ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

۴۳ مطلب با موضوع «من نوشت :: دل نوشته های من» ثبت شده است

اگر یک فنر را بفشاریم چه می شود؟ اگر یک فنر را با فشار زیاد فشار دهیم چه می شود؟ تا چه حدی می توانیم این کار را انجام دهیم؟ از یک جایی به بعد دیگر نمی توان به فنر فشار آورد. در این مرحله باید منتظر پرتاب فنر به خارج از شعاع خودش بود. آری فنر پرتاب می شود و میخورد تو صورت آدم. میخورد به دک و پوز آدم. و آنجاست که پوز آدم شرحه شرحه می شود.

به جرات در حال حاضر می توان ادعا کرد که بنیان خانوده ی سنتی در ایران ویران شده است و هیچ چیزی از آن باقی نمانده است. سرعت نابودی به حدی بوده که شاید در سطح دنیا بی مثال باشد این سرعت نابودی! حال دیگر آثاری از خانواده ی سنتی حتی در دور افتاده ترین نقاط ایران نیست. و این نتیجه ی عدم برنامه ریزی و بی توجهی به سنت و آئین های ایرانی است. وقتی یک عده مسئول بی لیاقت بر سر کار باشند چیزی جز این انتظار نمی رود.

دکان داران زیادی در دنیا وجود دارند. از دکان داران عقیده و دین تا دکان داران علم و غیره. می توان از هر چیزی در جهت بد و مزخرف استفاده کرد. چه چیزهای خوب چه چیزهای بد. انسان خردمند اگر باشد باید تفکر کند که هر خزعبل ی را به اسم علم یا دین به وی فرو نکنند.خبر بد اینکه تا نسل انسان وجود دارد ابله هایی هستن که خریدار متاع مضحک عده ای بی شرف باشند. پس امید واهی نباید داشت که این نوع از حماقت فروشی و حماقت خری تمام شود. تا احمق هست افسار هم هست. مردمی که مطالعه کردن به کتفشون هم نیست ولی چس چرخ زدن در اینستا که تلفظ اش رو هم بلد نیستن، جزو مهمات روزمره اشون هست باید بخورن. از همه جا هم بخورن. فرقی هم نداره میخواد مردم کره شمالی باشه یا مردم افغانستان یا هر جایی از این کره ی تخمی. وقتی نوجوان کشور بغل کردن تو خیابون رو از غرب یاد میگیره ولی تفکر و مطالعه به کتفشم نیست خب چه آینده ای متصوره برای این کشور؟! نمیگم بغل کردن بده اما کاش چیزهای دیگر غرب رو هم یاد میگرفتیم. اون از نسل قدیم اینم از نسل جدید! وسط اش رو هم که ما باشیم به نا رفتیم...

یک کسی که نمیدونم کی هست(البته حدس میتونم بزنم) کامنت داده که مطلبی بزار که ارزش داشته باشه و خودت هم باور داشته باشی به حرفت و از این حرفها...

من در آستانه 43 سالگی اینو میدونم که خودم باید باشم. مهم نیست که من رو کسی قبول داشته باشه یا نه...

البته این خیلی خوبه که انسان طرفدار زیاد داشته باشه و من هم سالهای زیادی رو صرف همین موضوع کرده ام(مثل همه ی آدم ها)

اما دیگر بس است. زندگی آنقدر فرصت نمی دهد به انسان که درگیر فیلم بازی کردن باشد.

دیگر حال و حوصله ای نیست و خسته ام از همه چی...

فقط یک چیزی رو میدونم اونم اینه که ما در یک دنیای بدی گرفتاریم و زندانی شدیم. دنیای فانی که پس از آن هم هیچ چیزی را هیچ کسی ندیده است و نمی تواند ثابت کند که چه چیزی هست و نیست. بقول شوپنهاور یک دنیای نامرد که حاصل طبیعی یک رویداد به شدت سختگیرانه ای در حد شکنجه هست.

دنیا در اشل کلی یک شکنجه گاه عمومی هست که هیچ انصاف و فرمول نرمالی ندارد.

هر روز بد و بدتر می شود تا بدترین اتفاق بیوفتد.

هیچ دور نیست روزی که این ذهن پر تلاطم و پر مخاطره برای همیشه خاموش شود و چیری جز یک جسم و ماده ی بی روح چیزی از ما نماند.

و شاید هم الان در یک ماتریکس بیهوده و پوچی گرفتاریم که حاصل نمیدانم کدام هیچی است.

شاید ماتریکسی که در آن هستیم نتیجه ی افکار یک موجودی در ماتریکس بزرگتر است یا هر چیز دیگری...

چه فرقی می کند که چه هستیم پس مهم هم نیست که چه خواهیم شد.

برای من هیچ فرقی نمیکند که چه کسی چه فکری در مورد من میکند. چون در پایان همه چیز یک رنگ دارد و آن تاریکی است.

همه ی ما به اصل خویش یعنی ماده ی تاریک باز خواهیم گشت و هیگ چیزی وجود نخواهد داشت.

در این کره ی زمین هر شخصی یک علایق و تفکراتی دارد. افراد مختلف با تحصیلات مختلف و سطح فرهنگهای متفاوت می توانند دیدگاه های مختلفی نسبت به زندگی و مسائل آن داشته باشند. میزان مطالعه و تفکر افراد نیز در زاویه ی دید آنها بسیار موثر است. در طول تاریخ مردم کشورهای مختلف با عقل جمعی خویش باعث تحولات زیادی بوده اند. خبر بد اینکه متاسفانه اکثر افراد به تخیل و داستان بیشتر علاقه دارند تا واقعیت. انسانها بیشتر به مسایئل خیالی و ماورائی علاقه دارند تا مسائل علمی و تجربی.... فروش سری کتابهای هری پاتر بسیار بیشتر از کتابهای علمی و روانشناسی و فلسفی است. پس اکثریت مردم دنیا به مسائل احساسی و خیالی و داستان پردازی علاقه دارند تا مسایئل واقعی و تجربی.

مدتی نبودم

نمیدونستم چی بگم

یعنی اصلا حسش نبود

امیدوارم خوب باشید

میدونم سخت خوب بودن در حال حاضر

ولی چاره ای نیس...

 

مسئولین عزیز کشورمون سالهاست که با حرف های مختلف و وعده های خوشگل دارن مردم رو اوکی میکنن! میدونین که اوکی یعنی چی... خب تا کی؟ چرا اوکی کردن رو تا مرز توهین به شعور مردم بردید جلو؟ چرا کاری می کنید که هم شما و هم احیاناً برخی از مردم شرمنده شهداء بشن؟! شهدایی که جونشون رو مظلومانه دادن تا همه ما امنیت و آرامش داشته باشیم. جناب آقای ایکس یا آقای ایگرگ چرا سرتو کردی زیر برف و هیچ کاری نمیکنی؟ چرا وقتی مردم اینهمه صبوری نشون میدن شما میزاری به حساب نفهمیشون؟! اگر امثال ایکس ها و ایگرگ ها درست کار می کردند هیچ وقت تنش های اخیر رخ نمی داد چرا که قطعاً هر مشکلی در مشکلی دیگر تنیده شده است. جناب آقای رئیس جمهور شمایی که الان نمیتونی کاری کنی که اوضاع اقتصادی مردم خوب بشه چرا اولاً عذرخواهی نمیکنی و چرا بعد از اون نمیای کابینه خودتو عوض کنی؟ اگر هم احساس میکنی که واقعاً نمیتونی که من به شخصه میگم نمیتونی، خب استعفا بده برادر من. چرا کاری میکنی که مردم بی کفایتی شماها رو به نام کل نظام و دین بزنن؟ چرا عده ای از عزیزان مسئول توجهی نمیکنن که تورم کمر مردم رو شکسته و دیگه داره نفسشون رو میگیره. حداقل به خاطر آبرو و خون شهداء مظلوم کشورمون نکنید این کار رو. تا کی میخواین تقصیرها رو بندازین گردن آمریکا و فلان و بهمان و حسن و حسین؟! بابا همه چی دست خودتونه، دست خودمونه. لطفا به خاطر خدا نکنید این کارها رو. به نظرم اصلا شما اگر هیچ کاری نکنید قطعا اوضاع بهتر خواهد شد. آری، شما هیچ اقدامی نکنید به نظرم از اقدام کردنتون بهتره...

امروز 19 ژانویه 2023 مصادف با 29 دی 1401 است. جهان ما بیار پیشرفت کرده و روزی نیست که حداقل یک خبر با اهمیت بالا در مورد تکنولوژی و کشفیات جدید نشنویم. علم به حدی پیشرفت کرده که ناسا ربات پیشرفته خود را میلیونها کیلومتر دورتر در مریخ فرود می آورد و با ارسال سیگنال به آن هر کاری را که بخواهد انجام می دهد. یا می تواند هلیکوپتر یا همان کوآدکوپترش را از اینجا بر فراز مریخ به پرواز در بیاورد. آری علم بشر به حدی پیشرفت کرده است که تلسکوپی فوق پیشرفته را به میلیونها کیلومتر دورتر ارسال می کنیم و شروع به عکسبرداری توسط آن از کهکشانهای بسیار دور میکنیم. البته منظور از میکنیم، ناسا می کند. همانطور که مشخص و مبرهن است پیشرفت علمی و اجتماعی غرب عمدتاً به واسطه کنار گذاشتن افکار و ایده های مزاحم در هر موضوعی بوده است. آنها چند صد سال قبل به این نتیجه رسیدند که موانع از هر جنسی که باشند باید کنار گذاشته شوند. این نوع شیوه و دستور کار در هر موضوعی فرق می کند. مثلاً آنها اگر بخواهند در مورد موضوع دین کاوش کنند و هدفشان مثلاً پیشرفت دین و بهبود بخشیدن به وضعیت دینی مردم و جوانانشان باشد هر مانع و عاملی را از تحقیق خود حذف می کنند. به بیان ساده در هر کاری و در هر مرحله ای عوامل مخدوش کننده را حذف می کنند تا هر چه سریعتر و با کمترین هزیته اضافی به هدف خود برسند. مثلاً در مورد جذب و استخدام دانشمند یا استاد دانشگاه به دین و مذهب و رنگ پوست و قیافه و موارد مشابه هیچ امتیازی نمی دهند و برای موضوع مذکور فقط توانایی ها و تخصص های مرتبط به موضوع را از فرد جویا می شوند. این موضوع و موارد مشابه در مدیریت اصولی و در عصر حاضر در عین پیچیدگی، سادگی های خودش را دارد، اما باعث تعجب است از برخی از ما که با دیدن این همه هنر مدیریت از مدیران موفق در سطح جهان چرا هنوز حتی اراده ای به تغییر و تحول نداریم. بدیهی است قبول یک اشتباه اولین قدم در رفع آن است. دومین قدم اراده برای تغییر می باشد که متاسفانه هیچکدام از دو مورد در ما وجود ندارد. براستی ما جهان چندومی هستیم؟؟؟

دیگه حوصله ای نیست

اصلا نیست

واقعا اینسری دیگه حوصله ای نیست

سکوت

اشک و آه

همه برای ما

و هیچ برای ما

دیگه مهربونی نیست

گل هم نیست

خنده نیست

حس زندگی نیست

و دیگر حس نوشتن هم نیست

ننوشته ها را بخوان تو...

سال جدید هم از راه رسید. متاسفانه بدتر از قبل. شاید بگوئید بدبین هستم، ولی حقیقت این است. شوپنهاور میگفت هر روز روز بدتری است. اما او این جمله را در حالت عادی می گفت. الان که... متاسفانه ما راه اصلی را یا پیدا نکرده ایم یا درک نکرده ایم. پیدا کردن و درک کردن راه حل اصلی حل مشکلات بسیار مهم است. دلسوزی و اهتمام به حل مسئله نیز بسیار مهم می باشد. در برخی اوقات عزمی برای حل مساله وجود ندارد. استفاده از افراد لایق و دلسوز باید مدنظر باشد، نه افراد چاپلوس و ریاکار. این مورد مهم رو شاید همه ما بدانیم، اما مهم عمل به آن است. متاسفانه اولویت بندی نادرست هم یکی از مشکلات مهم بر سر راه تعالی است. اولویتهای اشتباه و گمراه کننده می تواند آدمی را به پرتگاه نیستی سوق دهد. غرور بیجا و نادرست هم یکی از آفتهای ویرانگر بشر است. هیچ کسی به کمک انسان نخواهد آمد مگر خود او. هیچ کسی به کمک هیچ قومی نخواهد آمد مگر خود آنها. بایستی انسان خود دست به کار شود. حتی در ادیان هم به تلاش و پیگیری تاکید شده است.

در حالی که تا چند وقت پیش مردم سر واکسن با ما دعوا میکردن و گاهی خون و خونریزی راه می افتاد در مراکز واکسیناسیون ما، الان ما باید التماس کنیم! که آقا بیا واکسن بزن! خداییش ما ایرانی ها فازمون چیه آخه!!!! تو رو خدا بیاییم عهد ببندیم کمتر خودمون رو توی دنیا بخندونیم و زیر سئوال ببریم...

گاهی میخواهی چیزی نگویی، گاهی دوست داری نگاه هم نکنی، گاهی هم میخواهی اصلا نباشی. گاهی میخواهی حتی خودت هم نباشی تا رها شوی از بند خویش! میخواهی اما نمیشود! این خستگی و این حس را مدتی است که همیشه دارم. این بهانه های بی انتها و این حرف های بی عنوان همیشه بوده. اینقدر بی عنوان که سرشار از حرف است. مثل سکوتی که پر از فریاد. من یاد گرفته داد و فریاد در این ورطه فریاد بی ثمر است و سخن بی اثر. در این دیار نفرین شده هیچ کاری و هیچ تلاشی فایده ندارد. باید گذاشت و گذشت. باید رفت و دور شد. من میخواهم از خود دور شوم. برسم به دوردستهای غریبی. به آنجا که خود نیز نباشم. میخوام نباشم تا رها شوم از هستی. رها شوم از خویش. مگر سهم من از دنیا یک سکوت نیست؟ من سهمم را میخواهم. یک سکوت و یک رهایی. سکوتی بی انتها که رها شوم از خویش...

از قدیم گفتن که "عقل نباشه بدن در عذابه"

حالا ما ایرونیا عمدتاً بدنمون در عذابه. یعنی بعضی مواقع فکر میکنم اصلاً سادیسم داریم!

یکی از ایرادات دیگمون اینه که همه چیز رو باهم قاطی میکنیم. طرف حین نماز به فکر بیزینسه. حین بیزینس به فکر پروژه. حین پروژه به فکر...

امروزم روزیه که مناظره های تلویزیونی نامزدها پخش میشه. پریودی که هر 4 سال ساله انجام میگیره. بدون درد و خونریزی. اینه خیلی مهمه چون نوار بهداشتی گرونه خب. چون مواد اولیه نوار بهداشتی ها و پوشک های بچه از خارج میاد!

بعضی مواقع عقل هم  باشه باز بدن در عذابه... بله در عذابه...

پارادوکسهایی که وجود داره و ناگزیر هستیم از تجربه ی انها. این پارادوکس ها از جبرهای زندگیه. هر چند این جبرها نمیتونه جلوی اعتراف به وجود اختیار رو بگیره اما به نظر من جبر و اختیار در هم تنیده شده است و در این بین هاله ای از ابهام وجود داره.

حداقل اگه عقل باشه بدن زیاد در عذاب نیست و نمیتونه باشه اما متاسفانه نیست. عقل نیست.

مردمی هستیم که دم در تعارف میکنیم و پشت هم میزنیم.

حالا کی میخوایم آدم بشیم خدا داند...

 

در مورد آرام جان چه گویم که ناگفتن شاید بهتر باشد. آرام جان احتمالاً تنها موضوعی در دنیا باشد که اظهارنظر کردن در مورد آن نه تخصصی میخواهد و نه تبهری، اما بشدت سخت است حرف زدن در مورد آن. آرام جان یا هر اسمی که بتوان روی آن گذاشت... شاید عده ای به آن بگویند آرامش. در این دنیای شلوغ و پرهیاهو گاهی فقط دلمان می خواهد سکوت کنیم و در جای دنج و ساکتی آرام تفکر کنیم. تفکر در بایدها و نبایدها، در گذشته ی خود، در هستی و وجود و... در جبر و اختیار و خیلی مفاهیم کوچک و بزرگ دیگر. اما چه سود که این تفکر نه تنها گره ی از کار باز نمیکند بلکه شاید موضوع را پیچیده تر کند. انسان محصور در کالبد هستی و زمان با این اتاق هم آرام نخواهد شد. اجرای مناسک خاص به هر شکلی نیز بایستی بررسی شوند! که آیا تاثیری بر روی این چالشهای بشری دارند یا نه. تاثیرات در اسارت زمان هستند. رنگ می بازند. دوام ندارند. زمان همه چیز را نابود میکند. شاید مقصر اصلی در مقوله زمان جاذبه باشد. نمیدانم... واقعاً نمیدانم. جاذبه همه ما رو تسخیر کرده و به فنا میبرد. چرا ما اینجائیم؟ در بستر جاذبه و زمان؟! من که شخصاً خسته ام از این جبر. جبری که خوش بین ترین مدعیان و فن های اختیار نیز در پایان راه به آن اعتراف خواهند کرد. فکر اینکه اگر تمدنی به غیر از ما باشد و آنها هم در بستز زمان و مکان باشد نیز آدم را دیوانه می کند. تفکر و عدم آن هر دو نکوهیده هستند. آیا حالت سومی وجود دارد؟ آیا کسی می تواند پارادوکسهای خلقت و زمان و حتی مکان را جواب دهد؟ مگر بدون جواب می شود موردی را پذیرفت؟! اگر امکانش باشد پس بایستی ادعاهای مقابل را نیز بدون جواب پذیرفت! سالهاست انسانها درگیر پارادوکس ها هستند و هیچ کسی نتوانسته انها را حل کند. حتی توضیح آنها دشوار است. پس با چه آرام گیریم؟! آیا خرق عادت و حرکت بر خلاف رودخانه می تواند چاره ساز باشد؟ یا چاره سوز است؟گاهی خواب می تواند جواب باشد. اگر در خواب باز چالشی درست نشود. حتی در خواب هم از سنبل های لعنتی این جبر راحت نیستیم. شاید علت اصلی عدم وجود آرام جان همان پارادوکسها باشد. اما عده ای مدعی رسیدن به آرام جان هستند! همانهایی که شاید در بزنگاه اولین نفر در صف فراری ها باشند. فراری هایی که قادر نیستند به خود راست بگویند. و به خود هم دروغ می گویند...

این روزها بازار خودرو در میان سایر بازارها شرایط شرایط وخیم تری دارد. چرا باید برای خودروهای آشغال داخلی اینهمه پول بدیم؟ جالبه که مسئولین هم توپ رو میندازن توی زمین همدیگه ! اصطلاح کی بود کی بود من نبودم و از این دست مسخره بازی ها. بابا بخدا مردم ایران حقشون این نیست. آخه چرا ما باید پول بنز رو بدیم به 206 تیپ 5 ! چرا باید پول پورش رو بدیم به ساندرو یا دنا پلاس ! آدم فکر میکنه دیوونه میشه. هیچ مسئولی هم جوابگو نیست ! این روزها در تاریخ ثبت خواهند شد. روزهایی که بدترین مکافات برای جنایت نکرده را باید پس بدهیم...

چند وجهی عشق، هستی، زمان و انسان را می توان از معدود مجهولات پربحث و کم بحث نام برد. در اعصار مختلف فارغ از نوع آن، اقشار مختلف انسان ها از عقاید، مذاهب، مسالک و طایفه های مختلف از باخدایان تا بی خدایان از آگنوستیک ها تا مادی گرایان تا سایر انواع سلایق همگی در ندانستن در عین دانستن متفق بوده اند. از فیلسوفهای یونانی تا مذهبی های متعصب. پای عشق که به میان می آید ناخدای هر کشتی باخدا شده و باخدایان خشکی ناخدا می شود. از افلاکی ها تا خاکی ها  متحیر و حیران. اما براستی ما درست می فهمیم؟! شاید این گوری که بر سر آن گریه و زاری میکنیم میت ی ندارد. شاید بی قانون ترین تفکرات را عاشق و معشوق دارند. آیا می توان گفت که ما اشتباه می کنیم! شاید این افکار و چالشهای عالی چالش ها و افکاری پست باشند! مگر نه اینکه حواس ما بشدت دچار انکسار هستند! قبول و باور بر انکسار و شکست این عقاید شاید شروعی باشد بر پایان توهمات بشر.

فراز و فرودهایی که اقتصاد ایران در این روزها به خود می بیند شاید در تاریخ کشور بی سابقه باشد. این تنش ها حتی در سطح دنیا هم کم سابقه است. مردمی که دست به هر کاری می زنند تا از این دریای طوفانی جان سالم به در ببرند. عده ای سود کلان کرده و عده ای با خاک یکسان می شوند. آیا سکه و دلار می تواند منبع درآمدی باشد؟ چرا بازار بورس به یک باره جولانگاه عده ای ناآگاه شد. کسانی که الفبای بورس را نمی دانند هجوم بردند برای خرید سهام. نقش دولت چیست؟ آیا دولت خودخواسته مسبب این چالش ها شد؟! چرا دولت به جای تاثیر مثبت بر اقتصاد خودزنی می کند؟ آیا این آخرین تکاپوهای دولت است؟ آیا دولت از بهبود اوضاع اقتصادی کشور ناامید شده است؟ چرا دولتها در سال پایانی و مخصوصاً ماه های پایانی میل و رغبتی برای کار ندارند. بارها در منابع مختلف مباحث اقتصادی و جامعه شناختی اقتصاد و نیز روانشناختی دولتها و نیز ملت مطرح شده و نظرات زیادی داده شده است. چرا ما مردمی هستیم که حافظه ی تاریخی ضعیفی داریم؟! این سئوالها و سئوالهای بسیاری در ذهن تعدادی از افراد وجود دارد. من در این پست قصد باز کردن و شکافتن مباحث را ندارم. همچنین قصد ندارم جواب این سئوالات را بدهم. چرا که بحث در مورد این مباحث تخصص های مختلفی از علوم را نیاز دارد. فقط خواستم بگم که چرا اینگونه است. چرا ما به فکر نیستیم. چرا درس نمیگیریم از شکستهایمان. چرا هر کاری را در زمان و مکان خودش انجام نمی دهیم. در کلاس درس به فکر معشوقیم و در کنار معشوق به فکر کلاس درس. در محل کار به فکر خانواده و در خانه به فکر محل کار... آیا روان ما مشکل دارد یا آموزه هایمان؟ مردم مقصرند یا مسئولین؟

عشق شاید تنهاترین واژه ای باشد که هم بامعنی است و هم بی معنی. هم هست و هم نیست. عشق واژه ای است که نه معنی می شود و نه توصیف. شاید عشق مجهول ترین مسئله بعد از مسئله مرگ باشد. در مورد عشق سخن بسیار گفته شده است. از افراد مشهور و نابغه تا مرد عادی در مورد عشق حرفها گرفته اند. اما آیا ما عشق را بدرستی می شناسیم. این واژه ی پیچیده و عجیب همواره مورد مناقشه انسانهای فرهیخته در طول قرنها بوده است. عشق می تواند مختص به هر چیزی باشد. عشق به یک جسم تا عشق به یک گیاه یا حیوان و یا انسان.

فروید در مورد عشق ابدی و واقعی می گوید:

عشق ابدی و واقعی و نیز خالی از هر گونه تنفر و ریا تنها در رابطه ی بین معتاد و ماده ی مخدرش وجود دارد.

در جایی دیگر می گوید:

هیچگاه به اندازه ی وقتی که عاشق می شویم آسیب پذیر نخواهیم بود و هیچگاه به اندازه ی زمانی که معشوقمان را از دست می دهیم بی دفاع، درمانده و غمگین نخواهیم شد.

 

گاهی نمیشه که نمیشه

گاهی خودش میشه

همه چی برعکسه

حتی آینه ها

حتی آدما

حتی دنیا

هممون سرکاریم

داریم بازی میخوریم

و خودمونیم نمیفهمیم

چقدر بده بدونی که نمیدونی!

و ندونی که آخرش چی میشه!

و اولش چی بوده!

خیلی از اونایی که الان تو قبر خوابیدن هم معتقد بودن یه روز خوب میاد...

تمام عمرمون شده تظاهر به زنده بودن... 

کاش کل هواپیما رو از جنس جعبه سیاه بسازن...

مهر مفکن برین سرای سپنج

که این جهان پاک بازیی نیرنج

نیک او را فسانه واری شو

بر او را کمرت سخت بتنج

امروز جمعه است. 20 دی ماه 1398. هفته ای که امروز آخرین روز آن است در ایران بگونه ای طی شد که اتفاقات سیاه، خونین و فراوانی در آن رخ داد. اتفاقاتی که بیشتر شبیه یک فیلم سینمایی آخرالزمانی بود تا واقعیت! هفته ای که با ترور سپهبد شهید سلیمانی آغاز شد و بهت و حیرت همگانی را آفرید و در ادامه شاهد تشییع بسیار بزرگ در شهرهای مختلف بودیم که ده ها نفر از مردم عزیزمان در کرمان در جریان تشییع فوت کردند. اما این پایان ماجرا نبود و در ادامه با حمله ی موشکی سپاه به پایگاه آمریکایی در عراق را شاهد بودیم. حمله ای که شروع جنگی تمام عیار را در اذهان همه متصور کرد. جنگی که شاید شروعی بر جنگ جهانی سوم می توانست باشد. در ادامه بعد از ساعاتی خبر هولناک دیگری را مردم ایران شاهد بودند و آن هم سقوط هواپیمای بوئینگ اوکراینی پس از برخاستن از فرودگاه مهرآباد بود که بدنیال آن تمامی سرنشینان در دم جان سپردند. بهت و حیرت همگان را مبهوت کرده بود، حتی مردمان سایر کشورهای جهان را... خبر سقوط اتوبوسی در جاده شمال و مرگ تعدادی دیگر از هموطنان بار دیگر همگان را در عزا فرو برد. آیا امروز پایانی خواهد بود بر روزهای تیره ی ایران؟ آیا این جمعه آخرین روز غمگین ترین هفته ی ایرانی ها خواهد بود یا نه؟! هفته ای که آنقدر شوم بود که شاید نظیر آن را تا به حال کسی ندیده بود! هفته ای نحسی که انسانهای زیادی از بین ما رفتند. از نخبه های کشور و از عزیزانمون. شاید بتوان امسال را بدترین سال ایرانی ها نامید! سالی که هنوز تمام نشده! سالی شومی که هنوز تمام نشده... سال سیاه... سالی که هنوز کار دارد با ما... براستی چرا ما در جبر زمان و مکان داریم بازی داده می شویم؟!!! این هفته شوم چالش بسیار بزرگی بود برای طرفداران سرسخت اختیار محض! هفته ای که نشان داد این جبر است که می تواند هفته ای را شوم و سیاه سازد برای یک کشور، نه اختیار... انسان هایی که قصد پر کشیدن داشتند اما نه این پر کشیدن...

این گونه که من کار جهان می بینم

عالم همه رایگان بر آن می بینم

سبحان الله به ره چه در می نگرم

نا کامی خویشتن در آن می بینم

*****

بر درخت جبر تا کی برجهی

اختیار خویش را یک سو نهی

همچو آن ابلیس و ذریات او

با خدا در جنگ و اندر گفتگو

بزرگترین چالش در ذهن من که سالهاست جوابی برای آن پیدا نکردم این است که آیا ممکنه یکسری رفتارها و خلقیات بصورت وراژتی دربیاید! مثل داستان تباه جبر و اختیار! آیا کسی می تواند جواب دهد؟ اگر جواب نه است، پس چرا شاهد اینهمه بیشعوری و تباهی هستیم در دنیا؟! چرا اصلاح اینقدر سخت است؟ فردی سالها در طول عمر خود سعی میکند عادتی را ترک کند و نمی تواند! ودر نهایت به .ا می رود...

این داستان پرتکرار و نحس بشر است! مانند زندگی و مرگ... مانند خواب و بیداری...

متنفرم از کلیشه ها...

متنفرم از عادت...

متنفر از هرچی تکراره...

شاید به جرات بتوان گفت اصلی ترین عامل به .ا رفتن بشر همین کارهای شوم است.

 

یکی از مشترک ترین نوستالژی های بی پایان لحضات غروب می باشد، مخصوصاً غروبهای پائیزی! این هم مثل خیلی سئوالهای دیگه جوابی نداره. فقط هست! از اول بوده و خواهد بود... لحضات دلتنگی انسانها شاید ناب ترین لحظه های دلتنگی در بین موجودات زنده اس! حالا دلتنگی برای چی و کی؟! شاید انسانها دلتنگ خداشون میشن. خدایی که بی معنی ترین واژه ی هستی است در حضور معانی بشری! معنی ژرفی که بی ترجمه است و خواهد بود. اما شاید آدمها دلتنگ خودشون میشن! راستی میشه دلتنگ غروب شد... چون اون هم دلتنگه... چون اون هم...

عاشق واقعاً کیست؟!

عشق واقعاً چیست؟!

آیا واقعاً عشق وجود دارد؟!

قرنهاست واژه ی عشق دهان به دهان، نسل به نسل و سینه به سینه در حال چرخش است. مثال های زیادی از عشق های بزرگ و رویایی داریم، ولی آیا عشق واقعی را بشر می تواند حتی معنی بکند؟!

شاید معنی عشق به اندازه تعداد افراد کره زمین باشد! به همین پیچیدگی!

این روزها چیزی که زیاده لاف عاشقیه!

هر کسی نظری داره، ولی در یک کلام عاشق باید عاشق باشه و هیچ...

عشق زوال نداره

عشق انتها نداره

عشق مرز نداره

عشق واقعی شاید آغاز داشته باشه ولی قطعاً  پایان نداره...

ما چه کار کنیم تا حالمون خوب باشه؟! ما چه کار کنیم که حالمون عالی باشه؟!

جوابش اینه: باید در بازی زندگی با تمام وجود بازی کرد. حال خودمون رو به نتیجه بازی وابسته نکنیم! اگر با تمام وجود بازی کنیم، نتیجه بازی هرچیزی باشد، قابل قبول و مقبول است.

آیا در عمل موردی رو میشناسیم که مصداق این کلام باشد؟! فارغ از هر سوگرایی دینی و مذهبی و هر گونه سلیقه ی مذهبی، یک مثال بزرگ و عالی وجود دارد. من خانمی رو میشناسم که در بازی زندگی برادرزاده هایش را به شکل ناجوانمردانه به شهادت می رسانند! برادرهایش را به شکل ناجوانمردانه به شهادت می رسانند! خودش و همراهیانش را به اسیری می برند. وقتی در آخر این قصه از او می پرسند که حالت چطور است؟ در جواب می گوید: "والا ما راُیت الا جمیلا، ما راُیت الا جمیلا!!!"

وقتی در بازی زندگی با تمام وجود وارد شویم و وقتی با تمام وجودمان بازی کنیم و حال خودمان را به نتیجه ی بازی وابسته نکنیم، حالمان همیشه خوب و عالی خواهد ماند...

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود... کربلا در کربلا می ماند اگر این نگاه زینب نبود...

در دل هر رنجی دردی و مصیبتی، بذر یک خیری نهفته است، برابر با آن مصیبت و گاهی بزرگتر از آن! اما باید دو شرط لازم و کافی وجود داشته باشد. آن دو شرط صبر و سپاسگزاری است. در صورت وجود این دو شرط بذر خیر شکوفا خواهد شد.

 

امیدوارم حال شما همیشه خوب و عالی باشد و احساسات شما وابسته به شرایط بیرونی و دیگران نباشد و سرشار از بهترین و عالی ترین احساسات باشید. هرچند سخت است ولی شدنیست.

یکی از چالش های بزرگ بشر، بحث جبر و اختیار بوده و است. و از ابد تا ازل نیز خواهد بود. ولی جدای از جواب این چالش بی جواب، درست در زمانی که همه چیز خوبه و سرجاشه، باید منتظر یک اتفاق یا خبر بد بود... و یا بالعکس! این است جبر زندگی! و جدای از داوری در مورد خوب یا بد بودن این اتفاق، هرکسی یک نوع برداشت از این ماجرا دارد. بهرحال بشریت هزاران سال است که در پی یافتن معمای زندگی، جبر و اختیار و مرگ است. و شاید هیچ وقت نتواند جوابی برای این موضوع پیدا کند...

پیرو حوادث اخیر، جلسه ای در مجلس برای بررسی و سئوال از برخی مسئولین و وزراء در مورد سیل برگزار شد، فارغ از مسائل مختلف که جای بحث مفصل دارد، چند سئوال مهم وجود دارد. سئوال اول اینه چرا ما ایرانی ها متخصص سفسطه هستیم(قبلاً اشاره ای در این پست شد)؟! یا چرا باید همیشه داستان تکراری دور باطل گربه رقصانی را داشته باشیم(قبلاً در این پست اشاره شده بود)؟! نیز فارغ از وظایف مسئولین چرا مردم به خود رحم نمی کنند(قبلاً در این پست و در این پست اشاره کردم)؟! همچنین چرا ما عرضه ی استفاده بهینه از بارندگی ها را هم نداریم(قبلاً در این پست اشاره کردم)؟! نهایتاً درس عبرتی هم نمیگیریم! و این روند همچنان ادامه خواهد داشت. جالبه که مجلسی ها از کارشناس هواشناسی و وزراء سئوالهای مختلفی پرسیدند، ولی کسی از مجلسی ها نپرسید شما چرا تا الان همچین جلسه ای تشکیل نداده بودید؟! چرا قبل از حوادث مسئولین رو به چالش نمی کشید؟! و چرا همین الان از مسئولین نمی پرسید برای زلزله های احتمالی بزرگ شهرهای کلان کشور مثل تهران، مشهد، تبریز و... چه کار کرده اید؟! زلزله هایی که دیر یا زود گریبان شهرهای مذکور را خواهند گرفت و با توجه به ساخت و سازهای افتضاحی که داریم باید منتظر فجایع بزرگی بود!!! ساخت و سازهایی که در مزخرف بودنشان عوامل متعدد و پیچیده ای وجود دارد! مثل: رشوه، خودخواهی، تخلف مسئولین، قوانین ناقص، عدم توجه به قوانین، عدم بازرسی ها و بازخواستهای نهادهای بازرسی از ادارات مسئول و...
نهایتاً زلزله بزرگ در راه است...

بد نیست پستهای زیر را نیز بخوانید(چون در رابطه با این پست می باشند):

سلام

متاسفانه در آغازین روزهای سال جدید شاهد سیل کم سابقه در برخی استانهای کشور بودیم، که متاسفانه خسارات جانی و مالی بسیاری بر جا گذاشت. همانطور که همه می دانند کشور ایران یکی از بلاخیزترین کشورهای دنیا است. از زلزله و سیل و... یکی از اساسی ترین سئوالات مطرح این است که چرا هیچ برنامه ای برای مقابله و کاهش عوارض ناشی از این بلایا انجام نمی شود؟ در عصر حاضر با پیشرفت علوم مختلف از جمله هواشناسی براحتی می توان بلایایی مثل سیل و طوفان را پیش بینی کرد و برای مقابله با آن برنامه ریزی و اقدامات فوری انجام داد. در حوادث اخیر همانند حوادث سالهای اخیر علامت سئوالهای بسیاری بود! مهمتر از همه این علامت سئوالها که به مدد شبکه های اجتماعی خیلی از مردم در جریان قرار گرفتند، بزرگترین سئوال این است که چرا مسئولین و حتی مردم از حوادث گذشته درس نمی گیرند. البته نقش مسئولین سنگین تر و پر رنگ تر می باشد. متاسفانه توجه به این مسئله مهم که پیشگیری به مراتب بسیار کم خرج تر است را فراموش کرده ایم. براحتی در سالهایی که خشکسالی بود می شد با اتخاذ سیاستهایی اقدام به لایروبی مسیل ها و جابجایی برخی روستاهایی که در مسیرهای پرخطر احداث شده اند نمود. به هر حال هنوز هم دیر نیست، ولی چیزی که مشخص است این آخرین سهل انگاری نیست. طبیعتاً با روندی که در پیش گرفته شده حتی باید منتظر بدترین بلایا هم بود. قلع و قمع جنگل ها توسط مردم و ارگانهای دولتی، ساخت و سازهای غیرمجاز در حریم رودخانه ها و... عوامل اصلی خسارتهای بزرگ سیل می باشد.

سال نو مبارک


سلام بر دوستان گلم و هر کسی که این پست رو میخونه

سال جدید رو تبریک میگم خدمتتون

امیدوارم سال خوبی در پیش داشته باشید

آرزومند آرزوهاتون


آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد

راه دهید یار را آن مه ده چهار را

کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد

چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان

عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد

رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد

غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد

تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود

ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد

باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند

سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند

روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما

زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد

تا حالا شده عاشق خودتون بشین؟!

گفتاری که عرفای بزرگ نیز داشته اند هم شاید اشارتی بر این نوع عشق داشته است...

بهرحال تفسیرها و گفتارها در مورد عشق به تعداد افراد و در طول دورانهای مختلف بوده است، یعنی میلیاردها اشارت!

اما رازی سر به مهر است این عشق...

رازی به پهنای هستی

شاید راز عشق در مقایسه با راز مرگ نیز عظیم تر باشد! آری...

در توصیف عشق باید سکوت کرد...

در مقابل عشق باید ایستاد، تمام قد!

نگاه کرد و دید که چه عظمتی دارد... و شناخت، و شناخت!

و چه حقیر است انسانی که خود را به سخره می گیرد با ادعای واهی عشق... و چه نادان است...

سلام دوستان

امیدوارم حالتون عالی باشه

در عصر بدی هستیم، در زمانی که زمانه اش بدحال است... و همه می روند و هیچکس نمی ایستد و هیچکس نمیبیند و نمی گوید حدیث دل... اما شاید تو بیایی و بمانی و بگویی از خود... از من... از نیستیِ هستی... از هستیِ نیستی...

مدتیست بنده اوضاع و احوالی را احساس و رویت می کنم. شاید مثال پستی که قبلاً گذاشته بودم، عده ای از دوستان باور نکنند و جوابی در دفاع از ناروایی آن بنویسند، بهر حال همه نظرات و احساس های شما دوستان برای من بسیار قابل احترامه... حال چند بیتی در جهت پیشگویی آینده و نگرانی هایم، بیم هایم و امیدهایم می نویسم:

روزها را گران، پی در پی روان

ظلمت فراوان، همه آشکار می بینم

چون خوب و بد شود درهم

درهم، همه را گران میبینم

در زمانی نه چندان دور و ناپیدا

اتفاقی بزرگ و گران، همان می بینم

سالی که شود نُه و هشت

هفت و هشت، هر دو را نگران می بینم

چون باطن عده ای شود نمایان

نترس عبرت گیر، عده ای نالان می بینم

با این و آن، این و آن درگیر و هم گیر

همه آن و این، هر چه هست زنجیر میبینم

آری ای دوست، اوضاع درهم و برهم و تار

تا دوردست ها هر چه هست پریشان میبینم

آری ای شمس دل، بگشای دست و بیا

شاید من و تو هر دو یک شویم، جلوه گر میبینم

در عصر بدی هستیم. زمانه ای که عشق را به دار آویخته ایم و محبت را زوال بخشیده ایم. در زمانه ی افسون شده ای هستیم. همه تسخیر شده اند! روح همه ما تجلی گاه بدی ها شده و کسی به کسی فکر نمی کند مگر به شکل یک ابزار! تاسف واژه ی بی کفایت برای وضعیت آدم های کره ی زمین. شاید ما در پهنه ی گیتی تنها نباشیم ولی احتمال زیاد در ظلم به خود و به یکدیگر به احتمال زیاد از همه موجودات احتمالی و شاید ذیشعور متبحرتر هستیم. تعاریف کلمات جابجا شده! خوبی، بدی، عشق، نفرت و... چرا روزگارمان این شد! تا جایی که یادمونه قرار نبود اینطور بشه... چه رویاهایی داشتیم تو بچگی! تمام آرزوهامون رنگ باخت، همشون تمام شدن، اونم به شکل دردناکی... و روز به روز امید بهبودی کمتر می شود و این ما هستیم که به پایان نزدیک می شویم. و این ما هستیم که خواهیم باخت. آری زمان زیادی نمانده...


*****

درد دل را به که توان گفت

وقتی سنگ صبوری نیست

در چشمان چه کسی می توان خیره شد

و از عشق گفت

وقتی عشق سالهاست از این دیار کوچ کرده

وقتی چشمان همه تاریک شده

با که توان اشک ریخت

وقتی شانه ای نیست

وقتی سردی همه جا رخنه کرده

وقتی دلها منجمد شده

وقتی تا چشم کار میکند همه جا نابودیست


*****

یا همه باهم خواهیم برد یا همه باهم خواهیم باخت!

نزدیک است...

دور نیست...

نزدیک است، گاهی خیلی نزدیکتر از آن چیزی که فکرش رو بکنیم

انتقام طبیعت نزدیک است

و بسیار سخت!

خیلی سهمگین است انتقام طبیعت

در نگاهی به تحولات اطرافمان، ائم از تحولات با منشاء انسانی یا غیر از آن، متوجه وجود قواعدی هرچند نامحسوس خواهیم شد!

لذا خوشحال نباید باشند آنهایی که همه چیز را بوسیده اند گذاشته اند کنار! آنهایی پست فطرتی را به اوج رسانده اند و آنهایی که بی شرفی را معنایی تازه بخشیده اند! خیلی ساده است، اعتقاد به انتقام طبیعت احتیاجی به همراهی دین یا مذهب ندارد! در عجبم از معادلات حاضر(هر چند واقف به تفسیر نهایی تمامی کنشها هستم) که ذات حیوان گونه به ظاهر انسانهایی چطوره جلوه گری می نماید! نهایتاً بنده خودم به شخصه خیلی بر روی این معادلات فکر کرده ام! و گاهی شک میکنم که شاید این موارد بصورت ژنتیکی در بین نسلهای ما در آمده است!!!


استیو جابز فقید در زمان حیات خویش یکی از افراد جالب و منحصر به فردی از نظر خصوصیات اخلاقی بود. استیو گاهی بسیار مهربان بود و گاهی بسیار بی رحم! و این مجموعه خصوصیات بود که وی را به یک استوره بی بدیل تبدیل کرد. این که چه زمانی باید چه عکس العملی را از خود بروز بدهید خیلی مهم است، و ظرافت کار اینجا نهفته است! استیو میگفت: "این که مردم چه می خواهند را ما باید تعیین کنیم" ؛ این یکی از جمله های جالب وی بود، بسیاری وی را بخاطر این جمله فردی مستبد و خودخواه خواندند! ولی استیو دلیلی داشت برای این گفته خویش، او میگفت مردم در بسیاری از مواقع اشتباه فکر میکنند! و این ما هستیم که باید با انتخاب یک مسیر و راه درست بتوانیم زندگی را برای مردم راحت و زیبا سازیم...!

بله، مقصود وی این بود که مهندسین زبده اپل مثل جانی آیو باید به خود زحمت داده و بهترین ها را برای مردم انتخاب کنند. و البته بهترین ها در زمان مناسب!

اینها را گفتم تا مثال و مقدمه ای باشد برای موضوع مهم و سئوال اساسی این روزهای خیلی از ما(خیلی از روشنفکران"به معنای غیرعام"). سئوالی که هم جوابهای زیادی ممکن است داشته باشد و هم ممکن است هیچ جوابی نداشته باشد! هر چند در این دنیا برای هر سئوالی جوابیست...

آیا این مسئولین یک کشور هستند که تعیین میکنند که مردم باید چه چیزی بخواهند؟!

یا نه، مردم خودشان بهتر می توانند تشخیص دهند که چه چیزی می خواهند؟!

آیا بهبود فرهنگ عمومی یک کشور در گرو اصلاحات رفتاری فرد به فرد افراد یک جامعه است؟! یعنی اگر هر فردی به تنهایی اقدام به اصلاح نکند هیچ راهی برای رهایی از بی فرهنگی در یک جامعه وجود ندارد؟!

آیا عدم اقدام افراد یک جامعه در جهت بهبود رفتار خویش، وظیفه دولت ها را در قبال بهبود فرهنگ و حتی اقتصاد یک کشور سلب می کند؟!

براستی اگر وظیفه ای وجود دارد، وظیفه چه کسی است؟ و اگر مقصری وجود دارد، چه کسی مقصر است؟!!!

اونم چه پفکی...
ذرت نمکی!
چی شدیم...
دیشب رفتم نمایشگاه بین المللی مشهد
نمایشگاه پاییزه گذاشتن
از ترافیک کم خیابون های نزدیکش شک کردم!
جلوی در تعجب کردم
وقتی خلوتی زیاد پارکینگ رو دیدم دیگه مطمئن شدم که خبریه!
موقع گرفتن بلیط ورودی هم متعجب وار ادامه دادم...
در ذهنم سئوالات زیادی بود
که ناگهان به دیدن تعدادی پفک به دستان بر تعجبم فزون گشت...
عده ای در فضای روباز جلوی غرفه تنظیم بازار صف کشیده بودند، طولانی...
همه سالن ها به غیر یکی تعطیل بودند، روحانی...(فضا)
من به سمت سالن باز دوان، جسمانی...(رفتنم)
همچنان پفک به دستان را می دیدم، شادانی...(شاد ولی از داخل داغان)
تا اینکه...
تا اینکه فهمیدم باید گریه کرد به جای خنده!
بهترین کالای به درد بخورت پفک اونم از نوع ذرت نمکی بود توی نمایشگاه بین المللی مشهد!!!
چرا آخه؟!!!
فروشنده ها جنس ندارن!
مردم هم پول!
چرا اینجوری شد؟!!!
توی این روزها خیلی ها جلوی زن و بچشون شرمنده میشن... خیلی ها!

و هر روز یک قدم به مرگ نزدیکتر...

جبر محض زندگی!

همه جبر... تولد، زندگی و مرگ!

و اما اختیار...
این روزا در مورد نتایج کنکور بحث داغ هستش
و همینطور سهمیه ها و...

ولی کاش...

کاش سهمیه خوبی داشتیم

کاش سهمیه فرهنگ داشتیم
کاش سهمیه شعور داشتیم
سهمیه صبر
سهمیه خوبی
سهمیه هایی برای در کنار هم بودن...

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه

هر چند خوب بودن در عصر حاضر خیلی سخته

در عصری که احمق بود راحتتر از عاقل بودنه

در عصری که باشعوری هزینه ی زیادتری از بیشعوری دارد...

در زمانی که عده ای هار شده اند...

به قول معروف هاری لاکچری گرفته اند!

و بصورت باکلاس با پولهای بادآورده و مُفت به شعور و انسانیت سایرین توهین میکنن

وای به حال عصر حاضر که شاهده انسان هایی عمدتاً بیشعور است!

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه

دقت کردین ما ایرانی ها در دنیا اولیم!

البته، اول در حرف زدن...

فقط حرف! فقط حرف...

ولی دریغ از ذره ای تفکر و عمل!

فقط نمایش... فقط ظاهرسازی...

یعنی استادیم تو این کارهای مسخره

و انگار قصد نداریم که اصلاح کنیم خودمون رو!

تا وقتی این تفکر که "ما بهترینیم" رو نذاریم کنار هیچ پیشرفتی نخواهیم داشت...

و تا وقتی که دلمون خوشه به تمدن چندهزار ساله و این جور خیال بافی ها وضعمون از این هم بدتر خواهد شد...

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه امروز آهنگ نهنگ تنها رو گوش دادم... بعضی مواقع حسودیم میشه بهش... درسته تنهاس ولی عوضش راحته... راحت! راحت و آرووم... درست مثل اقیانوس آرام...

شاید بعضیا ندونن قضیه نهنگ تنها چیه! دانشمندا یک نهنگ رو پیدا کردن که به خاطر تولید صدا با فرکانس غیرطبیعی برای سایر نهنگ ها، تنها مونده! این نهنگ صدای 52 هرتز تولید میکنه(سایر نهنگ ها فرکانسی بین 10 تا 40 هرتز تولید میکنن) و واسه همین بقیه نهنگ ها نمیتونن صداش رو بشنون... این نهنگ از سال 1980 بارها در نقاط مختلف اقیانوسی بصورت تنها مشاهده شده...

در این لینک می توانید اطلاعات بیشتر رو بخونید، همچنین در صفحه مذکور صدای اصلی نهنگ تنها رو میتونید بشنوید(صدای اورجینال واسه قابل درک و شنیده شدن صدا برای انسان به 520 هرتز افزایش یافته).

در این پست هم در مورد آهنگ اش براتون نوشتم، و میتونید آهنگ رو هم بشنوید...