین گشود و با من گفت

وز شکرخند ریخت از لب قند

که گر از سر وحدت آگاهی

تهمت کافری به ما مپسند

در سه آیینه شاهد ازلی

پرتو از روی تابناک افگند

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

ما در این گفتگو که از یک سو

شد ز ناقوس این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

دوش رفتم به کوی باده فروش

ز آتش عشق دل به جوش و خروش

مجلسی نغز دیدم و روشن

میر آن بزم پیر باده فروش

چاکران ایستاده صف در صف

باده خوران نشسته دوش بدوش

پیر در صدر و می‌کشان گردش

پاره‌ای مست و پاره‌ای مدهوش

سینه بی‌کینه و درون صافی

دل پر از گفتگو و لب خاموش

همه را از عنایت ازلی

چشم حق‌بین و گوش راز نیوش

سخن این به آن هنیئالک

پاسخ آن به این که بادت نوش

گوش بر چنگ و چشم بر ساغر

آرزوی دو کون در آغوش

به ادب پیش رفتم و گفتم:

ای تو را دل قرارگاه سروش

عاشقم دردمند و حاجتمند

درد من بنگر و به درمان کوش

پیر خندان به طنز با من گفت:

ای تو را پیر عقل حلقه به گوش

تو کجا ما کجا که از شرمت

دختر رز نشسته برقع‌پوش

گفتمش سوخت جانم، آبی ده

و آتش من فرونشان از جوش

دوش می‌سوختم از این آتش

آه اگر امشبم بود چون دوش

گفت خندان که هین پیاله بگیر

ستدم گفت هان زیاده منوش

جرعه‌ای درکشیدم و گشتم

فارغ از رنج عقل و محنت هوش

چون به هوش آمدم یکی دیدم

مابقی را همه خطوط و نقوش

ناگهان در صوامع ملکوت

این حدیثم سروش گفت به گوش

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

چشم دل باز کن که جان بینی

آنچه نادیدنی است آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری

همه آفاق گلستان بینی

بر همه اهل آن زمین به مراد

گردش دور آسمان بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد

وانچه خواهد دلت همان بینی

بی‌سر و پا گدای آن جا را

سر به ملک جهان گران بینی

هم در آن پا برهنه قومی را

پای بر فرق فرقدان بینی

هم در آن سر برهنه جمعی را

بر سر از عرش سایبان بینی

گاه وجد و سماع هر یک را

بر دو کون آستین‌فشان بینی

دل هر ذره را که بشکافی

آفتابیش در میان بینی

هرچه داری اگر به عشق دهی

کافرم گر جوی زیان بینی

جان گدازی اگر به آتش عشق

عشق را کیمیای جان بینی

از مضیق جهات درگذری

وسعت ملک لامکان بینی

آنچه نشنیده گوش آن شنوی

وانچه نادیده چشم آن بینی

تا به جایی رساندت که یکی

از جهان و جهانیان بینی

با یکی عشق ورز از دل و جان

تا به عین‌الیقین عیان بینی

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

یار بی‌پرده از در و دیوار

در تجلی است یا اولی‌الابصار

شمع جویی و آفتاب بلند

روز بس روشن و تو در شب تار

گر ز ظلمات خود رهی بینی

همه عالم مشارق انوار

کوروش قائد و عصا طلبی

بهر این راه روشن و هموار

چشم بگشا به گلستان و ببین

جلوهٔ آب صاف در گل و خار

ز آب بی‌رنگ صد هزاران رنگ

لاله و گل نگر در این گلزار

پا به راه طلب نه و از عشق

بهر این راه توشه‌ای بردار

شود آسان ز عشق کاری چند

که بود پیش عقل بس دشوار

یار گو بالغدو و الآصال

یار جو بالعشی والابکار

صد رهت لن ترانی ار گویند

بازمی‌دار دیده بر دیدار

تا به جایی رسی که می‌نرسد

پای اوهام و دیدهٔ افکار

بار یابی به محفلی کآنجا

جبرئیل امین ندارد بار

این ره، آن زاد راه و آن منزل

مرد راهی اگر، بیا و بیار

ور نه ای مرد راه چون دگران

یار می‌گوی و پشت سر می‌خار

هاتف، ارباب معرفت که گهی

مست خوانندشان و گه هشیار

از می و جام و مطرب و ساقی

از مغ و دیر و شاهد و زنار

قصد ایشان نهفته اسراری است

که به ایما کنند گاه اظهار

پی بری گر به رازشان دانی

که همین است سر آن اسرار

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

عشق شاید تنهاترین واژه ای باشد که هم بامعنی است و هم بی معنی. هم هست و هم نیست. عشق واژه ای است که نه معنی می شود و نه توصیف. شاید عشق مجهول ترین مسئله بعد از مسئله مرگ باشد. در مورد عشق سخن بسیار گفته شده است. از افراد مشهور و نابغه تا مرد عادی در مورد عشق حرفها گرفته اند. اما آیا ما عشق را بدرستی می شناسیم. این واژه ی پیچیده و عجیب همواره مورد مناقشه انسانهای فرهیخته در طول قرنها بوده است. عشق می تواند مختص به هر چیزی باشد. عشق به یک جسم تا عشق به یک گیاه یا حیوان و یا انسان.

فروید در مورد عشق ابدی و واقعی می گوید:

عشق ابدی و واقعی و نیز خالی از هر گونه تنفر و ریا تنها در رابطه ی بین معتاد و ماده ی مخدرش وجود دارد.

در جایی دیگر می گوید:

هیچگاه به اندازه ی وقتی که عاشق می شویم آسیب پذیر نخواهیم بود و هیچگاه به اندازه ی زمانی که معشوقمان را از دست می دهیم بی دفاع، درمانده و غمگین نخواهیم شد.

 

عجله در اعلام یک رویداد یا اختراع یا هر چیز دیگری مشخصه ی خاص کشورهای جهان اولی نیست! چون عمو پوتین این را ثابت کرد. حداقل بالای 15 روز از اعلام ساخت و نهایی شدن واکسن کرونای جدید توسط روسیه میگذره ولی خبری از واکسنه شدن عمومی حتی در خود کشور روسیه نیست! اگر غیر از این بود باید تعجب میکردیم. مطمئن باشد اگر امروز کشوری مثل روسیه ابرقدرت نیس علت دارد. اگر ساخت و اعلان عمومی واکسن به این راحتی بود الان کشور گینه بی صاب هم این کار رو کرده بود.

ماسک

هیچ کس فکرش را نمی کرد. حتی بدبین ترین آدمها و کارشناسان! کسی فکرش را نمیکرد و گرمترین فصل سال در برخی نقاط کره ی زمین مجبور باشیم ماسک بزنیم! اما شد... فارغ از چرایی و بحث های مفصل در مورد نحوه بروز و شیوع بیماری و عوامل بولوژیکی و مخازن آن، توجه به این نکته ضروری است که متاسفانه همکاری بین المللی باکفایتی انجام نشد. حتی در برخی کشورها عدم هماهنگی داخلی نیز به چشم میخورد. همین کشور خودما! وقتی ماسک جراحی عیر استاندارد را در بهترین حال دانه ای دو هزار تومان می فروشند و طبق استانداردها بایستی حداکثر هر سه ساعت ماسک تعویض شود. خب ما اصلا در نظر میگیرم هر فردی در یک خانواده 5 نفره روزی یکعدد استفاده کند. 5 ضربدر 30 روز می شود 150 عد. و قیمت 150 عدد می شود: 300 هزار تومان. خب آیا همه توان خرید دارند؟ آیا همه توان پرداخت حداقل 300 هزار تومان در ماه را برای فقط ماسک دارند؟ تازه محلول ضدعفونی دست(هندرآب) رو هم اگر بخوان تهیه کنن اون هم هزینه ای اندازه هزینه ماسک خواهد داشت. یعنی 600 هزار تومان! خب واقعاً چند درصد از مردم میتونن این هزینه رو پرداخت کنن؟! کاش هزینه ای که در بیمارستانها و مراکز بهداشتی صرف کنترل بیماری و درمان بیماران می شود را در ابتدای راه و در تامین وسایل حفاظتی می شد تا شاهد اینهمه ابتلا و مرگ و میر نبودیم...