ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

آرتور گایتون

آرتور کلیفتن گایتون (Arthur Clifton Guyton) زاده ۸ سپتامبر ۱۹۱۹–۳ آوریل ۲۰۰۳ فیزیولوژیست پرآوازه آمریکایی است. وی در ایالت می‌سی‌سی‌پی به دنیا آمد.
پدرش دکتر مهدی امانی جونقانی پزشک گوش وحلق و بینی است که بعدها رئیس دانشکدهٔ پزشکی آکسفورد شد.

آوازه گایتون بخاطر نگارش کتاب معروف فیزیولوژی پزشکی است که در ایران به فیزیولوژی گایتون معروف است. بعدها جان ای هال هم در نگارش کتاب به او یاری رساند و حاصل آن کتاب درسی فیزیولوژی پزشکی گایتون و هال می‌باشد. اولین ترجمه فارسی این کتاب نیز توسط فرخ شادان صورت پذیرفته‌است.

گایتون در ابتدا عمده مطالعاتش را در زمینه عامل افزایش فشار خون بنا نمود و در این راه بسیاری از فرمولها و محاسبات و رفتار مربوط به سیستم گردش خون را کشف نمود. در سال ۱۹۵۵ تئوری برون ده قلب را ارائه نمود که نشان می‌داد قلب تنها خونی را که دریافت می‌کند، قادر به پمپاژ است و خود قلب نقشی در تنظیم مقدار برون ده قلب ندارد. از دیگر کارهای ارزنده وی، محاسبه فشار میان بافتی است. آرتور گایتون، پس از سال‌ها تلاش در ارتقای دانش فیزیولوژی و پزشکی، در سال ۲۰۰۳ در سانحه رانندگی درگذشت

هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب

بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان

بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام

بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز

این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان بجهان در بقا نکرد

بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت

این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست

گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت

هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت

ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر بطالع مسعود خویشتن

تأثیر اختران شما نیز بگذرد

این نوبت از کسان بشما ناکسان رسید

نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد

بیش از دو روز بود از آن دگر کسان

بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد

بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم

تا سختی کمان شما نیز بگذرد

در باغ دولت دگران بود مدتی

این (گل) ز گلستان شما نیز بگذرد

آبیست ایستاده درین خانه مال و جاه

این آب ناروان شما نیز بگذرد

ای تورمه سپرده بچوپان گرگ طبع

این گرگی شبان شما نیز بگذرد

پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست

هم بر پیادگان شما نیز بگذرد

ای دوستان خوهم (که) بنیکی دعای سیف

یک روز بر زبان شما نیز بگذرد

چه آوردم از بصره دانی عجب

حدیثی که شیرین تر است از رطب

تنی چند در خرقه راستان

گذشتیم بر طرف خرماستان

یکی در میان معده انبار بود

ز پر خواری خویش بس خوار بود

میان بست مسکین و شد بر درخت

وز آنجا به گردن در افتاد سخت

نه هر بار خرما توان خورد و برد

لت انبان بد عاقبت خورد و مرد

رئیس ده آمد که این را که کشت؟

بگفتم مزن بانگ بر ما درشت

شکم دامن اندر کشیدش ز شاخ

بود تنگدل رودگانی فراخ

شکم بند دست است و زنجیر پای

شکم بنده نادر پرستد خدای

سراسر شکم شد ملخ لاجرم

به پایش کشد مور کوچک شکم

برو اندرونی به دست آر، پاک

شکم پر نخواهد شد الّا به خاک

در مورد آرام جان چه گویم که ناگفتن شاید بهتر باشد. آرام جان احتمالاً تنها موضوعی در دنیا باشد که اظهارنظر کردن در مورد آن نه تخصصی میخواهد و نه تبهری، اما بشدت سخت است حرف زدن در مورد آن. آرام جان یا هر اسمی که بتوان روی آن گذاشت... شاید عده ای به آن بگویند آرامش. در این دنیای شلوغ و پرهیاهو گاهی فقط دلمان می خواهد سکوت کنیم و در جای دنج و ساکتی آرام تفکر کنیم. تفکر در بایدها و نبایدها، در گذشته ی خود، در هستی و وجود و... در جبر و اختیار و خیلی مفاهیم کوچک و بزرگ دیگر. اما چه سود که این تفکر نه تنها گره ی از کار باز نمیکند بلکه شاید موضوع را پیچیده تر کند. انسان محصور در کالبد هستی و زمان با این اتاق هم آرام نخواهد شد. اجرای مناسک خاص به هر شکلی نیز بایستی بررسی شوند! که آیا تاثیری بر روی این چالشهای بشری دارند یا نه. تاثیرات در اسارت زمان هستند. رنگ می بازند. دوام ندارند. زمان همه چیز را نابود میکند. شاید مقصر اصلی در مقوله زمان جاذبه باشد. نمیدانم... واقعاً نمیدانم. جاذبه همه ما رو تسخیر کرده و به فنا میبرد. چرا ما اینجائیم؟ در بستر جاذبه و زمان؟! من که شخصاً خسته ام از این جبر. جبری که خوش بین ترین مدعیان و فن های اختیار نیز در پایان راه به آن اعتراف خواهند کرد. فکر اینکه اگر تمدنی به غیر از ما باشد و آنها هم در بستز زمان و مکان باشد نیز آدم را دیوانه می کند. تفکر و عدم آن هر دو نکوهیده هستند. آیا حالت سومی وجود دارد؟ آیا کسی می تواند پارادوکسهای خلقت و زمان و حتی مکان را جواب دهد؟ مگر بدون جواب می شود موردی را پذیرفت؟! اگر امکانش باشد پس بایستی ادعاهای مقابل را نیز بدون جواب پذیرفت! سالهاست انسانها درگیر پارادوکس ها هستند و هیچ کسی نتوانسته انها را حل کند. حتی توضیح آنها دشوار است. پس با چه آرام گیریم؟! آیا خرق عادت و حرکت بر خلاف رودخانه می تواند چاره ساز باشد؟ یا چاره سوز است؟گاهی خواب می تواند جواب باشد. اگر در خواب باز چالشی درست نشود. حتی در خواب هم از سنبل های لعنتی این جبر راحت نیستیم. شاید علت اصلی عدم وجود آرام جان همان پارادوکسها باشد. اما عده ای مدعی رسیدن به آرام جان هستند! همانهایی که شاید در بزنگاه اولین نفر در صف فراری ها باشند. فراری هایی که قادر نیستند به خود راست بگویند. و به خود هم دروغ می گویند...

ما ز بالاییم و بالا می رویم
ما ز دریاییم و دریا می رویم

ما از آن جا و از این جا نیستیم
ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم

لااله اندر پی الالله است
همچو لا ما هم به الا می رویم

قل تعالوا آیتیست از جذب حق
ما به جذبه حق تعالی می رویم

کشتی نوحیم در طوفان روح
لاجرم بی‌دست و بی‌پا می رویم

همچو موج از خود برآوردیم سر
باز هم در خود تماشا می رویم

راه حق تنگ است چون سم الخیاط
ما مثال رشته یکتا می رویم

هین ز همراهان و منزل یاد کن
پس بدانک هر دمی ما می رویم

خوانده‌ای انا الیه راجعون
تا بدانی که کجاها می رویم

اختر ما نیست در دور قمر
لاجرم فوق ثریا می رویم

همت عالی است در سرهای ما
از علی تا رب اعلا می رویم

رو ز خرمنگاه ما ای کورموش
گر نه کوری بین که بینا می رویم

ای سخن خاموش کن با ما میا
بین که ما از رشک بی‌ما می رویم

ای که هستی ما ره را مبند
ما به کوه قاف و عنقا می رویم