ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

۴ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

 

از بس که دست می‌گزم و آه می‌کشم

آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش

 

دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که می‌سرود

گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش

 

کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو

بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش

 

خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد

بگذر ز عهد سست و سخن‌های سخت خویش

 

وقت است کز فراق تو وز سوز اندرون

آتش درافکنم به همه رخت و پخت خویش

 

ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام

جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش

در حالی جهان شاهد تهاجم روسیه به اوکراین هست که خیلی از کارشناسان سیاسی و نظامی در حیرت هستند. اینکه چطور روسیه توانست دست به این خودزنی آن هم در این موقعیت بزند؟! این تهاجم روسیه به معانی واقعی یک خودزنی در جلوی چشم جهانیان بود. یک کشور گشایی احمقانه که چیزی جز بدنامی و خواری برای روسیه به بار نداشت. و الان روسیه یک مقدار وجهه ای را هم که قبلا داشت، از دست داد.
 

حلقهٔ آن در شدنم آرزوست

بر در او سرزدنم آرزوست

 

چند بهر یاد پریشان شوم

خاک در او شدنم آرزوست

 

خاک درش بوده سرم سالها

باز هوای وطنم آرزوست

 

تا که بجان خدمت جانان کنم

دامن جان بر زدنم آرزوست

 

بهر تماشای سراپای او

دیده سراپاشدنم آرزوست

 

دیده ام از فرقت او شد سفید

بوئی از آن پیرهنم آرزوست

 

مرغ دلم در قفس تن بمرد

بال پر و جان زدنم آرزوست

 

بر در لب قفل خموشی زدم

سوی خموشان شدنم آرزوست

 

عشق مهل فیض که با جان رود

زندگی در کفنم آرزوست

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان

که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

 

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت

گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

 

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان

 

کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز

تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

 

بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری

شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان

 

پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد

گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

 

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

 

با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم

که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان

 

گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم

از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان