ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقیقت» ثبت شده است

بهنریت فیلسوف ها کودکان هستند

چرا که واقعیت را حقیقت نمی پندارند

آنها می دانند واقعیت صرفاً واقعیته

میدونن که واقعیت میتونه حقیقت نباشه

آنها می دانند برای خوب بودن فقط باید خوب بود

آنها می دانند نه دروغی وجود دارد نه راستی

آنچه هست را می بینند و آنچا هست را می فهمند

بدی انسان ها زمانی آغاز می شود که دیگر کودک نیستند...

" بودن یا نبودن ... مساله این نیست ... ! "

در خواندن متن زیر به هیچ وجه عجله نکنید و سعی کنید تمامی آن را به نوبت درک کنید و این کار را در آرامش انجام دهید .. تمرکز کافی ...

فیلسوفی چینی می گوید:
" دیشب در خواب دیدم که یک پروانه ام ...
و اکنون نمی دانم انسانی هستم که خواب دیدم یک پروانه ام ...
یا پروانه ای ام که خواب می بینم انسانم ... ! "
به جهان اطراف نگاهی بیندازید این هایی که می بینید حقیقت است؟ ایا وجوددارد؟

حقیقت کدام است... ؟
فرق بین رویا و بیداری چیست... ؟

جرج بارکلی یک فیلسوف ایرلندی و یک تجربه گرا بود... در آن دوره برای پاسخ به این پرسش که حقیقت چیست فیلسوفان زیادی متولد شدند... که دو نوع تفکر را ایجاد کرد دسته ای خرد گرا بودند ... میگفتند درک حسی ما از اطرافمان می تواند دچار خطا باشد مثلا وقتی ما خواب می بینیم در خواب نیز می شنویم و لمس می کنیم و حس میکنیم این جهان بیداری ما هم اینگونه ست ما نیز در بیداری می بینیم می شنویم لمس می کنیم و حس می کنیم ... خواب و بیداری در هر دو حس میکنیم پس چگونه می توانیم بگوییم که این حس هایمان درست می گوید؟ شاید اکنون نیز خواب باشیم و روزی برخیزیم و ببینیم که این ها تماما رویا بوده است... خرد گرایان گقتند حس های ما خطا پذیر و غیر قابل اعتمادند ... پس حقیقت را چگونه بشناسیم؟ حقیقت چیست؟ آن ها پاسخی دادند: عقل ... عقل ما هست که به ما درست می گوید هر چه که عقل ما گفت عین حقیقت است... اما دسته دوم یعنی تجربه گرایان گفتند: عقل نیز معیاری نا درست در تشخیص است ما در ذهنمان می توانیم اژدهایی را تصور کنیم یا اسب تک شاخ یا هر چیز دیگر اما این ها نمی توانند حقیقی باشند تا زمانی که تجربه و دیده شوند در غیر این صورت توهم اند ...
کدام درست می گویند؟ ... تجربه و ادراکات حسی ما؟ ... یا عقل و اندیشه های ما؟
بارکلی پاسخ می دهد: ... آن چه که بر پایه عقل است توهم است ... حواس ما درست می گویند اما این ها حواس حقیقی نیستند و در اصل این ها حواس نیستند...! و آن چه که بعنوان شیء حس می کنیم هم در واقع شیء نیست... !!
تصور می کنید که چه حرف احمقانه ایست... ! اما اگر شما دست خود را محکم به میز بکوبید چه حس می کنید؟ ... یقینا چیزی سفت و محکم را ... حال اگر شما در رویا دست خود را به میزی بکوبید چه؟ ... باز هم چنین چیزی را حس می کنید : چیزی سفت و محکم .. اما می توانیم بگوییم که واقعا میز چیزیست سفت و محکم؟ ... در رویای شما میز حقیقی وجود ندارد ولی آن را حس کردید ... همین طور ممکن است با هیپنوتیزم کاری کنند که شما چیز هایی گرم یا سرد یا نوازش یا ضربت یا حتی اصواتی را حس کنید ... در حالی که چیزی نبوده است... حال سوال این است: اگر میز واقعا سفت نبود چگونه شما چیزی سفت و محکم را حس کردید ؟ بارکلی می گوید آن چیز آن میزی که حس کردیم واقعا هست فقط آن گونه که می بینیم و حس می کنیم نیست ... او معتقد بود در درون هر چیزی مثل میز جوهر وجودی و اصلی میز – یک نوع روح – وجود دارد وقتی دستتان را به میز می کوبید دست شما نیز جوهری دارد و این دو جوهر نسبت به هم واکنش می دهند این واکنش همان حس شماست... گرمی و سردی و سفتی و نرمی همه توهم است ... یک ظاهر ... یک جور پوسته روی جوهره وجودی آن ماده دنیای ما ... حقیقت آن، این جوهره وجودی ست که در همه چیز هست : یک سنگ .. یک انسان .. یک درخت .. و یک میز ... و تلاقی و برخورد این ها حس های ماست ... جهانی که به این شکل می بینیم و می شنویم و لمس میکنیم ظاهر است این حس های ما حقیقی اند ... منتها نه به این شکل ، بلکه این ها این جوهر وجودی بی شکل است ... ما از دریچه نگاه خودمان آن را می بینیم ممکن است ما یک پرتغال را نارنجی رنگ و یک پشه آن را بنفش رنگ ببیند .. این دید ها متفاوتند .. فقط یک جوهره بی شکل هست که آن حقیقی ست و شکلی که به آن می دهیم از خودمان است تصور ماست همان طور که یک پشه آن را به گونه ای دیگر تصور می کند ... این جوهره وجودی کل هستی نیز یک تصور است ! وقتی که خواب میبینیم ما جهانی جدید می آفرینیم ! حس میکنیم و دنیای دیگر ایجاد می کنید ما یک جوهره وجودی جدید ریخته ایم یعنی خلق کرده ایم : همانطور که در خواب این جوهره می تواند به شکلی دیگر تصور شود(یعنی در خواب ممکن است یک میز نرم باشد یا هر چیز به هر شکل دیگری تصور شود ) ... ما نیز در یک خوابیم ... ما می توانیم در خوابمان هر چیزی را مطابق میل و تصورمان شکل دهیم این جوهره وجودی خلق شده را به شکل تصور و فکر و اندیشه خود دربیاوریم اما یک موجود خلق شده در خواب ما ، نمی تواند این کار را بکند یعنی نمی تواند خواب ما را تغییر دهد بلکه اختیار خواب خلق شده مان دست خودمان است و هر مخلوقی در خواب ما جوهره وجودی ریخته شده توسط ما در خودش و جهانی که او در آن زندگی می کند و ساخته ماست را آن طور که ما میخواهیم ببیند، می بیند! (گاها نیز در خواب دیده اید که فقط یک ناظر هستید و وجود خارجی هم می توانید نداشته باشید! یعنی همه چیز در جهان آفریده شما دست خودتان است حتی شکل بودنتان به هر شکلی که تصور کنید در خوابتان می توانید باشید)... :: ما نیز در خوابیم ما شخصیت های یک خواب هستیم یک وجود برتر یا حتی یک شخص دیگر ما را خواب می بیند ! ما جهان را آن گونه که او می خواهد می بینیم و جوهره وجودی ما و این جهانمان، ریخته شده و خلق شده ی اوست همان طور که خواب ما خلق شده ی ماست ... ما اشعه ای و انعکاسی از آنیم... ::
(همینطور نه تنها اشیا و مواد بلکه تمام ساختار های خلق شده ما دست خود ماست شاید تجربه کرده اید که مدتی چند ساعاتی طولانی را خوابیده اید و تنها خوابی کوتاه دیده اید ! زمان نیز دست ساخت خود شماست و کنترل آن در دستان شما در خوابتان است ... همینطور نیز مفهوم مکان و هر مفهومی...)

پس به گفته بارکلی : بودن یا نبودن .. مساله این نیست ! مساله این است که ما کی هستیم ... آیا به راستی ما مُشتی پوست و استخوانیم؟ آیا جهان ما متشکل از چیز های واقعی ست؟ یا همه چیز ساخته و پرداخته ذهنی برتر است؟