ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

ویکی رضوی

تجربیات،آموزش ها، دل نوشته ها و ...

خوش آمدید .... .......... ..... لطفاً در صورت کپی برداری، منبع و آدرس این وبلاگ ذکر شود ..... تمامی پست های زیر شاخه "بهترین ها" همواره آپدیت خواهند شد
فا تولز - ابزار رایگان وبمسترساخت حرفه ای کد متن متحرک
ویکی رضوی

واحه یی در لحظه
سکوت سرشار از ناگفته هاست...
از سر نوشت تا سرنوشت تنهاییم!

بایگانی
نویسندگان
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۶ دی ۰۲، ۰۸:۳۳ - یاقوت ...
    🙃
  • ۲۲ دی ۰۲، ۰۹:۰۷ - یاقوت ...
    😬

آخرین مطالب

۱۷۵ مطلب با موضوع «من نوشت» ثبت شده است

 

 
 
دریافت
مدت زمان: 58 ثانیه

 

عشق صرفاً یک سوء تفاهم ذهنی بود در مورد ابدیت چشمانت...

در مورد بودنت...

عشق یک خواب بود در حضور تو!

عشق فقط عشق بود و بس...

 

نِتِ عالی متعالی...

سایه ی نِتِ اتان مُستدام...

فرقی نمیکنه وقتی سوز زمستون از راه میرسه

وقتی از بارون پاییز خبری نیست

فرقی نمیکنه اگر نباشم

فرقی نمیکنه اگر نباشی

وقتی تنهایی تنها انتخابمه

وقتی هیچ راهی غیر از این نیست...

فرقی نمیکنه وقتی عشق تنها یک رویا بود

سرش پایین بود، در هجوم تنهایی، گاهی صدای برگی که از درخت می افتاد شنیده میشد، در امتداد پاییز افکار آزاردهنده اش مرور میشد، خاطرات غم، خاطراتی که بر روی روحش حک شده بودند... با هر صدای برگی به خود می آمد و یاد تنهاییش می افتاد. یاد الان... کوله بارش سبک بود... خاطراتی داشت به وسعت غم اش و به سبکی آنچه خوب بود... اما سنگین بود نگاه سهمگینش در یادش... با صدای دیگری به این فکر افتاد که راه بیفتد... آری راه رفتنی را باید رفت... با کمر خم شده بلند شد و راه افتاد. در مسیر پاییز... در مسیر زوال آرزوهایش... آری تنها به راهش ادامه داد...

یکی از مشترک ترین نوستالژی های بی پایان لحضات غروب می باشد، مخصوصاً غروبهای پائیزی! این هم مثل خیلی سئوالهای دیگه جوابی نداره. فقط هست! از اول بوده و خواهد بود... لحضات دلتنگی انسانها شاید ناب ترین لحظه های دلتنگی در بین موجودات زنده اس! حالا دلتنگی برای چی و کی؟! شاید انسانها دلتنگ خداشون میشن. خدایی که بی معنی ترین واژه ی هستی است در حضور معانی بشری! معنی ژرفی که بی ترجمه است و خواهد بود. اما شاید آدمها دلتنگ خودشون میشن! راستی میشه دلتنگ غروب شد... چون اون هم دلتنگه... چون اون هم...

عاشق واقعاً کیست؟!

عشق واقعاً چیست؟!

آیا واقعاً عشق وجود دارد؟!

قرنهاست واژه ی عشق دهان به دهان، نسل به نسل و سینه به سینه در حال چرخش است. مثال های زیادی از عشق های بزرگ و رویایی داریم، ولی آیا عشق واقعی را بشر می تواند حتی معنی بکند؟!

شاید معنی عشق به اندازه تعداد افراد کره زمین باشد! به همین پیچیدگی!

این روزها چیزی که زیاده لاف عاشقیه!

هر کسی نظری داره، ولی در یک کلام عاشق باید عاشق باشه و هیچ...

عشق زوال نداره

عشق انتها نداره

عشق مرز نداره

عشق واقعی شاید آغاز داشته باشه ولی قطعاً  پایان نداره...

در پست انفجار نفتکش ایرانی در آخر شرح خبر جمله ای آوردم با این مضمون: آیا جنگ نفتکش ها در راه است؟!!! و آن را با رنگ جدایی مشخص کردم. ساعاتی بعد خبر ارسال نیرو و ادوات جنگی آمریکا منتشر شد و تنها ساعاتی بعد سخنان شمخانی! حالا باید منتظر عکس العمل های بعدی باشیم. پیش بینی که می توان از آینده تحولات خاورمیانه کرد بسیار سخت است. آن هم در این برهه از زمان که خیلی از دولت ها دنبال سهم خواهی از این منطقه مهم و البته بحرانی هستند، هم سهم خواهی و هم انتقام! آیا جنگ جدیدی در راه است؟ مطمئنن اگر جنگی در راه باشد قطعاً بین دو کشور نخواهد بود! و چه بسا این جنگ تبدیل به جنگ منطقه ای و شاید جنگ جهانی جدیدی شود. جنگی که در آن خشک و تر باهم خواهد سوخت. خاورمیانه در طول سالها آبستن حوادث گوناگون و مهمی بوده، اما در برهه ی کنونی شاید بیشتر از هر وقت دیگری این منطقه مهم مستعد بروز شعله های جنگ است! نظر شما چیست؟؟؟

افشای پشت پرده جنجالی سلطان قمار و پولشویی ایران، او اسپانسر برنامه های رامبد جوان و گلزار است!

سجاد خواجه علیجانی چهره دیگری است که به عنوان سرمایه گذار وارد عرصه سینما شده است. او چند سال قبل در یک پروژه 20 میلیاردی با رضا میرکریمی و کمال تبریزی با عنوان ما همه با هم هستیم، شرکت کرد. مهران مدیری و محمدرضا گلزار بابت 5 روز کار در این پروژه مبالغی معادل یک میلیارد و دویست میلیون تومان و یک میلیارد و هفتصد میلیون تومان دریافت کردند. خیلی از ستاره های دیگر نیز در این پروژه حضور دارند و مبالغ کلانی را دریافت کردند. حال سئوال این است که این فیلمها واقعاً چقدر سود دارند و چطور به سود می رسند؟! چه چیزهایی پشت پرده ی همچین فیلمهایی وجود دارد؟! خواجه علیجانی همچنین اسپانسر مسابقه برنده باش با گلزار بود. او همچنین سرمایه گزار فیلم رحمان 1400 بود. همچنین سرمایه گذار  فیلم های روزهای نارنجی و جهان با من برقص نیز است. ما متوجه شدیم او همچنین اسپانسر جشنواره جهانی فجر نیز بود! طبق تحقیقات او از راه بیت کوین به این ثروت باد آورده رسیده است. او همچنین با راه اندازی سایتهای قمار و تبلیغات این سایتها ثروتهای زیادی به دست آورد. حال باید دید او چطور سایتهای قمار را به صفحات پرداخت بانکی متصل می کرده است! آیا او تنها بود؟! او یک نفر نبود بلکه یک تیم بود. قطعاً رقم کلاهبرداریها و دزدی های وی و شرکایش بیشتر از اینهاست. او همچنین در سالهای گذشته اقدام به کلاهبرداری از طریق صفحات پاپ آپ با تیتر محصولات جنسی نموده است. پولشویی این فرد بسیار بیشتر از این حرفها است. اینجاست که پشت پرده ی کثیف دستهایی در شبکه های پرداخت مشخص می شود. باید از خواجه علیخانی و همدستان دزد و کلاهبردارش بخواهیم کلاس آموزش بدست آوردن ثروت کلان برای بقیه بگذارند. بهرحال همان طور که گفتیم قطعاً امثال خواجه علیخانی ها، با کمک لابی های مختلف در سطح کلان اقدام به پولشویی می کنند. البته کسانی مانند هادی رضوی و محمد امامی شاید به عنوان قربانی باشند و افرادی دیگر پشت سر اینها وارد پلن B می شوند.

این قسمت:

"با خاک یکسان کرده بهاره رهنما با افشای کلاس گذاشتن های فیک اش تا عکس های خصوصیش که عمداً برای مردم منتشر میکنه"yesdevil

سلام

در ادامه روند با خاکسان کردن سلبریتی ها، می رسیم به بهاره رهنماcool

 

غلط املایی بهاره رهنما

 

اگر اعتماد به نفس این بشر رو پشه داشت الان بوئینگ شده بودlaugh از اون فیلم عروسی شوهر دومش گرفته که خودش منتشر کرد برای معروف شدن تا بقیه کارهاش مثل سالگرد عروسیش که تالار  و دوربین گرفته بود و...surprise

امثال بهاره رهنما میان این کارها رو می کنند، و وقتی کسی انتقادی میکنه میان میگن که تو زندگی ما دخالت نکنین!indecision خب یکی نیس بگه اگه زندگی خصوصیتونه چرا اینهمه فیلم و عکس از خودتون منتشر میکنین؟!devil خب حالا این ریاکاریهای ایشون و برخی سله بریتی ها رو کجای دلمون بزاریم؟!sad نذری میدن فیلم میگیرن، به کودکان کار کمک میزارن کلی عکس و فیلم به صورت خودجوش بیرون میدن و...frown

حالا اینهمه با شوهرش کلاس میزاره، جدیداً یک کلیپی پخش شده که زن اول شوهر فعلیش گفته که شوهره کلی بهش بدهکاره!surprise کلاً اگه بخوایم زندگی این سله بریتی ها رو زیر و رو کنیم میبینیم که اینا اول فیک بودن بعد دست و پا درآوردن! اینقدر اینها تو فاز کلاس و ریاکاری هستن!devil

ایشون سلطان لیسانس هم هستن و کلا سطح زبان انگلیسیشون هم که دیگه نگوlaugh توی نت یه فیلمی ازش هست که میگه: "شاید روی برخی غذاهای یکی دوتا پیس روغن زیتون زده میشه، بعد میگه: نو روغن انی وی(no روغن anyway)"surpriselaugh آدم یاد احمدی نژاد میوفته که گفته بود وان دقیقهlaugh. حالا دوتا پیس چیه آخه!!!laugh

همین خانمی که ادعای سوادش میشه و میگه چندتا لیسانس دارم، مخصوصاً لیسانس ادبیات فارسی، گفتگویی با فائزه هاشمی رفسنجانی داشت که عکس گفتگوش با فائزه هاشمی رو از یک روزنامه، گذاشته بود توی استوریش و "فائزه" رو "فائضه" نوشته بودlaugh البته از این غلط های املایی زیاد دارن ایشونlaughdevil

تازه خواجه بهار الدین رهنما که به خودش لقب "زن باران" دادهlaugh کتاب شعر هم چاپ کرده اند که یک جایی از کتاب میگن که: "نه، دیگر زن باران نیستم؛ نه زن بارانم"winklaugh بالاخره زن باران هستی یا نهlaugh در جای دیگری می فرمایند: "ایمانم را حفظ می چسبیدم"laughdevil خخخخ در ادامه میگه "روزم را با صبح آغاز میکنم"laugh انگار بقیه مردم روزشون رو با نصف شب یا ظهر شروع میکننcool یک جایی هم گفته که من شعر سفارشی قبول نمیکنمlaugh بمیرم واست که شعر سفارشی قبول نمیکنی! انگار جلوی خونش صفش کشیدن که تو رو خدا واسه ما شعر بگوdevil یعنی نابودی که ایشون در زبان و ادبیات فارسی به وجود آوردن تمامی تلاشهای سی ساله فردوسی رو به فنا دادindecision. ایشون از اون طرف یک مراسم لاکچری مراسم معرفی آلبوم موسیقی میگیره که شاید حدود 200 میلیون هزینش شده بودlaugh بعد مجری میاد میگه کلیه هزینه های فروش آلبوم این خوانننده میرسه به زنان سرطانی سرپرست خانوارsurprise آخه تو ایران کی پول به آلبوم میده! شاید نهایت 1 درصد مردم بخرن! حالا شما همون پول مراسم رو خرج همون زنهای سرپرست خانوار بکن و دست از این ریاکاری ها بردارangry جدیداً مد شده اینا میان تبلیغ موسسه خیریه و اینا میکنن، که ایشون اومده تبلیغ موسسه دست یاری به دشت یاری رو کرده، که ما رفتیم سرچ کردیم. اصلاً سایتش باز نمیشه! و ظاهراً هیچ مجوزی هم نداره!!!indecision نه گزارش مالی داره نه چیزیcool حالا مردم میان ازش انتقاد میکنن چرا شما که اینقدر داری تبلیغ کارهای خیر میکنی، چرا از اون ور زندگی لاکچریت رو به رخ میکشی؟!indecision میاد میگه آره شرایط سخته، من خودم چند ماهه چیزی خرید نکردم!surprise بله شما رفتی فقط چندتا گالری افتتاح کردی تو این مدت و برج کاملیای 3 رو خریدیangry. بله متاسفانه میبینین که اینها سلبریدی هستند نه سلبریتی...angry و نه تنها در کنار مردم نیستند بلکه در مقابل مردم هستند و دست به هزار جور ریا کاری و فریب می زنن و کار رو به جایی میرسونن که عملا به شعور مردم توهین میکننangry از عکس و فیلم لو دادن عمدیشون و از زندگی خصوصی برای معروف شدن و کسب فالوور تا جمع آوری فالوورهای فیک و...devil

جدیداً هم یک فیلم مخفی ازش درآومده که داره تو ماشین عربده میکشه و با دستش یک علامت زشتی رو نشون میده!surprise و بعدش اومده و ماسمالی کرده  گفته این پشت پرده یک فیلمه!surprise آخه توی کدوم فیلم این حرکت زشت رو نشون میدن!!!surprise

 

این هم پشت پرده چهارم، تا برنامه بعد خداحافظتونyes

 

مخاطبین محترم ویکی رضوی سلام. 

امروز در پشت پرده ی سوم میخوایم یه سری اسناد محرمانه، عجیب و پیچیده از شبنم نعمت زاده(دختر وزیر سابق صنعت، معدن و تجارت، جناب محمدرضا نعمت زاده) رو واستون منتشر بکنیم. این آقازاده ها دیگه واقعاً چاپیدن مملکت رو! همینهایی که جناب آقای جهانگیری از مظلومیتشون حرف می زد(منظورم دختر وزیر آموزش و پرورش، که در مناظره ها موضوع اش مطرح شد که میتونید سرچ کنید و ببینید). indecision

اما می رسیم به شبنم خانم، این خانم واقعاً استعداد دارن و تونستن اختلاص های میلباردی انجام بدن. indecision

چند روز پیش هم دادگاهشون برگزار شد و کلی اتهام بهشون وارد شد. حالا جالبیش اینجاست که شخصی اومده سند واسش گذاشته که متولد 73 هستش، به نام سید امیر بارانی! حالا اینهمه پول رو از کجا آورده؟! قاضی در دادگاه نیز عنوان کرد که بیش از 20 میلیارد تومن سند از کجا آورده! که در ادامه قاضی گفت این موضوع نیز باید بررسی بشه. مدیونین اگه فکر کنین این 20 میلیارد رو این آقا از راه اختلاس به دست آورده. surprise

حالا در ویکی رضوی واستون یکسری اطلاعات دست اول رو میگیم که کفتون ببره! devil

اسم پدر این آقا سید معین است! بابای این آقا پسر اومده شرکت معین موتور رو تاسیس کرده که یکی از بزرگترین و اصلی ترین شکتهایی هست که پورشه وارد ایران میکنه و نکته جالبتر اینکه در سال 88 همین آقای معین بارانی یه مبلغ ناقابل 100 میلیون دلار رو از بانک توسعه صادرات ایران پول گرفته که مدارکش در تابناک منتشر شده بود. و این مبلغ رو پس هم نداده! حالا از اون طرف پسرش اومده این دست و دلبازی رو کرده و وثیقه گذاشته! حالا اینکه چه ارتباطی بین آین آقا و پسرش و وزیر سابق و دخترش وجود دارد، خود معمائیست. indecision

جناب وزیر سابق بعد از دادگاه اومدن گفتن که سر دختر من هم کلاه گذاشتن و از این حرفا laugh و گفتن ایشون کلی هم بدهی دارن laugh (آخی...laugh). حالا ایشون تو چند ماه گذشته وقتی که وزیر بود فرموده بودن دخترم داروسازه و بر اساس توانایی خودش داره زحمت میکشه و کار میکنه. surpriselaugh حالا ما نادیده میگریم که ایشون دخرت وزیر سابق هستن. در اینجا لازمه بگم که جناب نعمت زاده معروف به سطان ثبت شرکتهای مختلف معروف هست. همچنین همسر ایشون خانم مریم بختیار سال 72 زمانی ایشون وزیر آقای رفسنجانی بود، یک زمین ناقابل رو به متراژ 4688 متر رو به مبلغ 20 میلیون تومن در منطقه ولنجک میخره. حالا این زمین خیلی بیشتر از این حرفا میارزید. ایشون به نام ساخت مدرسه غیر انتفاعی میاد این کار رو میکنه! بعد میاد 2 هزار مترش رو میفروشه! بعد دوباره میاد زمین رو پس میگیره(در حالی که چون به اسم ساخت مدرسه و با قیمت بسیار کمتر خریده بوده حق نداشته بفروشه).

دختر وزیر سابق یک شرکتی داشته به نام رسا که به شرکتهای دیگه ناقابل 20 میلیارد تومن بدهکاره surprise توی دادگاه هم میزنه زیرش و باباش هم میگه که دخترم بدهکاره.(آخی طفلیdevil)

حالا بعد از جلسه اول قاضی میگه فشار و لابی در کار نیست و ما بدرستی رسیدگی خواهیم کرد. ما هم امیدواریم که بدرستی به حساب اینهایی که به اسم های مختلفی و در پوشش های مختلف با استفاده از اهرم های مختلف اقدام به این اختلاس های کلان میکنن، برسن و درس عبرتی بشه برای سایرین yes

 

امیدوارم از این قسمت پشت پرده هم خوشتون اومده باشه. ازتون خواهش میکنم این وبلاگ رو دنبال کرده و به دوستان خودتون نیز معرفی کنید. نظر هم یادتون نره. مرسیyes

 

کاریکاتور سرهنگ علیفر

 

امروز با یک پشت پرده ی دیگری در خدمتتون هستیم. yes

امروز میخوام در مورد پشت پرده ی محرومیت سرهنگ علیفر از گزارش های صدا و سیما براتون بگم.

قضیه از این قراره که در بازی اخیر رئال مادرید و لوانته، علیفر سید جلال حسینی را که دفاع تیم ملی ایران هست رو هافبک تیم لوانته معرفی میکنه! laughdevil

 

بازی رئال مادرید با لوانته


حالا روابط عمومی صدا و سیما اعلام کرده تا روشن شدن علت موضوع علیفر از گزارشهای فوتبال محرومه! frown

علیفر هم علت این اشتباه را این موضوع اعلام کرد که او این اطلاعات رو از سایت اسکای اسپورت(یکی از معتبرترین سایت های فوتبالی) درآورده. indecision

تیم تحقیقی ویکی رضوی هم این موضوع رو بررسی کرده و مشخص شده که موضوع واقعیت داره! surprise

علیفر در مصاحبه ای با خبرگزاری خبرآنلاین در مورد این موضوع هم توضیح داده است که اینسری قربانی اشتباه سایت اسکای اسپورت شده است و طبق گفته ی او این سایت مثل سایت ویکی پدیا قابل ویرایش توسط کاربران نیست و خیلی قابل اعتماد هستش این سایت! indecision

ایشون قبلاً هم اشتباهات فاحشی در گزارشات مرتکب شده بودند. که در معروفترین اش در یک بازی اروپایی نام سازنده ی ورزشگاهی را امیردولاب اعلام کرده بودند(همون قضیه ی ویکی پدیا، که یک نفر با دانستن این موضوع که علیفر در گزارشات خود از سایت ویکی پدیا استفاده می کند، شیطنت کرده و قبل از بازی اطلاعات ورزشگاه رو به غلط ویرایش کرده و اسم خودش را به جای سازنده ی ورزشگاه می نویسد). surpriselaugh

اما واقعاً پشت پرده ی علت محرومیت او صرفاً همین اشتباه اش بوده؟! cool

طبق تحقیقات ما و شواهد موجود به نظر میرسه این اشتباه شاید موضوع ساده ای نباشد، ولی نمی تواند علت اصلی محرومیت وی باشد و باید دید در آینده عاقبت علیفر چه خواهد شد! آیا به عاقبت فردوسی پور دچار خواهد شد یا نه... cool

 

در سالهای اخیر در سطح جهانی مخصوصاً در ایران اپلیکیشن waze در حال تبدیل شدن به رقیبی سرخت برای Google Maps و سایر رقبا بوده و انتخاب اول بسیاری از کاربران می باشد. مزایا و امکانات زیاد waze  به همراه User Frendley بودن آن کار را برای رقبا بسیار سخت کرده است. بنده خودم کمتر موقعی میشه که از خونه بیام بیرون و waze رو روشن نکنم. نمایش ترافیک آنلاین، سخنگو بودن، تصحیح مسیر پس از اشتباه رفتن در مسیر، اتومات بودن تنظیم زوم و همینطور خارج شدن از حالت زوم روی نقشه متناسب با سرعت وسیله نقلیه، امکان ضبط صدا و شخصی سازی برای حالت سخنگو، اتوامت بودن حالت روز و شب و... از جمله مزیتهای waze می باشد. بهرحال بنده این اپلیکیشن را به شدت توصیه میکنم. البته این مورد رو هم بگم که waze مصرف باتری زیادی را نسبت به Google Maps دارد.

صحبت کردن در باره ی "دیجی کالا" بسیار سخت است! یا باید همزمان کارشناس رشته های آتی-تی، فروش اینترنتی، روانشناسی فروش و... باشی، یا باید سالها مشتری و طرفدارش بوده و یا اینکه در آنجا کار کرده باشی.

بنده سالهاست(شاید نزدیک به 10 سال) که مشتری پروپاقرص دیجی کالا هستم و تا الان حدود 200 بار خرید کرده ام(چه برای خودم و چه برای دیگران)، و در هر بار خرید بصورت متوسط 5 قلم کالا خریداری کرده ام.

در طی این سالها این کمپانی بزرگ پوست اندازی های زیادی را انجام داده است. برخی از این پوست اندازی ها و تحول ها اختیاری بوده اند و برخی اجباری و به جبر وضعیت بازار و ضرورت رقابت با رقبایی که شاید بزرگ نبودند اما خطرناک به حساب می آمدند. رقبایی مثل بامیلو.

من اینجا در مورد این که این کمپانی مال چه کسی است و چه مقدار فروش دارد و از این دسته اطلاعات نمیخواهم بنویسم. چون این موارد در وب سایتهای قابل دسترسی است. فقط این مقدار بگویم که شروع کار با شراکت دو برادر انجام گرفت و از دوربینهای عکاسی و چند موبایل ساده شروع کردند.

دیجی کالا در دو سال اخیر با شروع دوره ی تنش اقتصادی و کاهش شدید قدرت خرید مردم، علیرغم تنشهای زیاد و اخراج تعداد قابل توجهی از پرسنل خود، با تدبیر مدیران خود بدرستی توانست شاید علیرغم میل باطنی خودشان و همینطور میل باطنی خریداران قدیمی و باوفایشان دست به یکسری تغییرات زده و خود را حفظ کند! چنانچه شاید تعداد زیادی از خریداران قدیمی و باوفای خود را در این راه از دست داد، اما چیزی که به دست آورد بزرگ بود. این چیزها بصورت کلی شامل حفظ جایگاه دیجی کالا به عنوان بزرگترین فروشگاه اینترنتی ایران بود، به طوری که بزرگترین رقیب خود را از میدان به در کرده و به کلی از هستی ساقط اش کردند. این رقیب کسی نبود جز کمپانی "بامیلو".

دیجی کالا با ترفندهای مختلف و ریز و درشت و با روانشناسی خوب توانست خود را در این اقیانوس پرتلاطم حفظ کند. مسائلی که در سالهای گذشته چه در برهه ی قبل از تنش اقتصادی چه بعد از آن باعث حفظ دیجی کالا شد به صورت کلی به شرح زیر است:

1- سرمایه گذاری روی تولید محتوا به صورتهای گوناگون(از به کارگیری دوبلور معروف و خوش صدا تا ایجاد وبسایت دیجی کالا مگ و تولید ویدئوهای بررسی و آموزشی)

2- ایجاد بخش سوپرمارکت و سایر بخشهایی که شاید سود بسیار جزئی دارند(در حال حاضر)

3- ایجاد پلیس مارکت(واسطه گری فروش)

4- و...

هرچند گفتم با این کارها شاید در خوش بینانه ترین حالت حدود 10% از مشتری های قدیمی و وفادار خود را از دست داد(که از نظر من مهم است) ولی در عوض مشتری های خرید اولی زیادی هر چند در غالب فرش های با مبالغ کم و در چهارچوب فروشهای سوپرمارکتی به دست آورد.

نهایتاً این غول ساکت، همچنان به راه خود ادامه می دهد و بدون سروصدای زیاد و بصورت چراغ خاموش همچنان بزرگترین فروشگاه اینترنتی ایران است و به جرات می توان گفت 70% فروش اینترنتی ایران دست دیجی کالا است.

 

در پستی جداگانه معایب و مزایای خرید از دیجی کالا را در حال حاضر خواهم گفت، و همینطور جواب این سئوال که آیا خرید اینترنتی خوب است یا نه؟! و نیز جواب این سئوال که آیا از دیجی کالا خرید بکنیم یا خیر؟! را خواهم داد...

تبلیغ قلیان توسط بهنوش بختیاری

از امروز یک موضوع جدید و جذاب رو به موضوعات ویکی رضوی اضافه میکنم به اسم "پشت پرده" ، که ضمن واقعی بودن، جذابه و فان هم هست.

در این سلسله پست ها بر این هستم تا حقایق و پشت پرده های مسائل روز و داغ رو براتون آشکار کنم yes

امروز با موضوع "بهنوش بختیاری" در خدمتتون هستیمwink

حتماً در جریان هستین که برخی هنرمندان یا به اصطلاح سله devil بریتی ها همش از لو رفتن عکسهای خصوصیشون میگن. بهنوش بختیاری هم یکی از اینهاست.

اگر یک سرچی بکنید عکسهای بهنوش بختیاری رو میتونید پیدا کنید(عکسهای مثلاً لو رفته اش روwink)

حالا یک سئوال از بهنوش خانم: چرا همش عکسهای خوشگل و مجلسیتون لو میره؟! چرا یک عکس از اینهایی که لو رفتن زشت و بدون آرایش نیست؟!

 

حالا در مورد ایشون صحبت بسیار است. از شوآف ایشون در مناطق زلزله زده و کارهای مثلاً خیر تا گفتن این موضوع در تلویزیون که بهتر گوشت گرون شد! اینجوری مردم به سمت گیاهخواری میرن! surprise یکی نست بهش بگه عزیزم حالا اگه تو اینقدر گوشت خوردی که فربه شدی و میخوای رژیم بگیری بقیه چیکار کنن خانم دکتر بهنوش بختیاری angry ! بعد ایشون در کلیپ هایی تبلیغات غذاهای گوشتی رو برای "رستوران کباب خانه درباری" میکنن!!! devil

من موندم در مناطق زلزله زده اینترنت از کجا گیرن میارن که اینقدر سریع آپلود میکنن عکسهای خیرخواهانشون رو!!!

حالا ایشون بعد از اینکه عده ای از مردم اومدن اعتراض کردن به کارها و حرفهای ریاکارانه و دروغ ایشون و برخی سلبریتی ها، با لحن عصبانی اومدن فرمودن که: سلبریتی چه کوفتیه! من نمیدونم سلبریتی از کجا دراومد که هی به ما این چندساله میگن سلبریتی. بابا ما هم انسانیم و قلب داریم و...

در جواب ایشون باید بگم که: سلبریتی همون کوفتیه که شماها تو هر مراسم مزخرفی میرین، با بادی گارد تشریف میبرین! اینجا جالبه بهتون بگم که ایران تنها جای دنیاست که که هنرمنداش با بادیگارد روی فرش قرمز میرن(مثال همین دکتر بهنوش بختیاری). حالا جالب اینجاست که کسی هم نیست دوروبرشون و مگس پر نمیزنه تو یکی از این کلیپ هایی که دوتا بادیگارد همراهشه laugh

حالا دیگه کاری به کارهای سیاسی ایشون ندارم که یه روز به نعل میزنن یه روز به میخ!!! devil

ایشون خیلی هم پولدوست تشریف دارن تا این حد که برای پول تبلیغ قلیون با تخفیف 30% میکنن surprisedevil . حالا این مورد منکر توصیه های دکتر بختیاری مبنی بر گیاهخواری نمیتونه بشه wink . بهر حال ایشون به فکر جیب مردم هم هستن yes

یه تبلیغ ضایع هم جدیداً انجام داده، که یک عطری رو میزنه و بیهوش میشه و میوفته رو زمین. angel دیگه از این ضایع تر تبلیغ نمیشه دید. coollaugh

جدیداً هم دعوای ایشون با یک سله بریتی دیگر به نام سحر قریشی! که در گذشته کلی باهاش دم خور بوده و عکس دونفری میگرفتن و... حالا اومده میگه من سحر قریشی رو نمیشناسم(در جواب خبرنگاری که میپرسه ماجرای دعواهاتون با سحر قریشی چیه؟)

بعد باز میاد تو تلویزیون(شبکه شما) میگه علتش این بود که به من گفته بودن اونجوری بگو که راه فراری باشه تا جواب ندی!surprise به قول خودش: راه حل های جهان سومی! devil

حالا سحرقریشی هم فیک بودن اکثر فالوورهای اینستا بهنوش بختیاری رو در جای دیگه ای جلوی دوربین خبرنگار میگه surprisedevil (البته فیک بودن آمار فالوورهای سله بریتی ها یه چیز وحشتناکیه! که بعداً در یک پست جداگانه با دلیل و مدرک خواهم گفت)، بعد دکتر بهنوش هم میگه اون موقع که ایشون کوبلن میبافته من بازی میکردم laughdevil

 

حالا نمیدونم باید خندید یا گریه کرد به حال خودمون؟!!!! indecision

 

تا پشت پرده ای دیگر برود...

 

ما چه کار کنیم تا حالمون خوب باشه؟! ما چه کار کنیم که حالمون عالی باشه؟!

جوابش اینه: باید در بازی زندگی با تمام وجود بازی کرد. حال خودمون رو به نتیجه بازی وابسته نکنیم! اگر با تمام وجود بازی کنیم، نتیجه بازی هرچیزی باشد، قابل قبول و مقبول است.

آیا در عمل موردی رو میشناسیم که مصداق این کلام باشد؟! فارغ از هر سوگرایی دینی و مذهبی و هر گونه سلیقه ی مذهبی، یک مثال بزرگ و عالی وجود دارد. من خانمی رو میشناسم که در بازی زندگی برادرزاده هایش را به شکل ناجوانمردانه به شهادت می رسانند! برادرهایش را به شکل ناجوانمردانه به شهادت می رسانند! خودش و همراهیانش را به اسیری می برند. وقتی در آخر این قصه از او می پرسند که حالت چطور است؟ در جواب می گوید: "والا ما راُیت الا جمیلا، ما راُیت الا جمیلا!!!"

وقتی در بازی زندگی با تمام وجود وارد شویم و وقتی با تمام وجودمان بازی کنیم و حال خودمان را به نتیجه ی بازی وابسته نکنیم، حالمان همیشه خوب و عالی خواهد ماند...

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود... کربلا در کربلا می ماند اگر این نگاه زینب نبود...

در دل هر رنجی دردی و مصیبتی، بذر یک خیری نهفته است، برابر با آن مصیبت و گاهی بزرگتر از آن! اما باید دو شرط لازم و کافی وجود داشته باشد. آن دو شرط صبر و سپاسگزاری است. در صورت وجود این دو شرط بذر خیر شکوفا خواهد شد.

 

امیدوارم حال شما همیشه خوب و عالی باشد و احساسات شما وابسته به شرایط بیرونی و دیگران نباشد و سرشار از بهترین و عالی ترین احساسات باشید. هرچند سخت است ولی شدنیست.

شاید تعدادی از شما که الان این مطلب را می خوانید تا به حال در بیمارستان بستری شده باشید و اگر هم نشدید امیدوارم هیچ وقت بستری نشوید. ولی این موردی نیست که بشود پیش بینی کرد. حداقل برای اطرافیان آدم هم که شده پیش می آید. هدفم از این پست ارائه اطلاعاتی است که ممکن است به درد شما بخورد. فارغ از اینکه در کدام شهر هستید و بیمارستان مورد نظر آموزشی(دولتی) است یا خصوصی، این موارد تقریباً در بین همه بیمارستانها مشترک است. برای بستری شدن دو روش وجود دارد. یکی نوع اول که از قبل مشخص است و قابل پیش بینی، که در این روش شما فرصت دارید تصمیم بگیرید که بسته به حضور پزشک خود در بیمارستانهای مختلف، در چه بیمارستانی پذیرش شوید. و بعداً بروید دنبال تامین دفترچه درمان، معرفی نامه بیمه تکمیلی و تهیه پول و... ولی وای به روزی که بصورت غیرمنتظره و اورژانسی مجبور شوید در یک بیمارستان بستری شوید. اینجاست که بدون آمادگی مجبور خواهید شد تن به خیلی کارها مثل تسویه حساب بیمارستان از همان بدو ورود از جیب نازنین کرده و بعداً از بیمه تکمیلی پول عزیز خود را بگیرید، که آن هم داستانی مفصل برای خود دارد. اگر به صورت اورژانسی دستور بستری گرفتید(از هر کسی و هر جایی)، به پزشک خود بگویید که ذکر کند: اورژانسی. مثلاً فلان آقا یا خانم به خاطر جراحی فلان قسمت بصورت اورژانسی بستری شوند. در اینصورت حتی اگر در بیمارستان خصوصی هم بستری شوید در وهله ی اول هیچ پولی از شما دریافت نمی شود. اگر هم صندوق بیمارستان درخواست وجه کرد بگویید الان هیچی همراهم نیست. با این ترفند می توانید در روز بعد یا روزهای آینده اقدام به گرفتن معرفی نامه از بیمه تکمیلی خود بکنید. البته اگر تا تاریخ ترخیص به روز تعطیلی نخورید. ضمناً همیشه دفترچه درمان پایه ی خود را نگاه کنید تا حداقل چند برگ داشته باشد تا در مواقع ضروری غافلگیر نشوید(دفاتر تعویض در صورتی تعویض می کنند که حداکثر دو برگه از دفترچه مانده باشد). البته ذکر این نکته لازم است که در مواقعی بیمارستانها می توانند بصورت آنلاین تاییدیه بیمه تکمیلی را بگیرند. که در این صورت شانس آورده اید و دیگر لازم نیست سراغ گرفتن معرفی نامه بیمه تکمیلی بروید.

یک مورد دیگر اینکه اگر مدرکی مانند نتیجه سونوگرافی یا نتیجه آزمایش را به بخش بستری بدهید تا در پرونده بیمار بگذارند دیگر ممکن است از دست بروند! یعنی در روز ترخیص پرونده سریع به بخش بایگانی خواهد رفت و دیگر در آوردن آنها از بایگانی بسیار دشوار خواهد بود. و اگر شما این مدارک را مثلاً برای بیمه تکمیلی لازم داشته باشید به مشکل خواهید خورد. پس می توانید از نتایج کپی تهیه کرده و کپی ها را به بخش تحویل دهید. 

دزدگیر خودرو یکی از رایج ترین آپشن هایی است که بعد از خرید روی ماشین ها نصب می شود. تجربه ای که بنده دارم از دزدگیر اینه که یا اصلاً دزدگیر نزارین یا بهترینش رو بزارین. پیشنهاد من برند ایزی کار است. اگر اصل اش که کره ای است رو پیدا کردین که عالیه. من خودم مدل تصویری E7III را گرفتم و حدود 5 ساله استفاده می کنم. و کاملاً راضی هستم. اخیراً هم رفت داخل ماشین لباسشویی و قشنگ شسته شد :(  و تازه روز بعد از پهن کردن شلوارم، متوجه شدم :) ولی خوشبختانه بعد ازچند روز صبر و چند بار سشوار کشیدم از فاصله دور، زدم شارژ و شارژ شد و نهایتاً به حول و قوی الهی روشن شد :) در روزهایی که ریموت رو نداشتم، آپشن ضربه زدن روی کیت نصب شده پشت شیشه جلو(که از قبل 4 عدد را تعریف کرده بودم)، به دادم رسید.
 

یکی از چالش های بزرگ بشر، بحث جبر و اختیار بوده و است. و از ابد تا ازل نیز خواهد بود. ولی جدای از جواب این چالش بی جواب، درست در زمانی که همه چیز خوبه و سرجاشه، باید منتظر یک اتفاق یا خبر بد بود... و یا بالعکس! این است جبر زندگی! و جدای از داوری در مورد خوب یا بد بودن این اتفاق، هرکسی یک نوع برداشت از این ماجرا دارد. بهرحال بشریت هزاران سال است که در پی یافتن معمای زندگی، جبر و اختیار و مرگ است. و شاید هیچ وقت نتواند جوابی برای این موضوع پیدا کند...

ساعاتی پس از انتشار پست قبلی، خبر توقیف کشتی بریتانیایی منتشر شد. البته تحولات همچین هم لاک پشتی نیست از قرار معلوم! بهرحال امیدواریم به خیر و خوشی تمام شود... البته برخی منابع تعداد کشتی های توقیفی رو سه تا اعلام می کنند.

در ماه های اخیر تحولات بسیار مهم سیاسی در منطقه و جهان به وقوع پیوسته و همچنان ادامه دارد. البته وجه تسمیه این تحولات در لاک پشتی بودن آنها است. به نحوی که علیرغم مهم بودنشان و کفایتشان بصورت کند حرکت کرده اند. در سنوات گذشته(دهه های گذشته) جهان در بعد سیاسی هر وقت چنین حالتی از سرعت و چالشهای سیاسی مطرح بوده، بعد از مدتی تحولات بصورت مثال شعله ور شدن آتش زیر خاکستر پیش رفته است. چنانچه در حال حاضر علامتی هم به نفع این تز وجود دارد، و آن سوگیری ها و گروهبندی های سیاسی کشورهای جهان(برخی از آنها) می باشد. به هر حال امیدواریم در حد همین مقدار بماند و تبدیل به چالش نشود. البته شاید به زعم خیلی ها یا تحولات بصورت معمولی در حال رخ دادن است و یا بسیار پیچیده تر از این حرفها است که بتوان نظری داد. به هر حال در ماه های آینده به مشخص خواهد شد، چنانچه احتمال اصلی مورد بحث دارای شانس بیشتری است.

یه صدایی شبیه ساییده شدن دو قطعه به هم از چرخها، که سرپیچها بیشتر بود!

که بصورت متناوب بود.

بله... از صاف شدن لنتهای عقب بود.

و با عوض کردن لنتها درست شد

نکته: برخی مواقع ممکن است یک وسیله خارجی کوچک در بین دیسک و لنت گیر کرده باشد، که البته در این مواقع صدا در 99 درصد مواقع بصورت ممتد می باشد.

من بودم و تو بودی و عشق
تو نیستی و من ماندم و هیچ...

احتمال وقوع حادثه ای عجیب و بزرگ در سطح جهانی در منطقه خاورمیانه بسیار زیاد است! این حادثه بزرگ به احتمال زیاد شاید باعث دردسر بزرگی خواهد شد. انسان متاسفانه تنها موجودیست که تن به نابودی خودش می دهد، و این بار نیز نزدیک است و در صورت وقوع، بسی سهمگین خواهد بود.

در این گوشه ی تنهایی غم

تنها، تنهایی را صدا می زنم

چون میدانم امیدی نیست...

تو باش

تو بمان

تو که هستی همه چی خوب است

تو باش تا آسمان گریه کند

تو بمان تا خیس شوم

تو بمان تا نیست شوم

تو باش تا بروم از این انجماد حضور

از این سهمگین صدای سکوت...

از کدامین راه رفتی
به کدام سرزمین
اینجا جای خالی احساس
جای نفس های اشک
ریه های هوا پر است از تنهایی
زمانی که باورم میکنم
آن زمان انتهای رویاست
آنجا فضا خالیست
آنجا آشناست...

چون رویای خیالی

چشمهایم چون باران

رهایم کن از این بند

از چشمهایم

میدانستی چشمهایم انعکاس تو است؟!

بیا و رهایم کن از ظلمت

هیچ وقت نگفتم

نگفتم نرو

کاش ساعت ثابت بشه

کاش...

و چشمهایش

فهمیدی چی گفتم؟

چی؟

فهمیدی چی گفتم؟؟!

نه! حواسم به نبودنت بود...

همه ما تنهاییم!
مگر می شود کسی در خواب تنها نباشد؟!
اما تنهایی من مثل هیچکس نیست...
شاید مثل خودم باشه
شاید مثل چشمانم...

مثل یه آواز
مثل تو
آواره ترینم
تنها آرزویم...

.......................

عاشقی و معشوقی سرابی بیش نیست
اما این منم که هستم
این منم که تنفر و عشق را انکار کردم
سازت را کوک کن
بنواز آهنگ رفتن را
تا هستیم بازنده ایم!
تو که نیستی...

دیر زمانیست که مرده ام

هستم، ولی مرده ام


در عصر پاییزی نیستی، بی وطنم

در محضر خدا، ناخدایم

آری، کفرگویی بی وطنم

گر ایمان این است که دیدم

همان بهترم که ...


شاید هم مرده ای هستم که زنده ام

متنفر از خود، آن زمان که عاشقم


این قمار عاشقانه را هم باخته ام

در محضر عشق لاهوتیم

به هر حال همیشه سهمگین ترین فریادها سکوت است!
این ترجمان ذهن هر انسان عاشقی است
هر انسانی که تفسیر عشق را از نو کرده باشد
به گمانم این نوع انسان اگر هم باشد دیگر انسان نیست!
پس نتیجه می گیرم که موجودی(به زعم عشق) که دلیل بودن را نفهمیده انسان نیست
بودن معنی ندارد، در حضور عشق...

خیلی به سرنوشت ی همه ما که محکوم به آن هستیم فکر میکنم...

سرنوشتی که از سر نوشتش هم همونه!

تنهایی...

گاهی فکر میکنم نیستم

چون تو نیستی

فکر میکنم نباید میبودم

گاهی فکر میکنم اصلاً نبودی!

شاید همین قطرات بارون باشی

شاید همین قطرات اشکم باشی

گاهی بیا روی گونه هایم

بیا تا آروم بگیرم...

پیرو حوادث اخیر، جلسه ای در مجلس برای بررسی و سئوال از برخی مسئولین و وزراء در مورد سیل برگزار شد، فارغ از مسائل مختلف که جای بحث مفصل دارد، چند سئوال مهم وجود دارد. سئوال اول اینه چرا ما ایرانی ها متخصص سفسطه هستیم(قبلاً اشاره ای در این پست شد)؟! یا چرا باید همیشه داستان تکراری دور باطل گربه رقصانی را داشته باشیم(قبلاً در این پست اشاره شده بود)؟! نیز فارغ از وظایف مسئولین چرا مردم به خود رحم نمی کنند(قبلاً در این پست و در این پست اشاره کردم)؟! همچنین چرا ما عرضه ی استفاده بهینه از بارندگی ها را هم نداریم(قبلاً در این پست اشاره کردم)؟! نهایتاً درس عبرتی هم نمیگیریم! و این روند همچنان ادامه خواهد داشت. جالبه که مجلسی ها از کارشناس هواشناسی و وزراء سئوالهای مختلفی پرسیدند، ولی کسی از مجلسی ها نپرسید شما چرا تا الان همچین جلسه ای تشکیل نداده بودید؟! چرا قبل از حوادث مسئولین رو به چالش نمی کشید؟! و چرا همین الان از مسئولین نمی پرسید برای زلزله های احتمالی بزرگ شهرهای کلان کشور مثل تهران، مشهد، تبریز و... چه کار کرده اید؟! زلزله هایی که دیر یا زود گریبان شهرهای مذکور را خواهند گرفت و با توجه به ساخت و سازهای افتضاحی که داریم باید منتظر فجایع بزرگی بود!!! ساخت و سازهایی که در مزخرف بودنشان عوامل متعدد و پیچیده ای وجود دارد! مثل: رشوه، خودخواهی، تخلف مسئولین، قوانین ناقص، عدم توجه به قوانین، عدم بازرسی ها و بازخواستهای نهادهای بازرسی از ادارات مسئول و...
نهایتاً زلزله بزرگ در راه است...

بد نیست پستهای زیر را نیز بخوانید(چون در رابطه با این پست می باشند):

یکی از دوستان می گفت:

که این پماد بسیار خوب می باشد

مواد موثره بابونه آلمانی و گل همیشه بهار

اثرات ضدالتهابی موثر در درمان مواردی نظیر اگزما، کهیر، ادار سوختگی، هموروئید، محل گزش حشرات، راش، دمل و...

در کل اثراتی مانند داروهای کورتیکواستروئیدی را دارا می باشد که روزی حدود سه بار بایستی مصرف شود

یکی از دوستان صحبت می کردند که استفاده از تره در درمان هموروئید(بواسیر) بسیار موثر است. بایستی همزمان هم بصورت خوراکی و هم بصورت موضعی(بصورت کوبیده شده ضماد شود) استفاده شود. لطفاً اگر امتحان کردید نتایج را در کامنتهای این پست مطرح کنید.

سلام

متاسفانه در آغازین روزهای سال جدید شاهد سیل کم سابقه در برخی استانهای کشور بودیم، که متاسفانه خسارات جانی و مالی بسیاری بر جا گذاشت. همانطور که همه می دانند کشور ایران یکی از بلاخیزترین کشورهای دنیا است. از زلزله و سیل و... یکی از اساسی ترین سئوالات مطرح این است که چرا هیچ برنامه ای برای مقابله و کاهش عوارض ناشی از این بلایا انجام نمی شود؟ در عصر حاضر با پیشرفت علوم مختلف از جمله هواشناسی براحتی می توان بلایایی مثل سیل و طوفان را پیش بینی کرد و برای مقابله با آن برنامه ریزی و اقدامات فوری انجام داد. در حوادث اخیر همانند حوادث سالهای اخیر علامت سئوالهای بسیاری بود! مهمتر از همه این علامت سئوالها که به مدد شبکه های اجتماعی خیلی از مردم در جریان قرار گرفتند، بزرگترین سئوال این است که چرا مسئولین و حتی مردم از حوادث گذشته درس نمی گیرند. البته نقش مسئولین سنگین تر و پر رنگ تر می باشد. متاسفانه توجه به این مسئله مهم که پیشگیری به مراتب بسیار کم خرج تر است را فراموش کرده ایم. براحتی در سالهایی که خشکسالی بود می شد با اتخاذ سیاستهایی اقدام به لایروبی مسیل ها و جابجایی برخی روستاهایی که در مسیرهای پرخطر احداث شده اند نمود. به هر حال هنوز هم دیر نیست، ولی چیزی که مشخص است این آخرین سهل انگاری نیست. طبیعتاً با روندی که در پیش گرفته شده حتی باید منتظر بدترین بلایا هم بود. قلع و قمع جنگل ها توسط مردم و ارگانهای دولتی، ساخت و سازهای غیرمجاز در حریم رودخانه ها و... عوامل اصلی خسارتهای بزرگ سیل می باشد.

سال نو مبارک


سلام بر دوستان گلم و هر کسی که این پست رو میخونه

سال جدید رو تبریک میگم خدمتتون

امیدوارم سال خوبی در پیش داشته باشید

آرزومند آرزوهاتون


آب زنید راه را هین که نگار می‌رسد

مژده دهید باغ را بوی بهار می‌رسد

راه دهید یار را آن مه ده چهار را

کز رخ نوربخش او نور نثار می‌رسد

چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان

عنبر و مشک می‌دمد سنجق یار می‌رسد

رونق باغ می‌رسد چشم و چراغ می‌رسد

غم به کناره می‌رود مه به کنار می‌رسد

تیر روانه می‌رود سوی نشانه می‌رود

ما چه نشسته‌ایم پس شه ز شکار می‌رسد

باغ سلام می‌کند سرو قیام می‌کند

سبزه پیاده می‌رود غنچه سوار می‌رسد

خلوتیان آسمان تا چه شراب می‌خورند

روح خراب و مست شد عقل خمار می‌رسد

چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما

زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می‌رسد

و الان...
جمعه است
مثل همه جمعه های دیگر!
اما بازهم جمعه ای نو
بازهم جدید
ولی انگار هیچ جمعه ای مثل جمعه قبل نیست!
وقتی نیستی...
بودن... چه شکنجه ی سختیست در زمستان سیاهِ خالی از تو

تا حالا شده عاشق خودتون بشین؟!

گفتاری که عرفای بزرگ نیز داشته اند هم شاید اشارتی بر این نوع عشق داشته است...

بهرحال تفسیرها و گفتارها در مورد عشق به تعداد افراد و در طول دورانهای مختلف بوده است، یعنی میلیاردها اشارت!

اما رازی سر به مهر است این عشق...

رازی به پهنای هستی

شاید راز عشق در مقایسه با راز مرگ نیز عظیم تر باشد! آری...

در توصیف عشق باید سکوت کرد...

در مقابل عشق باید ایستاد، تمام قد!

نگاه کرد و دید که چه عظمتی دارد... و شناخت، و شناخت!

و چه حقیر است انسانی که خود را به سخره می گیرد با ادعای واهی عشق... و چه نادان است...

سلام دوستان

امیدوارم حالتون عالی باشه

در عصر بدی هستیم، در زمانی که زمانه اش بدحال است... و همه می روند و هیچکس نمی ایستد و هیچکس نمیبیند و نمی گوید حدیث دل... اما شاید تو بیایی و بمانی و بگویی از خود... از من... از نیستیِ هستی... از هستیِ نیستی...

مدتیست بنده اوضاع و احوالی را احساس و رویت می کنم. شاید مثال پستی که قبلاً گذاشته بودم، عده ای از دوستان باور نکنند و جوابی در دفاع از ناروایی آن بنویسند، بهر حال همه نظرات و احساس های شما دوستان برای من بسیار قابل احترامه... حال چند بیتی در جهت پیشگویی آینده و نگرانی هایم، بیم هایم و امیدهایم می نویسم:

روزها را گران، پی در پی روان

ظلمت فراوان، همه آشکار می بینم

چون خوب و بد شود درهم

درهم، همه را گران میبینم

در زمانی نه چندان دور و ناپیدا

اتفاقی بزرگ و گران، همان می بینم

سالی که شود نُه و هشت

هفت و هشت، هر دو را نگران می بینم

چون باطن عده ای شود نمایان

نترس عبرت گیر، عده ای نالان می بینم

با این و آن، این و آن درگیر و هم گیر

همه آن و این، هر چه هست زنجیر میبینم

آری ای دوست، اوضاع درهم و برهم و تار

تا دوردست ها هر چه هست پریشان میبینم

آری ای شمس دل، بگشای دست و بیا

شاید من و تو هر دو یک شویم، جلوه گر میبینم

در عصر بدی هستیم. زمانه ای که عشق را به دار آویخته ایم و محبت را زوال بخشیده ایم. در زمانه ی افسون شده ای هستیم. همه تسخیر شده اند! روح همه ما تجلی گاه بدی ها شده و کسی به کسی فکر نمی کند مگر به شکل یک ابزار! تاسف واژه ی بی کفایت برای وضعیت آدم های کره ی زمین. شاید ما در پهنه ی گیتی تنها نباشیم ولی احتمال زیاد در ظلم به خود و به یکدیگر به احتمال زیاد از همه موجودات احتمالی و شاید ذیشعور متبحرتر هستیم. تعاریف کلمات جابجا شده! خوبی، بدی، عشق، نفرت و... چرا روزگارمان این شد! تا جایی که یادمونه قرار نبود اینطور بشه... چه رویاهایی داشتیم تو بچگی! تمام آرزوهامون رنگ باخت، همشون تمام شدن، اونم به شکل دردناکی... و روز به روز امید بهبودی کمتر می شود و این ما هستیم که به پایان نزدیک می شویم. و این ما هستیم که خواهیم باخت. آری زمان زیادی نمانده...


*****

درد دل را به که توان گفت

وقتی سنگ صبوری نیست

در چشمان چه کسی می توان خیره شد

و از عشق گفت

وقتی عشق سالهاست از این دیار کوچ کرده

وقتی چشمان همه تاریک شده

با که توان اشک ریخت

وقتی شانه ای نیست

وقتی سردی همه جا رخنه کرده

وقتی دلها منجمد شده

وقتی تا چشم کار میکند همه جا نابودیست


*****

یا همه باهم خواهیم برد یا همه باهم خواهیم باخت!

نزدیک است...

دور نیست...

نزدیک است، گاهی خیلی نزدیکتر از آن چیزی که فکرش رو بکنیم

انتقام طبیعت نزدیک است

و بسیار سخت!

خیلی سهمگین است انتقام طبیعت

در نگاهی به تحولات اطرافمان، ائم از تحولات با منشاء انسانی یا غیر از آن، متوجه وجود قواعدی هرچند نامحسوس خواهیم شد!

لذا خوشحال نباید باشند آنهایی که همه چیز را بوسیده اند گذاشته اند کنار! آنهایی پست فطرتی را به اوج رسانده اند و آنهایی که بی شرفی را معنایی تازه بخشیده اند! خیلی ساده است، اعتقاد به انتقام طبیعت احتیاجی به همراهی دین یا مذهب ندارد! در عجبم از معادلات حاضر(هر چند واقف به تفسیر نهایی تمامی کنشها هستم) که ذات حیوان گونه به ظاهر انسانهایی چطوره جلوه گری می نماید! نهایتاً بنده خودم به شخصه خیلی بر روی این معادلات فکر کرده ام! و گاهی شک میکنم که شاید این موارد بصورت ژنتیکی در بین نسلهای ما در آمده است!!!


خوشه های کیهانی

در تصاویری که از کهکشان راه شیری دیده ایم زمین بسختی قابل مشاهده است. با دیدن آن تصاویر یک سوال و افکاری در ذهنم شکل گرفت که با شما در میان می گذارم، البته این ها صرفا حاصل تخیلات من است و هیچ مبنای علمی ممکن است نداشته باشد. سوال اینست که آیا واقعا امکان دارد همانند یک غبار باشیم؟ و بنظر خودم جواب به احتمال فراوان مثبت است و ما و هر آنچه بر روی زمین است از شهرها، کشورها، کوهها، جنگل ها و دریاها و... واقعا بر روی یک غبار هستیم. بنابراین احتمالا به همین دلیل است که دیده نمی شویم. انیشتن بسیار بدرستی نظریه نسبیت را مطرح نمود، زیرا بزرگی و کوچکی هم امری کاملا نسبی است. از نقطه نظر و دید منِ انسان، کره زمین بسیار بسیار بزرگ است همانطور که مثلا یک مبل برای یک مورچه بسیار بسیار بزرگ است. بنابراین هیچ دلیلی ندارد که ما در کیهان دقیقا بسان همان مورچه نباشیم که البته این خیلی خوشبینانه است اگر حتی خودمان را اندازه یک مورچه در نظر بگیریم که اینطور نیست در برابر کیهان ما بسیار بسیار کوچکتر از یک مورچه هستیم.حال فرض را بر این بگیریم که موجودات دیگری در کیهان هستند، در همین نزدیکی ما، اما آنقدر آنها بزرگند که ما نمی توانیم آنها را ببینم و ما آنقدر کوچکیم که آنها نمی توانند ما را ببینند. از اینرو هیچ بعید نیست که ما نسبت به موجوداتی دیگر بسیار بسیار بزرگ باشیم بطوریکه نه ما بتوانیم آنها را ببینیم و نه آنها ما را، همانطور که در بدن ما میلیاردها نورون و سلول و... وجود دارند، آنها احتمالا از وجود ما خبر ندارند در حالیکه در بدن ما هستند، اما ما از آنها مطلع هستیم اما آنقدر کوچک هستند که نمی توانیم به آنها دسترسی داشته باشیم. برخی از نظریه پردازان احتمال داده اند شاید ما هم بخشی از وجود یک موجود بزرگ باشیم و از آن مطلع نباشیم و آن موجود از وجود ما مطلع باشد اما نتواند به ما دسترسی داشته باشد. همانطور که در پهنه کیهان یک غبار هستیم، چه بسا در یک غبار معلق و شناور در داخل اتاقی که نشسته اید، حیات وجود داشته باشد، زندگی ها در جریان باشد، اما ما نمی توانیم آنها را بدلیل کوچکی ببینیم. همه چیز نسبی است اینرا بیاد داشته باشید...

استیو جابز فقید در زمان حیات خویش یکی از افراد جالب و منحصر به فردی از نظر خصوصیات اخلاقی بود. استیو گاهی بسیار مهربان بود و گاهی بسیار بی رحم! و این مجموعه خصوصیات بود که وی را به یک استوره بی بدیل تبدیل کرد. این که چه زمانی باید چه عکس العملی را از خود بروز بدهید خیلی مهم است، و ظرافت کار اینجا نهفته است! استیو میگفت: "این که مردم چه می خواهند را ما باید تعیین کنیم" ؛ این یکی از جمله های جالب وی بود، بسیاری وی را بخاطر این جمله فردی مستبد و خودخواه خواندند! ولی استیو دلیلی داشت برای این گفته خویش، او میگفت مردم در بسیاری از مواقع اشتباه فکر میکنند! و این ما هستیم که باید با انتخاب یک مسیر و راه درست بتوانیم زندگی را برای مردم راحت و زیبا سازیم...!

بله، مقصود وی این بود که مهندسین زبده اپل مثل جانی آیو باید به خود زحمت داده و بهترین ها را برای مردم انتخاب کنند. و البته بهترین ها در زمان مناسب!

اینها را گفتم تا مثال و مقدمه ای باشد برای موضوع مهم و سئوال اساسی این روزهای خیلی از ما(خیلی از روشنفکران"به معنای غیرعام"). سئوالی که هم جوابهای زیادی ممکن است داشته باشد و هم ممکن است هیچ جوابی نداشته باشد! هر چند در این دنیا برای هر سئوالی جوابیست...

آیا این مسئولین یک کشور هستند که تعیین میکنند که مردم باید چه چیزی بخواهند؟!

یا نه، مردم خودشان بهتر می توانند تشخیص دهند که چه چیزی می خواهند؟!

آیا بهبود فرهنگ عمومی یک کشور در گرو اصلاحات رفتاری فرد به فرد افراد یک جامعه است؟! یعنی اگر هر فردی به تنهایی اقدام به اصلاح نکند هیچ راهی برای رهایی از بی فرهنگی در یک جامعه وجود ندارد؟!

آیا عدم اقدام افراد یک جامعه در جهت بهبود رفتار خویش، وظیفه دولت ها را در قبال بهبود فرهنگ و حتی اقتصاد یک کشور سلب می کند؟!

براستی اگر وظیفه ای وجود دارد، وظیفه چه کسی است؟ و اگر مقصری وجود دارد، چه کسی مقصر است؟!!!

ثانیه های تنهایی
خسته ام
خسته از خود
خسته از ثانیه ها
ثانیه های بی پایان
ثانیه های بی قرار
ثانیه های تنهایی

سیل و زلزله های بزرگ در راه است

و متاسفانه ما همچنان در خواب!!!

در سالهای آینده و نزدیک(از 1398 تا 1400)...

در فاجعه آفریده خواهد شد

در جایی که سایه ی آدم هایش از خودشان بزرگتر است، خورشید در آنجا در حال غروب است...

پائیز اکنون اینجاست

و تو نیستی

چشمهایت در خاطرم

و اکنون مرگ میخواند مرا

در این پائیز لعنتی

در این سکوت بی انتهای هیچ!

هر یک از ما ذره ای است آکنده از آگاهی،

نوری ضعیف و شکننده،

تابشی کوتاه از وجودی محکوم به مرگ که از هیچ مطلق می آید،

همچون ستاره ای که در شب می درخشد،

نقطه ای ناچیز در گستره ی اقیانوس ساکت و آرامِ هیچ...

کاش برگردم به عصر جمعه

همون عصری که جمعه های کودکی بود

همون جمعه های دلگیر

همون عصرهای عجیب

کاش برگردم

نبینم این روزگار خیالی رو

روزگار وحشی

آدم های سرد

کاش برگردم و بمونم تو سادگی

توی سادگی دلم

در عصر رویایی جمعه

کاش من باشم و دل کودکیم

کاش برگردم اون موقع

اون موقع که گریه میکردم واسه یک هیچ

یه بار صدای خاصی از بیرون ماشین می اومد، یه صدای خارخار... انگار ضربه میزنن به بدنه ماشین! کلی ماشین رو این ور و اون ور بردم...

بله... از خوردن لوله و مخزن اگزوز به کف ماشین بود...

و با سفت کردن بَست های لوله اگزوز درست شد.

نکته: وقتی گاز میدادم صدا بیشتر میشد! چه در حرکت و چه در حالت ایستاده!

در ازدحام موسیقی صدایت

در تجمع تشعشع نگاهت

اندکی صبر کن

و بزن ساز جدایی را

شاید گم شوم در خود

بی گمان خواهم مُرد

چه مرگ زیبایی!

چه وصال بی انتهایی...

فصل سکوت

فصل رهایی

فصل آواز

آواز تنهایی

فصل دل

آواز عشق

نوبت عاشقی

در میان هجوم دیگران

فصل نو

فصل من

فصل پائیز!

نوبت دل...

می رسد اکنون

و من همچنان در وسعت هجران نگاهت... هستم!

عشق خداست

خدا عشقست

عشق نیستیست

عشق هستیست

شاید عشق خداست

عشق شاید ازدحام خداست!

خدا یعنی عشق

و ازحام عشق چه زیباست...

و من سالهاست در ازدحام خدا، ناباوری را معنی میکنم...

بخوان روضه ی دل

تا بریزم اشک از برای خود

بخوان حدیث عشق

تا بنالم بر خویشتن

بگو از جدایی، از هجران

تا سرکشم داد از دَرون

بگو تا کی سرآید این فراق

تا جان دهم بر سَرِ عشق

اونم چه پفکی...
ذرت نمکی!
چی شدیم...
دیشب رفتم نمایشگاه بین المللی مشهد
نمایشگاه پاییزه گذاشتن
از ترافیک کم خیابون های نزدیکش شک کردم!
جلوی در تعجب کردم
وقتی خلوتی زیاد پارکینگ رو دیدم دیگه مطمئن شدم که خبریه!
موقع گرفتن بلیط ورودی هم متعجب وار ادامه دادم...
در ذهنم سئوالات زیادی بود
که ناگهان به دیدن تعدادی پفک به دستان بر تعجبم فزون گشت...
عده ای در فضای روباز جلوی غرفه تنظیم بازار صف کشیده بودند، طولانی...
همه سالن ها به غیر یکی تعطیل بودند، روحانی...(فضا)
من به سمت سالن باز دوان، جسمانی...(رفتنم)
همچنان پفک به دستان را می دیدم، شادانی...(شاد ولی از داخل داغان)
تا اینکه...
تا اینکه فهمیدم باید گریه کرد به جای خنده!
بهترین کالای به درد بخورت پفک اونم از نوع ذرت نمکی بود توی نمایشگاه بین المللی مشهد!!!
چرا آخه؟!!!
فروشنده ها جنس ندارن!
مردم هم پول!
چرا اینجوری شد؟!!!
توی این روزها خیلی ها جلوی زن و بچشون شرمنده میشن... خیلی ها!

یه بار چند روزی یه صدایی از ماشین می اومد

اولا غیژ غیژ بود، بعد شد غار غار... :-)

هی هم زیادتر میشد!

بله... از بلبرینگ چرخ جلو بود

خراب شده بود و داشت قفل میکرد

در این مواقع بایستی سریع برین و رفع عیب کنین، وگرنه کامل قفل میکنه و خرد میشه بلبرینگ، اونموقع باید پول یدک کش هم بدین!

نکته: این صدا رفته رفته بیشتر میشه، با سرعت زیاد بیشتر میشه و هم توی دنده و هم در حالت خلاص صدا هست و قطع نمیشه

و هر روز یک قدم به مرگ نزدیکتر...

جبر محض زندگی!

همه جبر... تولد، زندگی و مرگ!

و اما اختیار...
وسعتی از تنهایی را در چشمانم میبندم
فراموش می کنم...
شاید در خواب، چشمانت تعبیر شود!
و شاید تعبیر تنهاییم، نابودیست...
چه باک در نا بودی تو، نابودییم تعبیر شود...
زیباست در هر حالی
در ناباوری طولانی، تعبیر کن...
این روزا در مورد نتایج کنکور بحث داغ هستش
و همینطور سهمیه ها و...

ولی کاش...

کاش سهمیه خوبی داشتیم

کاش سهمیه فرهنگ داشتیم
کاش سهمیه شعور داشتیم
سهمیه صبر
سهمیه خوبی
سهمیه هایی برای در کنار هم بودن...

در این بخش جدید از وبلاگ(تجربیات دارویی من) میخوام تجربیات دارویی خودم رو در اختیارتون بزارم:

آفت دهان یکی از شایع ترین مشکلات پزشکی می باشد که با پیشرفت زیاد علم پزشکی هنوز علت اصلی به وجود آمدن آن مشخص نشده! همچنین درمان قطعی و مشخصی برای آن وجود ندارد و تمامی درمانها اکثراً درصد کمی موثر هستند و زمانبر...

آفت ویروسی نبوده و قابل سرایت هم نیست. بدون درمان هم خوب می شود ولی بسیار دردناک است(در اواخر عمر زخم، ضایعات بی درد می شوند).

بعداً در پستی جدا در قسمت پزشکی بصورت مفصل و علمی در مورد آفت مطلب خواهم گذاشت...

اما تجربه من:

علت:

به نظر من ترکیبی از عوامل ژنتیکی(50%)، استرس و عصبی شدن(30%)، خودایمنی(3%)، کمبود ویتامین و مواد معدنی(3%)، حساسیتهای غذایی(3%)، عوامل هورمونی(3%)، کم مسواک زدن و استفاده نکردن از دهانشویه(1%)، تداخلات برخی داروها(1%)، و سایر عوامل(6%)

درمان:

1- بهترین دارو، پماد موضعی(orabase) تریامسینولون(ضدالتهاب استروئیدی) می باشد، که اسامی مختلفی تجاری مانند ادکورتیل، تریامکورت و... دارد که متاسفانه الان در بازار نوع خوبش نیست! قدیما یه مدل بود فکر کنم مال یکی از کشورهای اروپای شمالی بود که یکبار میزدی تموم بود!!! ولی الان خارجیاش هست ولی اثرش خیلی کمه... ایرانیش هم هست ولی افتضاحه... اگر خوبش رو پیدا کردید که عالیه! یادتون باشه بعد از زدن به زخم باید حداقل تا یک ساعت چیزی نخورید!

2- استفاده از غرغره، ترکیب موارد زیر:

شربت آلومینیوم+دیفن هیدرامین

یا شربت آلومینیوم+دیفن هیدرامین+تتراسیکلین(از تترا در کودکان زیر 12 سال استفاده نشود)

توجه: دقت کنید ترکیب ها را فقط غرغره کنید و نخورید

3- به همراه هر کدام از اینها یا هر روش دیگری، استفاده از مسوالک زدن و دهانشویه مکرر، میتونه کمک زیادی به بهبودی سریع آفت بکنه

اگر شما هم تجربه ی مفیدی دارید در قسمت نظرات بیان کنید

رویای محال داشتن

اینجا در حضور نابودی

در حضور سراب عشق

میان مردمان پوچ پرست

مردم آهن پرست

اینجا در نابودی

نابودی انسانیت

نمی توان رویا داشت

اینجا محکومم

محکوم به تباهی

محکوم به نیستی

رویای مرگ را خواهم خواند

رویای رفتن

این بهترین است

بهترین رویا

نه این وَرَم

نه آن وَرَم

نه این جهان

نه آن جهان

نمیدانم از کدامین زمان

نمیدانم زِچه اینجایم

نه این زمان

نه آن زمان

چون میشنوم صدای ثانیه ها

اندوهم فراوان

نه این مکان

نه آن مکان

آمده ام زِلامکان

صدای مرده گان در گوشم

خاطره ی زندگان در ذهنم

میبینم آن جهان

نه این هدف

نه آن هدف

نمیدانم بودنم را

نمیدانم هستی را

زِ این مکان

لعنت بر این زمان...

کاش چون هیچ بودم

از ازل هیچ بودم

سبک بال و رها

کاش نبودم در این هستی

کاش لمس نمیکردم زندگی را

کاش می رفتم تا آسمان

کاش هیچ بودم

کاش می رسیدم به خود

کاش می رفتم تا بی انتها

کاش بودی و من بودم

کاش بی تو هیچ بودم

کاش پَر میگشودم تا وجود

کاش رها میشدم تا تو

کاش نبودم

کاش هیچ بودم

چون هیچ، نبودم در این جمود

کاش میمردم در خود

چون هیچ...

 رفت تا بیاساید!

رفت تا بماند در وادی وجود

رفت تا باشد در محضر عشق

رفت و نماند

نماند در این وسعت پَست

نماند در محضر سُخَن

نماند در این کابوس

نماند در این دنیا

رفت تا آغاز کند

بیدار شود تا هیچ وقت نخوابد

نباشد در این رویا

رویای تکراری

رویای تکراری زندگی

زندگی هیچ...

پرتکرارترین رویای هستی

دیرزمانیست که میبینم

و میبینم که رویاست

رویای تکراری

هرروز تکرار رویای اَبَدی

و عادت نرسیدن

تکرار بی انتهای عادت

خسته از این رویا

از این خواب

و می رسد لحظه ای که پایان رویاهاست

پایان خواب

پایان زندگی

و شروع یک رویای دیگر...

از سکوت بی انتها می گویم

از سکوتی که می فشارد گلویم را

از تنهایی

از اینکه کسی نمی فهمد صدایم را

از سکوت می گویم

از مردمانی که حرف های زیادی می زنند

اما صدای سکوت را نمی فهمند

و شاید هم نمی شنوند...

از سکوتی اَبَدی... از سکوتی بی انتها

از سکوت سهمگین این فریاد می گویم...

بسته ام بار سفر

کوله باری از غم

خواهم رفت

به سمت بی انتها

به سمت رهایی

شاید شَوَم بیخود

از خود...

سنگینی این بار غم چه بی انتهاست

چه غریبانه است این سکوت

چه زیباست این سفر...

سالهاست بی قراریم

از اَزَل تا اَبد

از آغاز تا پایان

بی قراریم...

از تولد تا مرگ

بی قراریم...

تمام لحظه ها بی قراریم

تمام عمر، لحظه ها را...

می شماریم!

لحظه های مانده تا...

بی قرار روزهای آینده

بی قرار مرگ...!

آری بی قراریم...

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه

هر چند خوب بودن در عصر حاضر خیلی سخته

در عصری که احمق بود راحتتر از عاقل بودنه

در عصری که باشعوری هزینه ی زیادتری از بیشعوری دارد...

در زمانی که عده ای هار شده اند...

به قول معروف هاری لاکچری گرفته اند!

و بصورت باکلاس با پولهای بادآورده و مُفت به شعور و انسانیت سایرین توهین میکنن

وای به حال عصر حاضر که شاهده انسان هایی عمدتاً بیشعور است!

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه

دقت کردین ما ایرانی ها در دنیا اولیم!

البته، اول در حرف زدن...

فقط حرف! فقط حرف...

ولی دریغ از ذره ای تفکر و عمل!

فقط نمایش... فقط ظاهرسازی...

یعنی استادیم تو این کارهای مسخره

و انگار قصد نداریم که اصلاح کنیم خودمون رو!

تا وقتی این تفکر که "ما بهترینیم" رو نذاریم کنار هیچ پیشرفتی نخواهیم داشت...

و تا وقتی که دلمون خوشه به تمدن چندهزار ساله و این جور خیال بافی ها وضعمون از این هم بدتر خواهد شد...

سلام

امیدوارم حالتون خوب باشه امروز آهنگ نهنگ تنها رو گوش دادم... بعضی مواقع حسودیم میشه بهش... درسته تنهاس ولی عوضش راحته... راحت! راحت و آرووم... درست مثل اقیانوس آرام...

شاید بعضیا ندونن قضیه نهنگ تنها چیه! دانشمندا یک نهنگ رو پیدا کردن که به خاطر تولید صدا با فرکانس غیرطبیعی برای سایر نهنگ ها، تنها مونده! این نهنگ صدای 52 هرتز تولید میکنه(سایر نهنگ ها فرکانسی بین 10 تا 40 هرتز تولید میکنن) و واسه همین بقیه نهنگ ها نمیتونن صداش رو بشنون... این نهنگ از سال 1980 بارها در نقاط مختلف اقیانوسی بصورت تنها مشاهده شده...

در این لینک می توانید اطلاعات بیشتر رو بخونید، همچنین در صفحه مذکور صدای اصلی نهنگ تنها رو میتونید بشنوید(صدای اورجینال واسه قابل درک و شنیده شدن صدا برای انسان به 520 هرتز افزایش یافته).

در این پست هم در مورد آهنگ اش براتون نوشتم، و میتونید آهنگ رو هم بشنوید...