دیر زمانیست که مرده ام
هستم، ولی مرده ام
در عصر پاییزی نیستی، بی وطنم
در محضر خدا، ناخدایم
آری، کفرگویی بی وطنم
گر ایمان این است که دیدم
همان بهترم که ...
شاید هم مرده ای هستم که زنده ام
متنفر از خود، آن زمان که عاشقم
این قمار عاشقانه را هم باخته ام
در محضر عشق لاهوتیم