ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مثنوی» ثبت شده است

 
 

سایلی آمد به سوی خانه‌ای

خشک نانه خواست یا تر نانه‌ای

 

گفت صاحب‌خانه نان اینجا کجاست

خیره‌ای کی این دکان نانباست

 

گفت باری اندکی پیهم بیاب

گفت آخر نیست دکان قصاب

 

گفت پارهٔ آرد ده ای کدخدا

گفت پنداری که هست این آسیا

 

گفت باری آب ده از مکرعه

گفت آخر نیست جو یا مشرعه

 

هر چه او درخواست از نان یا سبوس

چربکی می‌گفت و می‌کردش فسوس

 

آن گدا در رفت و دامن بر کشید

اندر آن خانه بحسبت خواست رید

 

گفت هی هی گفت تن زن ای دژم

تا درین ویرانه خود فارغ کنم

 

چون درینجا نیست وجه زیستن

بر چنین خانه بباید ریستن

 

چون نه‌ای بازی که گیری تو شکار

دست آموز شکار شهریار

 

نیستی طاوس با صد نقش بند

که به نقشت چشمها روشن کنند

 

هم نه‌ای طوطی که چون قندت دهند

گوش سوی گفت شیرینت نهند

 

هم نه‌ای بلبل که عاشق‌وار زار

خوش بنالی در چمن یا لاله‌زار

 

هم نه‌ای هدهد که پیکیها کنی

نه چو لک‌لک که وطن بالا کنی

 

در چه کاری تو و بهر چت خرند

تو چه مرغی و ترا با چه خورند

 

زین دکان با مکاسان برتر آ

تا دکان فضل که الله اشتری

 

کاله‌ای که هیچ خلقش ننگرید

از خلاقت آن کریم آن را خرید

 

هیچ قلبی پیش او مردود نیست

زانک قصدش از خریدن سود نیست

 

اعجمی ترکی سحر آگاه شد

وز خمار خمر مطرب‌خواه شد

مطرب جان مونس مستان بود

نقل و قوت و قوت مست آن بود

مطرب ایشان را سوی مستی کشید

باز مستی از دم مطرب چشید

آن شراب حق بدان مطرب برد

وین شراب تن ازین مطرب چرد

هر دو گر یک نام دارد در سخن

لیک شتان این حسن تا آن حسن

اشتباهی هست لفظی در بیان

لیک خود کو آسمان تا ریسمان

اشتراک لفظ دایم ره‌زنست

اشتراک گبر و مؤمن در تنست

جسمها چون کوزه‌های بسته‌سر

تا که در هر کوزه چه بود آن نگر

کوزهٔ آن تن پر از آب حیات

کوزهٔ این تن پر از زهر ممات

گر به مظروفش نظر داری شهی

ور به ظرفش بنگری تو گم‌رهی

لفظ را مانندهٔ این جسم دان

معنیش را در درون مانند جان

دیدهٔ تن دایما تن‌بین بود

دیدهٔ جان جان پر فن بین بود

پس ز نقش لفظهای مثنوی

صورتی ضالست و هادی معنوی

در نبی فرمود کین قرآن ز دل

هادی بعضی و بعضی را مضل

الله الله چونک عارف گفت می

پیش عارف کی بود معدوم شی

فهم تو چون بادهٔ شیطان بود

کی ترا وهم می رحمان بود

این دو انبازند مطرب با شراب

این بدان و آن بدین آرد شتاب

پر خماران از دم مطرب چرند

مطربانشان سوی میخانه برند

آن سر میدان و این پایان اوست

دل شده چون گوی در چوگان اوست

در سر آنچ هست گوش آنجا رود

در سر ار صفراست آن سودا شود

بعد از آن این دو به بیهوشی روند

والد و مولود آن‌جا یک شوند

چونک کردند آشتی شادی و درد

مطربان را ترک ما بیدار کرد

مطرب آغازید بیتی خوابناک

که انلنی الکاس یا من لا اراک

انت وجهی لا عجب ان لا اراه

غایة القرب حجاب الاشتباه

انت عقلی لا عجب ان لم ارک

من وفور الالتباس المشتبک

جئت اقرب انت من حبل الورید

کم اقل یا یا نداء للبعید

بل اغالطهم انادی فی القفار

کی اکتم من معیمؤمناغار

 

 

توضیحات:

1.  نام مرجع را بخاطر ندارم اما این شعر را به این صورت شنیده بودم که با معنی آن هم مطابقت بیشتری دارد:

دو بیت آخر:

 

حیث اقرب انت من حبل الورید — لم اقل یا یا نداء للبعید
بل اغالطهم انادی فی القفار — کی اکتم من معی ممن اغار

 

 

2.  بیت ما قبل آخر با نسخۀ نیکلسن کاملاً مطابقت دارد و معنی هم شاید صحیح تر است . بیت آخر مصرع اول مطابق است ، مصرع دوم بدین صورت است :
کی اُ کتم مَن مَعی مِمن اَ غار

 

معنی ابیات عربی:

 

 

مطرب آغازید بیتی خوابْناک
که اَنِلْنِی الْکَاسَ یا مَنْ لا اَراک
 
(ای کسی که تو را نمی بینم،
جامی لبریز به من بده.)
 
اَنْتَ وَجهی، لا عَجَب اَن لا اَراه
غایةُ القُربِ حِجابُ الْاِشْتِباه
 
(تو حقیقت منی و تعجبی نیست که
او را نبینم، زیرا غایت قرب، حجاب
اشتباه و خطای من شده است.)
 
اَنْتَ عَقْلی لا عَجَبْ ِانْ لَمْ اَرَکْ
مِن وُفورِ الْاِلِتباسِِ الُمْشْتَبَکْ
 
(تو عقل منی، اگر من تو را از کثرت
اشتباهاتِ تودرتو و درهم پیچیده،
نبینم جای هیچ تعجبی نیست.)
 
جِئْتَ اَقْرَبْ اَنْتَ مِنْ حَبْلِ الْوَرید
کَمْ اَقُلْ یا یا نِداءٌ لِلْبَعید
 
(تو از رگ گردنم به من نزدیکتری.
تا کی در خطاب به تو بگویم:« یا »
چرا که حرف ندای « یا » برای
خواندن شخص از مسافتی
دور است.)
 
بَلْ اُغالِطْهُم اُنادی فِی القِفار
کَیْ اُکَتِّم مَن مَعی مِمَّن اَغار
 
(بلکه مردم نااهل را به اشتباه می اندازم
و در بیابان ها(عمداً) تو را صدا می کنم
تا آن کسی را که بدو غیرت می ورزم از
نگاه نااهلان پنهان سازم.)