ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

۶ مطلب با موضوع «کوانتوم» ثبت شده است

سئوال بسیار سختی است. شاید بگید سئوال مسخره! بهر حال این یکی از بزرگترین سئوالهای فلسفی کوانتومی است که ارتباط هایی هم با نجوم و کیهان شناسی دارد. یکی از نمودهای مقایسه ای این جمله در نورون های مغزی با رشته های آسمانی است. یک شباهت بسیار عجیب و البته ترسناک...

"انتظار" یکی از آن کلماتی است که معانی بی شماری دارد. برای افراد مختلف معانی مختلف ی دارد. بنده خودم گاهی به این نتیجه می رسم که انتظار، عین درماندگی و اتلاف وقت است. هیچ کسی به غیر از خود فرد نمی تواند کاری برایش انجام دهد. یکی از فراوان ترین انتظارها در روی کره ی زمین، انتظار درک می باشد. بعضی مواقع از خودم میپرسم اصلاً فارغ از امکان داشتن درک، آیا درک کردن کسی درست است؟! چرا باید انتظار داشته باشیم بقیه ما را درک کنند؟ انتظار داشتن همان به انتظار نشستن است. شاید این انتظار جواب بدهد و شاید نه. بیشتر که فکر کنید متوجه ارتباط برخی رویدادها و مطالب در هستی خواهید شد. و من می خواهم که فکر کنید. اصالت وجودی مواردی مانند انتظار درک و همراهی با مفاهیمی مانند خیر و شر را اندیشیده اید؟ اگر نوع بشر می توانست همدیگر را درک کند آنگاه مفاهیم خیر و شر معنی داشت؟ تقدم و تاخر این معانی و رویدادها هم در نوع خود چالشی بزرگ است. آیا وجود خیر و شر باعث عدم تفاهم و درک شده است یا بالعکس. اما چقدر خوب میشد روزی فردی می آمد و فردی بود که متوجه میشدی تو را درک میکند! فردی یا موجودی. شاید جمع نقیضین است. گاهی فکر میکنم اساس هستی بر محال بودن جمع نقیضین استوار است. اساسی که تکرر و توالی عجیبی دارد. تکرر و توالی بی انتها. و فکر میکنم چرا باید بی انتها باشد! آیا می توان گفت هدف تمامی این توالی ها نقض کننده ها استوار بودن خیر و شر است. لطفاً به این مسئله توجه کنید: چرا اساساً برخی مسائل بزرگ و سنگین در فلسفه ی هستی اصلاً وجود دارد؟ آیا امکان دارد که از اساس تمامی اینها توهمات یا اصلاً نه توجهات ما باشد؟ توهمات یا توجهات هر چه باشد مسائلی وجود دارد. و هیچ کسی نمی تواند بگوید هیچ مسئله ای نیست. یعنی به ذات اصلاً مسئله یا چالش در کائنات یا نباید وجود داشته باشد یا مدام این مسائل تفسیر شوند. اگر اصل را بر این بگذاریم که تنها پارادوکس هستی ماییم و همه چیز به درستی پیش می رود پس تنها چالش ما هستیم. و نمی توان گفت ما هیچ پادوکسی نداریم. یعنی یک ناهنجاری وجود دارد. اگر چالشی نبود، یا ما وجود نداشتیم یا بدین صورت و بدین کیفیت نبودیم. حال یک سئوال: بیاییم جوری دیگر فکر کنیم، ما کامل هستیم و بی عیب. یعنی ما بهترین در بین موجودات. حال اگر ما کامل ترین هستیم چرا حتی در درک خود نیز عاجزیم؟ مگر جمع نقیضین نیست کامل بودن و عاجر بودن. در ادماه به این پرسش می رسیم که ما بهترین نیستیم. شاید خواننده بگوید این که شد سفسطه و مغالطه! خیر، واژه هایی مانند اینها برای فرار ساخته شده اند و برای نپرسیدن. فردی که از این کلمات استفاده میکند میلی برای گشایش عقلی و نظری ندارد. با چنین فردی نباید بحث کرد. ببینید مسائل روشن است. نیاز یعنی نقص. کوچکترین پژواکی در هستی تا بزرگترین آن، نشان هایی از حرکت و در بطن خود اثراتی از انرژی دارد. هر حرکتی حتی یک پژواک کوچک سخن از نیاز می دهد. سخن از انتظار. پس طبیعی و معلوم است نیازمند منتظر است و منتظر نیاز دارد. کسی که نیاز ندارد منتظر نیست. پیرو این مسائل می شود فهمید که در ساختار وسیع، اصلاً وجود هستی با اصالت وجودی و نیز مسائلی مانند هارمونی یا نظم و نیز بی نظمی و مواردی مانند اینها جمع نقیضین است. یعنی اساس شکل گیری چنین مفهومی(نظم) در نوع عالی و بدون نقص خودش، قاعدتاً عدم وجود یک اصالت(وجود) است. هر جا جوهری بود هم نظم است هم بی نظمی. وقتی میگوئیم که کسی منتظر است به این معنی نیست که او تنها است یا تنها نیست. باید بدانیم که منتظر نیازمند است. حال نه تنها ساخت یک اصالت فیزیکی و جوهر، بلکه ساخت یک ایده و فکر هم شالوده ی نقصان و نیاز است. تمامی مفاهیم ی مانند وجود، هستی، اصالت، جوهر، فکر، ایده، الهام و امثال اینها در ذات خود نشانی از هست بودن را دارد. نشانی از جوهر. یعنی باید باشند تا بدانند که هستی. یعنی باید چیزهایی مانند جوهر، وجود، فکر، ایده و امثال انها باشند تا بتوان گفت کسی آنها را به وجود آورده. حال سوال اینجاست چرا ما باید بدانیم؟ دانستن ما چه سودی دارد! پس وقتی یک انسان حرف از هستی این هست ها می زند یعنی درکی از یک نیاز را لمس کرده. چه برای خود و چه برای مخاطب خود. اگر منتظری برای درک آنها جوهرها و ایده ها وجود نداشت چطور ما میتوانستیم آنها را بفهمیم و درک کنیم؟ پس جوهر و اثر جوهری مساوی نیاز است. مساوی هستی.

یکی از احساس های مشترک موجوداتی به نام انسان، حس دلتنگی در عصر روزهای جمعه است، علت این موضوع فارغ از دلایل روانی و القایی، هنوز هم یکی از مجهولات می باشد. هرچند مجهولات بزرگتری هم وجود دارد. مجهولاتی مانند مرگ، خواب و رویا، فلسفه خلقت، گستره ی کیهان، موجودات فضایی و...

همینطور در علوم فلسفه و منطق نیز مجهولات فراوانی وجود دارد. یکی از مهمترین مباحث چالش برانگیز نقض غرض است. اینکه آیا نقض غرض محال است؟ یا در مورد خدا آیا نقص غرض واقع می شود و...

همینطور از سنوات قدیم برهان شر نیز یکی از چالش های ذهنی بوده.

برهان نظم نیز در کنار برهانهای علیت و وجودی چارچوب براهین دیگر را می سازد.

در باب برهان نظم مخالفانی تحت عنوان طرفداران فرگشت، ایراداتی بر آن وارد می کنند.


* در پستی جداگانه بصورت مفصل برهان نظم، نقض غرض و برهان شر و همچنین فرگشت و مباحث حاشیه ای بحث خواهدشد.


کرمچاله


سفر در زمان، به ایدهٔ حرکت بین لحظه‌های مختلف در زمان گفته می‌شود که مشابه حرکت بین مکان‌های مختلف در فضا صورت می‌گیرد، و در آن امکان ارسال اشیاء (و در بعضی حالت‌ها فقط اطلاعات) به زمان گذشته و آینده وجود دارد.

با این که از قرن نوزدهم، سفر در زمان همواره موضوع داستان‌های علمی-تخیلی بسیاری بوده‌است، و نیز سفر یک طرفه در فضا با استناد به پدیدهٔ پارادوکس زمانی مبتنی بر سرعت در تئوری نسبیت خاص (که در پارادوکس‌های دوقلو تشریح شده‌است) و نیز پارادوکس زمانی جاذبه‌ای در نسبیت عام، تقریباً امکان‌پذیر است، اما هنوز این که قوانین فیزیک امکان بازگشت به زمان گذشته را می‌دهند یا نه مجهول مانده‌است. تاکنون امکان‌پذیر بودن بازگشت در زمان بدلیل اصل واقعیت همه اکنون مردود است. به هر وسیله‌ای - چه تخیلی و چه فرضی - که برای سفر در زمان به کار رود عموماً ماشین زمان گفته می‌شود.


راه‌های پیشنهاد شده برای سفر در زمان

حرکت با سرعت نور

بر پایه نظریهٔ نسبیت، با افزایش سرعت یک جسم، زمان برای آن جسم کندتر می‌گذرد. اگر با سرعت نزدیک به نور با قطار حرکت کنیم زمان خیلی دیرتر می‌گذرد مثل این است که داریم دور سیاه چالهای بزرگ می‌چرخیم وبا این کار زمان بسیار دیرتر می‌گذرد و اگر باسرعت نزدیک به نور یک هفته حرکت کنیم به ۱۰۰ سال بعد می‌رویم.

هر ماشین متحرکی حتی اتومبیل شخصی شما هم می‌تواند به عنوان یک ماشین زمان عمل کند. هر جسم دارای حرکت، زمان مخصوص به خود را دارا خواهد بود پس وقتی یک جسم بتواند با سرعت بیشتر حرکت کند نحوه گذر زمان نیز برای آن متفاوت از بقیه اجسام خواهد بود. مثلاً ما می‌توانیم با سوار شدن به یک ماهواره و گردش با سرعت بالا دور زمین روزی چند میلیونیوم ثانیه این پدیده را در زندگی مان حس کنیم. زمان در این حالت برای ما کندتر از حالتی که در روی زمین هستیم می‌گذرد. حالا هر چه قدر سرعت بیشتر شود و نزدیک به سرعت نور شویم این پدیده بیشتر قابل دریافت خواهد بود به صورتی که مثلاً اگر با سرعت نزدیک به نور ساعتی حرکت کنیم بعد از سکون متوجه اختلاف فاحش میان زمان گذشته برای ما (چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ فیزیولوژی) خواهیم شد. پس ما با این کار به نوعی زمان را برای خود کندتر کرده و به آینده سفر خواهیم کرد.

کرم‌چاله

کرم‌چاله‌ها پدیده‌هایی نظری هستند که بین دو نقطه از فضا و زمان پیوند ایجاد می‌کنند. برخی باور دارند که اگر بتوان کرم‌چاله‌ای یافت و در آن وارد شد و به سوی دیگر آن رفت، قادر خواهیم بود تا به مکان یا زمان دیگری سفر کنیم. کرم‌چاله‌ها تاکنون به صورت تجربی مشاهده نشده‌اند. همچنین بسیار ناپایدارند و تقریباً بلافاصله پس از تشکیل فرومی‌ریزند و از بین می‌روند در نتیجه امکان ورود به آن غیرممکن به نظر می‌رسد (علت آن هم فید بک است).

تئوری کورت گودل

کورت گودل در ۱۹۴۴ میلادی، توضیحی از جهان یافت که در معادلات میدان اینشتین صدق می‌کند و از نظر تئوریک می‌توان در آن به عقب برگشت. تمام استدلال‌هایی که برای رد الگوی گودل، چه بر پایه ریاضیات و چه بر پایه فلسفه، بیان شده‌است شکست خورده‌اند.


شبیه‌سازی برای فوتون‌ها

در ژوئن ۲۰۱۴ (خرداد ۱۳۹۳) فیزیکدانان دانشگاه کوئینزلند استرالیا توانستند پدیده «سفر در زمان» را برای ذرات نور (فوتون) شبیه‌سازی کنند. آن‌ها با استفاده از فوتون توانستند این پدیده شگفت‌انگیز که از خواص کوانتومی ذرات است را برای نخستین بار شبیه‌سازی کنند.

پارادوکس پدربزرگ یا مادربزرگ

یکی از پرسش هائی است که همیشه دربارهٔ امکان سفر در زمان مطرح بوده‌است این بوده که اگر کسی به گذشته سفر کند و یکی از عامل‌های وجود خودش را از بین ببرد (برای مثال پدربزرگش را) در آن صورت او دیگر وجود نخواهد داشت تا به گذشته برود و آن کار را انجام دهد.

پارادوکس سفر در زمان گذشته

رؤیای سفر کردن در زمان، به گذشته و آینده، شاید به قدمت تصور و خیال انسان باشد. زمانی که اچ.جی. ولز، رمان «ماشین زمان» را در سال ۱۸۹۵ منتشر کرد، آن را رمان علمی نامید چرا که هیچ‌کس نمی‌دانست سفر زمان امکان دارد یا خیر! تنها ۱۰ سال بعد، آلبرت انیشتین نظریه چهارم نسبیت خصوصی‌اش را ارائه کرد و بخشی از این پرسش با شگفتی و حیرت بسیار پاسخ داده شد: پاسخ مثبت بود. یکی از پیش‌بینی‌های انیشتین که امروزه با آزمایش‌های بی‌شمار بررسی و معلوم شده‌است، با مثالی از دوقلوها به بهترین شکل روشن می‌شود. یکی از دوقلوها در خانه می‌ماند، در حالی که دیگری با سرعتی نزدیک به سرعت نور به مدت ۱۰ سال به فضا سفر می‌کند. زمانی که مسافر بازمی‌گردد، دیگری در خانه وی را ۱۰ سال مسن‌تر می‌یابد، در حالی که خودش کاملاً پیر شده‌است. در واقع مسافر فضا ۱۰ سال به درون آینده جهش زده است. «پارادوکس زمانی» نسبیت خصوصی است و گرچه موقعی که سرعت‌های بی‌نهایت مورد بحث است قابل توجه‌ترین مسئله به‌شمار می‌رود، همواره در اطراف ما روی می‌دهد. همچنان که ما نسبت به یکدیگر جابه‌جا شده و حرکت می‌کنیم، همگی در حال سفر کردن به آینده هستیم؛ اما با سرعت و آهنگ‌های متفاوت. اختلاف‌های این درجات و سرعت‌ها بسیار کوچکند، اما واقعی هستند. سفر زمان به آینده، اجتناب‌ناپذیر است و پیامد ساختار عالم و جهان کیهان محسوب می‌شود. تا چند دهه پیش، این موضوع به داستان‌های علمی تخیلی سپرده می‌شد. در حقیقت، پرس و جویی از نخستین نویسنده داستان‌های علمی تخیلی، آغاز نخستین تحقیق و مطالعه جدی و مداوم در این زمینه را دامن زد. در سال ۱۹۸۵ کارل ساگان، اخترشناس روی داستان خود با عنوان «برخورد» کار می‌کرد. قهرمان زن این کتاب به چند وسیله برای عبور و مرور سریع بین ستاره‌ای نیاز داشت و چون ساگان درگیر قوانین فیزیک می‌شد، از دوستش تورن که یک فیزیکدان نظری بود درخواست مشورت و راهنمایی کرد. وی نیز استفاده از یک کرم چاله را توصیه کرد؛ یعنی همان میانبر تونل مانند در میان فضا و زمان پیش‌بینی شده توسط انشتین را که در بین هواداران داستان‌های علمی تخیلی مشهور است. ساگان هم از روی وظیفه‌شناسی این پیشنهاد را در کتابش به کار برد. در همان سال تورن مشخص کرد اگر شما (همانند مسئله دوقلوها) در مواجهه با دو دهانه یک کرم چاله، یک دهانه را ثابت نگاه دارید و دیگری با سرعتی نزدیک به سرعت نور حرکت کند و سپس به مجاورت دهانه ثابت شده بازگردد، در این صورت می‌توانید یک ماشین زمان خلق کنید. اگر این دهانه رونده بر حسب اندازه‌گیری دهانه ثابت ۱۰ سالی در حرکت بوده‌است، پس تورن می‌تواند به داخل دهانه سفر کننده پریده و از دهانه ثابت بیرون آید در حالی که ۱۰ سال به سمت گذشته رفته است.

پارادوکس پدربزرگ یا پارادوکس سفر به زمان، که اولین بار توسط یک نویسنده فرانسوی در سال ۱۹۴۳ مطرح شد به شرح زیر است:

  • فرض کنید شما بتوانید به گذشته دور سفر کنید و در آنجا پدربزرگ فعلی خود را قبل از اینکه با مادربزرگتان آشنا شود بکشید، این به این معنی است که شما نمی‌توانید وجود داشته باشید؛ و طبعاً نیز نمی‌توانستید به گذشته سفر کنید و پدربزرگتان را بکشید.

این یک نمونهٔ کلاسیک پارادوکس محسوب می‌شود، که امکان سفر به گذشته را زیر سؤال می‌برد. البته برای رفع این تناقض، راه‌حل‌هایی نیز پیشنهاد شده‌است، که دنیاهای موازی یکی از آنهاست. اما جهان‌های موازی زمانی می‌تواند پاسخ مناسبی به این پرسش باشد که به‌طور کامل بتوان به ساخته شدن ماشین زمان پاسخ منفی داد.

با کمی تفکر به عمق این متن پی می‌برید پس کاملاً با دقت مطالعه کنید:

نظریه پیچ و خم فضایی. اول اینکه کرم چاله چه موقع به وجود می‌آید یعنی اگر ما در زمان حال هستیم کرم چاله وجود داشته یا اکنون به وجود می‌آید اگر اکنون به وجود می‌آید پس دهانه متحرک آن به ده سال بعد می‌رود و اگر ما از دهانه متحرک وارد آن شویم به همان زمان می‌رویم نه ده سال قبل چون کرم چاله اکنون ساخته شده و دهانه ثابت در حال است اگر چه فضا در آن جا بجا شده‌است وما بدون گذشت زمان در فضا سفر کرده‌ایم اما در زمان سفر نکرده‌ایم در حالی که در زمان سفر کرده‌ایم چون فضای اطراف ما تغیر کرده‌اند و فضا و اجرام که همان پیچ وخم‌های فضا هستند برای تغییر نسبت به هر پیچ وخمی نیاز به گذر زمان دارند چون زمان خود جزیی از فضا است و پیچ وخم تکمیل کننده فضا است که به صورت‌های مختلف درمیاید که جاذبه، شتاب، سرعت، نور و... مواردی از صورت‌های زمان است. اجرام نیز جزیی از زمان است که پیچ و خم‌های زمان را داراست و جاذبه دارد. پس ما اگر در فضا سفر کنیم در زمان هم سفر کرده‌ایم.


اصل واقعیت هم اکنون

اصل واقعیت هم اکنون بر پایه این فرضیه استوار است که اگر سفر در زمان تا هم‌اکنون امکان پذیر می بود، پس در زمان حال باید افرادی وجود می‌ داشتند که مدعی بازگشت از آینده با دلایل و شواهد قطعی می بودند. پس چون چنین افرادی را با مشخصات یاد شده سراغ نداریم، هم‌اکنون کسی نتوانسته موفق به بازگشت در زمان شود و تمام تئوری‌ها بر ساکن شدن و گستردگی زمان استوارند.

سفر در زمان

بازگشت به گذشته به مراتب پیچیده تر از سفر به آینده است! و شاید ناممکن تر از سفر به آینده...!

علت این مسئله پارادوکسی است که شما با رفتن به گذشته می توانید در تاریخ جهان و آنچه هم اکنون به وقوع پیوسته، اعمال کنید. و عملاً در وقوع اتفاقات تغییر ایجاد کنید!!!

مثلاً می توانید پدر خود را بکشید تا در آینده وجود نداشته باشید...!!!

" بودن یا نبودن ... مساله این نیست ... ! "

در خواندن متن زیر به هیچ وجه عجله نکنید و سعی کنید تمامی آن را به نوبت درک کنید و این کار را در آرامش انجام دهید .. تمرکز کافی ...

فیلسوفی چینی می گوید:
" دیشب در خواب دیدم که یک پروانه ام ...
و اکنون نمی دانم انسانی هستم که خواب دیدم یک پروانه ام ...
یا پروانه ای ام که خواب می بینم انسانم ... ! "
به جهان اطراف نگاهی بیندازید این هایی که می بینید حقیقت است؟ ایا وجوددارد؟

حقیقت کدام است... ؟
فرق بین رویا و بیداری چیست... ؟

جرج بارکلی یک فیلسوف ایرلندی و یک تجربه گرا بود... در آن دوره برای پاسخ به این پرسش که حقیقت چیست فیلسوفان زیادی متولد شدند... که دو نوع تفکر را ایجاد کرد دسته ای خرد گرا بودند ... میگفتند درک حسی ما از اطرافمان می تواند دچار خطا باشد مثلا وقتی ما خواب می بینیم در خواب نیز می شنویم و لمس می کنیم و حس میکنیم این جهان بیداری ما هم اینگونه ست ما نیز در بیداری می بینیم می شنویم لمس می کنیم و حس می کنیم ... خواب و بیداری در هر دو حس میکنیم پس چگونه می توانیم بگوییم که این حس هایمان درست می گوید؟ شاید اکنون نیز خواب باشیم و روزی برخیزیم و ببینیم که این ها تماما رویا بوده است... خرد گرایان گقتند حس های ما خطا پذیر و غیر قابل اعتمادند ... پس حقیقت را چگونه بشناسیم؟ حقیقت چیست؟ آن ها پاسخی دادند: عقل ... عقل ما هست که به ما درست می گوید هر چه که عقل ما گفت عین حقیقت است... اما دسته دوم یعنی تجربه گرایان گفتند: عقل نیز معیاری نا درست در تشخیص است ما در ذهنمان می توانیم اژدهایی را تصور کنیم یا اسب تک شاخ یا هر چیز دیگر اما این ها نمی توانند حقیقی باشند تا زمانی که تجربه و دیده شوند در غیر این صورت توهم اند ...
کدام درست می گویند؟ ... تجربه و ادراکات حسی ما؟ ... یا عقل و اندیشه های ما؟
بارکلی پاسخ می دهد: ... آن چه که بر پایه عقل است توهم است ... حواس ما درست می گویند اما این ها حواس حقیقی نیستند و در اصل این ها حواس نیستند...! و آن چه که بعنوان شیء حس می کنیم هم در واقع شیء نیست... !!
تصور می کنید که چه حرف احمقانه ایست... ! اما اگر شما دست خود را محکم به میز بکوبید چه حس می کنید؟ ... یقینا چیزی سفت و محکم را ... حال اگر شما در رویا دست خود را به میزی بکوبید چه؟ ... باز هم چنین چیزی را حس می کنید : چیزی سفت و محکم .. اما می توانیم بگوییم که واقعا میز چیزیست سفت و محکم؟ ... در رویای شما میز حقیقی وجود ندارد ولی آن را حس کردید ... همین طور ممکن است با هیپنوتیزم کاری کنند که شما چیز هایی گرم یا سرد یا نوازش یا ضربت یا حتی اصواتی را حس کنید ... در حالی که چیزی نبوده است... حال سوال این است: اگر میز واقعا سفت نبود چگونه شما چیزی سفت و محکم را حس کردید ؟ بارکلی می گوید آن چیز آن میزی که حس کردیم واقعا هست فقط آن گونه که می بینیم و حس می کنیم نیست ... او معتقد بود در درون هر چیزی مثل میز جوهر وجودی و اصلی میز – یک نوع روح – وجود دارد وقتی دستتان را به میز می کوبید دست شما نیز جوهری دارد و این دو جوهر نسبت به هم واکنش می دهند این واکنش همان حس شماست... گرمی و سردی و سفتی و نرمی همه توهم است ... یک ظاهر ... یک جور پوسته روی جوهره وجودی آن ماده دنیای ما ... حقیقت آن، این جوهره وجودی ست که در همه چیز هست : یک سنگ .. یک انسان .. یک درخت .. و یک میز ... و تلاقی و برخورد این ها حس های ماست ... جهانی که به این شکل می بینیم و می شنویم و لمس میکنیم ظاهر است این حس های ما حقیقی اند ... منتها نه به این شکل ، بلکه این ها این جوهر وجودی بی شکل است ... ما از دریچه نگاه خودمان آن را می بینیم ممکن است ما یک پرتغال را نارنجی رنگ و یک پشه آن را بنفش رنگ ببیند .. این دید ها متفاوتند .. فقط یک جوهره بی شکل هست که آن حقیقی ست و شکلی که به آن می دهیم از خودمان است تصور ماست همان طور که یک پشه آن را به گونه ای دیگر تصور می کند ... این جوهره وجودی کل هستی نیز یک تصور است ! وقتی که خواب میبینیم ما جهانی جدید می آفرینیم ! حس میکنیم و دنیای دیگر ایجاد می کنید ما یک جوهره وجودی جدید ریخته ایم یعنی خلق کرده ایم : همانطور که در خواب این جوهره می تواند به شکلی دیگر تصور شود(یعنی در خواب ممکن است یک میز نرم باشد یا هر چیز به هر شکل دیگری تصور شود ) ... ما نیز در یک خوابیم ... ما می توانیم در خوابمان هر چیزی را مطابق میل و تصورمان شکل دهیم این جوهره وجودی خلق شده را به شکل تصور و فکر و اندیشه خود دربیاوریم اما یک موجود خلق شده در خواب ما ، نمی تواند این کار را بکند یعنی نمی تواند خواب ما را تغییر دهد بلکه اختیار خواب خلق شده مان دست خودمان است و هر مخلوقی در خواب ما جوهره وجودی ریخته شده توسط ما در خودش و جهانی که او در آن زندگی می کند و ساخته ماست را آن طور که ما میخواهیم ببیند، می بیند! (گاها نیز در خواب دیده اید که فقط یک ناظر هستید و وجود خارجی هم می توانید نداشته باشید! یعنی همه چیز در جهان آفریده شما دست خودتان است حتی شکل بودنتان به هر شکلی که تصور کنید در خوابتان می توانید باشید)... :: ما نیز در خوابیم ما شخصیت های یک خواب هستیم یک وجود برتر یا حتی یک شخص دیگر ما را خواب می بیند ! ما جهان را آن گونه که او می خواهد می بینیم و جوهره وجودی ما و این جهانمان، ریخته شده و خلق شده ی اوست همان طور که خواب ما خلق شده ی ماست ... ما اشعه ای و انعکاسی از آنیم... ::
(همینطور نه تنها اشیا و مواد بلکه تمام ساختار های خلق شده ما دست خود ماست شاید تجربه کرده اید که مدتی چند ساعاتی طولانی را خوابیده اید و تنها خوابی کوتاه دیده اید ! زمان نیز دست ساخت خود شماست و کنترل آن در دستان شما در خوابتان است ... همینطور نیز مفهوم مکان و هر مفهومی...)

پس به گفته بارکلی : بودن یا نبودن .. مساله این نیست ! مساله این است که ما کی هستیم ... آیا به راستی ما مُشتی پوست و استخوانیم؟ آیا جهان ما متشکل از چیز های واقعی ست؟ یا همه چیز ساخته و پرداخته ذهنی برتر است؟