ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

۴ مطلب با موضوع «منتخب فرهنگی و ادبی :: منتخب اشعار :: صائب تبریزی» ثبت شده است

 
 

آسمان در چشم ما دود و بخاری بیش نیست

سر به سر روی زمین مشت غباری بیش نیست

 

پشت و روی باغ دنیا را مکرر دیده ایم

چون گل رعنا خزان و نوبهاری بیش نیست

 

در بساط خاکیان چون گردباد از دور چرخ

جان گردآلوده ای و خارخاری بیش نیست

 

از صف مردان جگرداری نمی آید برون

ورنه گردون کودک دامن سواری بیش نیست

 

خصمی مردم به یکدیگر برای خرده ای است

جنگ سنگ و آهن از بهر شراری بیش نیست

 

زاهدان خشک خرسندند از گوهر به کف

خاروخس را مطلب از دریا، کناری بیش نیست

 

گوشه گیران را امید صید دارد گوشه گیر

مطلب دام از زمین گیری شکاری بیش نیست

 

گر چه صحرای قیامت بیکنار افتاده است

داستان شوق ما را رقعه واری بیش نیست

 

ز آتشی کز عشق او در سینه سوزان ماست

آسمان و انجمش دود و شراری بیش نیست

 

گوشه چشمی ز شیرین چشم دارد کوهکن

مزد ما از کارفرما ذوق کاری بیش نیست

 

قسمت ممسک ز جمع مال باشد پیچ و تاب

آنچه می ماند به جا زین گنج، ماری بیش نیست

 

پیش مردانی کز این ماتم سرا دل کنده اند

خاک گوری، چرخ نیلی سوکواری بیش نیست

 

بیقراریهای من چون پا گذارد در رکاب

شعله جواله طفل نی سواری بیش نیست

 

نیست صائب بوسه و پیغام در طالع مرا

قسمت من زان لب میگون خماری بیش نیست

ایه اصــــل و نسب در گردش دوران زر است
هر کسی صاحب زر است او از همه بالاتر است

 

دود اگر بالا نشیند کســـر شــأن شــعـله نیست
جای چشم ابرو نگیرد چونکه او بالا تراست

 

ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست
روی دریا، خس نشیند قعر دریا گوهر است

 

شصت و شاهد هر دو دعوی بزرگی میکنند
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشــــتر است

 

آهن و فولاد از یک کوه می آیند برون
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است

 

کــــره اسـب ، از نجابت از پـس مــــادر رود
کــــره خــر ، از خــریت پیش پیش مــــادر است

 

کاکـل از بالا بلندی رتبــه ای پیدا نکرد
زلف ، از افتادگی قابل به مشک و عنبر است

 

پادشه مفلس که شد چون مرغ بی بال و پر است
دائماً خون میخورد تیغی که صاحب جوهر است

 

سبزه پامال است در زیر درخت میوه دار
دختر هر کس نجیب افتـاد مفت شوهر است

 

صائبا !عیب خودت گو عیب مردم را مگو
هر که عیب خود بگوید، از همه بالا تر است

ز تهیدستی است در مغز چنار این پیچ و تاب

چشم ظاهربین ز بی دردی کند جوهر حساب

می شود چون نافه مویش در جوانی ها سفید

هر که خون خویش را سازد چو آهو مشک ناب

راحت بی رنج در ماتم سرای خاک نیست

خنده گل گریه های تلخ دارد چون گلاب

در بلندی با فرودستان تواضع پیشه کن

تا چو ماه نو ترا گردون کند از زر رکاب

می کشد از عشق، حیف خود دل بی تاب ما

می کند خون در دل آتش به گردیدن کباب

نیست از باد مخالف فرق تا باد مراد

شد تنک دریانوردی را که دل همچون حباب

عشق در دلهای روشن بی قراری می کند

پرتو خورشید در آیینه دارد اضطراب

کوته است از حرف خاموشان زبان اعتراض

ایمن از تیغ است هر خونی که گردد مشک ناب

دل منه بر عمر مستعجل که اسب تند را

نیست مانع از دویدن پا فشردن در رکاب

می دود در جستجوی آب، دایم هر طرف

گر چه از آب است صائب پرده چشم حباب

چون گذارد خشت اول بر زمین معمار کج

گر رساند بر فلک، باشد همان دیوار کج

می کند یک جانب از خوان تهی سرپوش را

هر سبک مغزی که بر سر می نهد دستار کج

زلف کج بر چهره خوبان قیامت می کند

در مقام خود بود از راست به، بسیار کج

راستی در سرو و خم در شاخ گل زیبنده است

قد خوبان راست باید، زلف عنبر بار کج

نیست جز بیرون در جای اقامت حلقه را

راه در دلها نیابد چون بود گفتار کج

فقر سازد نفس را عاجز، که چون شد تنگ راه

راست سازد خویش را هر چند باشد مار کج

قامت خم بر نیاورد از خسیسی نفس را

بیش آویزد به دامن ها چو گردد خار کج

هست چون بر نقطه فرمان مدار کاینات

عیب نتوان کرد اگر باشد خط پرگار کج

در نیام کج نسازد تیغ قد خویش راست

زیر گردون هر که باشد، می شود ناچار کج

می تراود از سراپای دل آزاران کجی

باشد از مرغ شکاری ناخن و منقار کج

از تواضع کم نگردد رتبه گردنکشان

نیست عیبی گر بود شمشیر جوهردار کج

وسعت مشرب، عنان عقل می پیچد ز راه

موج را بر صفحه دریا بود رفتار کج

گریه مستانه خواهد سرخ رویش ساختن

از درختان تاک را باشد اگر رفتار کج

راست شو صائب نخواهی کج اگر آثار خویش

سایه افتد بر زمین کج، چون بود دیوار کج